1. an example of courage
نمونه ی شجاعت
2. an example of the ghajar period decor
نمونه ای از آذین پردازی دوران قاجار
3. for example
مثلا،برای مثال،برای نمونه،بانمون
4. a shining example
یک نمونه ی برجسته
5. a solitary example
یگانه مثال
6. a textbook example of the evils of bureaucracy
مثال درسنامه ای مضار دیوان سالاری
7. the best example of a self-made man is this same abbas khan
بهترین نمونه ی آدم خودساخته همین عباس خان است.
8. follow the example of . . .
از . . . سرمشق گرفتن
9. make an example of
مایه ی عبرت (دیگران) کردن
10. set an example
سرمشق (دیگران) شدن
11. to set an example of generosity
نمونه ی سخاوت شدن
12. he is a bad example for his brothers
او برای برادرانش سرمشق بدی است.
13. singapor is a good example of a modern city- state
سنگاپور نمونه خوبی از یک شهر کشور نوین است.
14. the poem is a classic example of the khorassani style
این شعر نمونه ی برجسته ای از سبک خراسانی است.
15. new party members were disaffected by the example of the leaders
اعضای جدید حزب از رفتار رهبران ناراضی بودند.
16. to punish a student severely as an example to others
برای عبرت دیگران شاگردی را سخت تنبیه کردن
17. This is a classic example of a badly designed building.
[ترجمه ترگمان]این یک نمونه کلاسیک از یک ساختمان بد طراحی شده است
[ترجمه گوگل]این یک مثال کلاسیک از یک ساختمان بد طراحی شده است
18. His noble example inspired the rest of us to greater efforts.
[ترجمه ترگمان]نمونه برجسته او الهام بخش بقیه ما برای تلاش های بیشتر بود
[ترجمه گوگل]مثال نجیب او، بقیه ما را به تلاش های بیشتر الهام بخشید
19. Let me give an example to illustrate the point .
[ترجمه ترگمان]بگذارید مثالی بزنم برای نشان دادن این نکته
[ترجمه گوگل]اجازه بدهید یک نمونه برای نشان دادن نقطه ارائه دهم
20. It occurs to me that example is always more efficacious than precept.
[ترجمه ترگمان]برای من این نمونه همیشه موثرتر از پند و اندرز است
[ترجمه گوگل]این برای من اتفاق می افتد که مثال همیشه کارآمدتر از پیش فرض است
21. I never saw such a glaring example of misrepresentation.
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت چنین نمونه ای از اشتباه را ندیده بودم
[ترجمه گوگل]من هرگز چنین نمونه ای پر از نادرستی ندیده ام
22. Illustration by example is better than explanation in words.
[ترجمه ترگمان]تصویر به طور مثال بهتر از توضیح در کلمات است
[ترجمه گوگل]تصویر به صورت مثال بهتر از توضیح در کلمات است
23. This is a typical example of Roman pottery.
[ترجمه ترگمان]این نمونه نوعی سفالگری رومی است
[ترجمه گوگل]این نمونه ی معمولی از سفال روم است
24. Here is an example of a TV advertisement telling the public about a new breakfast cereal.
[ترجمه ترگمان]در اینجا مثالی از یک تبلیغ تلویزیونی وجود دارد که به مردم درباره یک صبحانه تازه صبحانه می گوید
[ترجمه گوگل]در اینجا یک مثال از یک آگهی تلویزیونی است که عموم مردم درباره یک غلات صبحانه تازه می گویند
25. An example is furnished by him.
[ترجمه ترگمان]یک نمونه از او ساخته شده است
[ترجمه گوگل]مثال او توسط او تهیه شده است
26. This is similar to the example cited above.
[ترجمه ترگمان]این مشابه مثال ذکر شده در بالا است
[ترجمه گوگل]این شبیه به مثال ذکر شده در بالا است