کلمه جو
صفحه اصلی

ironically


بطعنه، ازروی طعنه

انگلیسی به فارسی

بطعنه،ازروی طعنه


عجیب و غریب


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: in an ironic manner.

- The play ended ironically.
[ترجمه سعید پارساپور ] بازی بصورت غیر مترقبه ( غیر منتظره ) پایان یافت
[ترجمه ااقدیریان] نمایش بر خلاف انتظار پایان یافت
[ترجمه صدف] بازی به طور ناگهانی پایان یافت
[ترجمه ترگمان] بازی با طنز پایان یافت
[ترجمه گوگل] بازی به طرز شگفت انگیزی به پایان رسید

(2) تعریف: contrary to what seemed likely at first or to what one would naturally predict.

- Ironically, his constantly ailing wife outlived him by twenty years.
[ترجمه سعید پارساپور ] در کمال شگفتی همسر دائمی و رنجور وی 20 سال بیش از او زندگی کرد
[ترجمه ترگمان] از قضا، بیست سال بود که زن بیمار و رنجور او بیش از بیست سال به زندگی ادامه داد
[ترجمه گوگل] به طرز وحشیانه ای، همسر ثابت همسرش او را بیست سال گذراند

• in an ironical manner, mockingly, sarcastically, by means of irony
you say ironically to draw attention to a situation which is strange or amusing, because it is the opposite of what you expect.
if you say something ironically, you say it as a joke or insult, because it is an inappropriate thing to say in the particular situation.

جملات نمونه

1. She ended up doing commercials, which ironically revived her acting career.
[ترجمه ترگمان]او به انجام آگهی های بازرگانی پایان داد که به طور طعنه آمیز فعالیت بازیگری او را احیا کرد
[ترجمه گوگل]او به دنبال آگهی های بازرگانی بود، که به طرز وحشیانه بازیگری حرفه ای خود را احیا کرد

2. Ironically, for a man who hated war, he would have made a superb war cameraman.
[ترجمه ترگمان]به جای آن که مردی که از جنگ نفرت داشت، یک فیلم بردار جنگی بزرگ ساخته بود
[ترجمه گوگل]به طرز جادویی، برای یک مردی که از جنگ خشمگین بود، او یک فیلمبردار جنگی عالی خواهد کرد

3. Ironically, his cold got better on the last day of his holiday.
[ترجمه فرزانه] به طرز عجیبی سرماخوردگی اش در روز آخر تعطیلاتش بهبود یافت.
[ترجمه زهرا] از قضا، در آخرین روز تعطیلاتش سرماخوردگی اش بهبود یافت.
[ترجمه ترگمان]با این حال، سرمای او در آخرین روز تعطیلی او بهتر شده بود
[ترجمه گوگل]به طرز وحشیانه ای، روز آخر تعطیلاتش سردتر شد

4. Classmates at West Point had ironically dubbed him Beauty.
[ترجمه ترگمان]classmates در وست پوینت به استهزا او را زیبا لقب داده بود
[ترجمه گوگل]همکلاسی های وست پوینت به طرز شگفت انگیزی به او زیبایی زدند

5. Ironically, most people came to watch the match on the day it poured with rain.
[ترجمه ترگمان]از قضا اغلب مردم برای تماشای مسابقه در روزی که باران می بارید آمدند
[ترجمه گوگل]به طرز وحشیانه ای، اکثر مردم هنگام تماشای مسابقه در روزی که با باران ریختند، آمدند

6. Ironically, even as the government was fulminating against American policy, American jeans and videocassettes were the hottest items in the stalls of the market, where the incongruity can be seen as an example of human inconsistency.
[ترجمه ترگمان]از قضا، حتی با اینکه دولت مخالف سیاست آمریکا بود، شلوار جین آمریکایی و نوار ویدیویی داغ ترین اقلام در غرفه های بازار بودند که این ناهماهنگی را می توان به عنوان نمونه ای از ناهماهنگی انسان تلقی کرد
[ترجمه گوگل]به طرز وحشیانه ای حاکی از آن است که حتی دولت نیز در برابر سیاست آمریکا فریاد زده بود؛ شلوار جین آمریکا و فیلم های ویدئویی داغترین اقلام موجود در بازار بودند، در حالی که عدم انطباق را می توان به عنوان نمونه ای از انسجام انسانی دانست

7. Ironically, the book she felt was her worst sold more copies than any of her others.
[ترجمه ترگمان]جالب بود، کتابی که او احساس می کرد بدترین نسخه از بقیه of بود
[ترجمه گوگل]به طرز عجیب و غریب، کتابی که او احساس می کرد بدترین نسخه هایش را نسبت به هرکدام از دیگرانش فروخت

8. 'Oh, no problem!' said Terry, ironically.
[ترجمه ترگمان]اوه، مشکلی نیست تری با ریشخند گفت:
[ترجمه گوگل]'اوه مشکلی نیست!' Terry با صدای بلند گفت:

9. Ironically when Randalstown first won the league title two seasons Victorians again held the key to their title victory.
[ترجمه ترگمان]از قضا، هنگامی که Randalstown اولین بار عنوان قهرمانی را به دست آورد، two بار دیگر کلید پیروزی عنوان خود را بدست آوردند
[ترجمه گوگل]به طرز وحشیانه ای که Randalstown اولین بار در فصل لیگ دریافت کرد دو فصل ویکتوریا دوباره کلیدی برای پیروزی عنوان خود را حفظ کردند

10. Ironically, he is also patron of foresters.
[ترجمه ترگمان]از قضا او هم حامی foresters است
[ترجمه گوگل]به طرز وحشیانه ای، او نیز مدافع جنگل ها است

11. Ironically, a primary father may offer a special benefit to his children.
[ترجمه ترگمان]از قضا، یک پدر اصلی می تواند یک مزیت ویژه برای فرزندان خود ارائه کند
[ترجمه گوگل]به طرز وحشیانه ای، یک پدر اولیه ممکن است برای فرزندانش سود ویژه ای بگذارد

12. Ironically, the hereditary peers thus became the only people who have the right to democratic representation in the second chamber.
[ترجمه ترگمان]از قضا، همسالان موروثی تنها کسانی شدند که حق نمایندگی دموکراتیک در اتاق دوم را دارند
[ترجمه گوگل]به طرز وحشیانه ای، همتایان ارثی به این ترتیب تنها افرادی بودند که حق حضور نمایندگی دموکراتیک در اتاق دوم را دارند

13. They are, ironically, the modern version of the church of the Middle Ages.
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور طعنه آمیز نسخه مدرن کلیسای قرون وسطی هستند
[ترجمه گوگل]آنها، به طرز جادویی، نسخه مدرن کلیسای قرون وسطی هستند

14. Ironically, of the three, Whalen seems most ready to put the whole mess behind him.
[ترجمه ترگمان]جالب است از آن سه نفر که ظاهرا همه چیز را پشت سر گذاشته و همه چیز را پشت سر گذاشته
[ترجمه گوگل]به طرز وحشیانه ای از سه، Whalen به نظر می رسد بیشتر آماده برای قرار دادن کل غرقه پشت سر او

15. Ironically, the Thatcherites deserve part of the credit.
[ترجمه ترگمان] جالب اینجاست که \"Thatcherites\" لیاقت بخشی از اعتبار رو داره
[ترجمه گوگل]به طرز وحشیانه ای، Thatcherites مستحق بخشی از اعتبار است

پیشنهاد کاربران

از طنز روزگار

جالب، عجیب و مضحک بدلیل تفاوت با انچه بطور نرمال انتظارش رو داریم

از قضا

جالبه که ( این ترجمه معمولا در اول جمله و وقتی میخواهیم چیزی عجیب رو به مسخره بگیم. )
Ironically, his constantly ailing wife outlived him by twenty years.
جالبه که زن مریضش بیست سال بیشتر از خودش زنده موند.

بر خلاف انتظار

دور از انتظار

جالب اینجا بود که، خنده دار این بود که

مضحک است که

غیر منتظره

طرفه آنکه

به طرز عجیبی،
ناباورانه،
غیر منتظره،

جالب اینجاست که

Adverb :
به طور غیرمنتظره ای
به طور غیرقابل پیش بینی یی
به طور غیرقابل حدس زدنی یی


به گونه ای طعنه آمیز.

با تعجب

جالب اینجاست که. . .
برخلاف انتظار. . .

بر حسب اتفاق، از قضا


کلمات دیگر: