کلمه جو
صفحه اصلی

supervise


معنی : نظارت کردن، رسیدگی کردن، برنگری کردن
معانی دیگر : سرپرستی کردن، مباشرت کردن، اداره کردن

انگلیسی به فارسی

نظارت کردن، برنگری کردن، رسیدگی کردن


نظارت، نظارت کردن، برنگری کردن، رسیدگی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: supervises, supervising, supervised
• : تعریف: to direct or oversee (employees, machines, or the like) during an activity or performance of a task; superintend.
مترادف: boss, manage, oversee, superintend
مشابه: administer, administrate, care, command, direct, guide, handle, head, monitor, operate, orchestrate, quarterback, regulate, run, tutor

- The head chef supervises the assistant chefs and all the other kitchen staff.
[ترجمه سحر] سرآشپز به دستیاران و دیگر کارکنان آشپزخانه نظارت دارد
[ترجمه ترگمان] سر آشپز سر آشپز و بقیه کارکنان آشپزخانه را نظارت می کند
[ترجمه گوگل] سرآشپز سرپرست معاون سرآشپز و دیگر کارکنان آشپزخانه است
- The Red Cross workers supervised the distribution of the food supplies.
[ترجمه ترگمان] کارگران صلیب سرخ بر توزیع ذخایر غذایی نظارت داشتند
[ترجمه گوگل] کارگران صلیب سرخ نظارت بر توزیع مواد غذایی بود
- Another teacher is needed to supervise the children on the field trip.
[ترجمه ترگمان] یک معلم دیگر برای نظارت بر کودکان در سفر زمینی نیاز است
[ترجمه گوگل] معلم دیگر برای نظارت بر کودکان در محل سفر مورد نیاز است

• oversee, administer, direct, manage, watch over
if you supervise a person or the activity they are doing, you make sure that they do it properly or that they behave properly.

مترادف و متضاد

نظارت کردن (فعل)
direct, administer, control, administrate, proctor, supervise

رسیدگی کردن (فعل)
attend, consider, supervise, inquire, verify, investigate, check, inspect, audit

برنگری کردن (فعل)
supervise

manage people, project


Synonyms: administer, be in charge, be in driver’s seat, be in the saddle, be on duty, be responsible for, boss, call the play, call the shots, chaperon, conduct, control, crack the whip, deal with, direct, handle, inspect, keep an eye on, look after, overlook, oversee, preside over, quarterback, ride herd on, run, run the show, run things, sit on top of, superintend, survey, take care of


Antonyms: serve


جملات نمونه

1. The UN pledged to help supervise the clearance of mines.
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل متعهد شده است که به نظارت بر پاک سازی مین ها کمک کند
[ترجمه گوگل]سازمان ملل متحد قول داد که به نظارت بر پاکسازی معادن کمک کند

2. University teachers have refused to supervise students' examinations.
[ترجمه ترگمان]اساتید دانشگاه از نظارت بر امتحانات دانش آموزان خودداری کرده اند
[ترجمه گوگل]معلمان دانشگاه از نظارت بر آزمون های دانشجویان خودداری کرده اند

3. UN monitors will remain in the country to supervise the elections.
[ترجمه ترگمان]ناظران سازمان ملل برای نظارت بر انتخابات در کشور باقی خواهند ماند
[ترجمه گوگل]نظارت بر سازمان ملل متحد در کشور برای نظارت بر انتخابات باقی خواهد ماند

4. The United Nations is to supervise the handover of the prisoners of war.
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل متحد نظارت بر تحویل زندانیان جنگی است
[ترجمه گوگل]سازمان ملل متحد کنترل دستگیری زندانیان را بر عهده دارد

5. The UN is to supervise the implementation of the peace treaty.
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل قرار است بر اجرای پیمان صلح نظارت داشته باشد
[ترجمه گوگل]سازمان ملل متحد نظارت بر اجرای معاهده صلح است

6. An executive officer was appointed to supervise the arrangements.
[ترجمه ترگمان]یک مامور اجرایی برای نظارت بر مقدمات کار منصوب شد
[ترجمه گوگل]یک افسر اجرایی برای نظارت بر ترتیبات منصوب شد

7. The school staff are expected to supervise school meals.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که کارکنان مدرسه بر وعده های غذایی مدرسه نظارت کنند
[ترجمه گوگل]انتظار می رود از کارمندان مدرسه برای نظارت بر غذا های مدرسه استفاده شود

8. She wants to supervise the cosmetics shop.
[ترجمه ترگمان]اون می خواد به مغازه لوازم آرایشی نظارت کنه
[ترجمه گوگل]او می خواهد فروشگاه لوازم آرایشی را نظارت کند

9. I will supervise the work personally.
[ترجمه ترگمان]من شخصا روی کار نظارت می کنم
[ترجمه گوگل]من شخصا کار را نظارت خواهم کرد

10. Tomorrow he will supervise all the pupils taking the English examination.
[ترجمه ترگمان]فردا، او بر همه شاگردان که امتحان انگلیسی را می گیرند نظارت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]فردا او تمام دانش آموزانی که امتحان انگلیسی را در نظر می گیرند نظارت خواهند کرد

11. I supervise the packing of all mail orders.
[ترجمه ترگمان]من روی بستن وسایل همه دستورها نظارت می کنم
[ترجمه گوگل]من بسته بندی تمام سفارشات پست الکترونیکی را نظارت می کنم

12. A committee was appointed to supervise the exhumation and identification of the bodies.
[ترجمه ترگمان]کمیته ای برای نظارت بر نبش قبر و شناسایی اجساد منصوب شده بود
[ترجمه گوگل]یک کمیته برای نظارت بر انسداد و شناسایی بدن منصوب شد

13. Missi continued to be expected to supervise counts, and to act as vital links between palace and counties.
[ترجمه ترگمان]Missi همچنان انتظار داشت که بر شمارش نظارت داشته باشد و به عنوان لینک های حیاتی بین کاخ و استان ها عمل کند
[ترجمه گوگل]انتظار میرود که Missi همچنان به نظارت بر شمارنده ها بپردازد و به عنوان ارتباطات حیاتی بین کاخ ها و ایالت ها عمل کند

14. This allows him to supervise all the family's vast landholdings in the delta.
[ترجمه ترگمان]این کار به او این امکان را می دهد که تمام اراضی وسیع خانواده را در دلتا تحت نظارت داشته باشد
[ترجمه گوگل]این به او اجازه می دهد همه زمین های بزرگ خانواده را در دلتا نظارت کند

These children need to be carefully supervised.

این بچه‌ها باید تحت سرپرستی دقیق قرار بگیرند.


under his supervision

تحت سرپرستی او


پیشنهاد کاربران

نظارت بالینی


کلمات دیگر: