کلمه جو
صفحه اصلی

muse


معنی : الهه شعر و موسیقی، در شگفت ماندن، در بحر فکر فرو رفتن، اندیشه کردن، تفکر کردن
معانی دیگر : در بحر تفکر فرو رفتن، ژرف اندیشی کردن، متفکرانه گفتن، پیش خود فکر کردن، (اسطوره ی یونان) هر یک از الهگان هنر و دانش، میوز، (نادر) شاعر، منبع الهام، سرچشمه ی نبوغ، تعجب کردن، شگفت، باحرف بزرگ الهه شعروموسیقی

انگلیسی به فارسی

اندیشه کردن، تفکر کردن، در بحر فکر فرو رفتن، تعجب کردن، در شگفت ماندن، شگفت، (باحرف بزرگ) الهه شعروموسیقی


موز، الهه شعر و موسیقی، اندیشه کردن، تفکر کردن، در شگفت ماندن، در بحر فکر فرو رفتن


انگلیسی به انگلیسی

• poet's source of inspiration; (greek mythology) any of nine goddesses who are associated with inspiration and creativity for the arts (poetry, music, fine art, etc.)
ponder on reflectively, meditate on something in silent wonder, think about pensively
if you muse, you think about something slowly and carefully; a literary use.
a muse is an imaginary force which is believed to give people inspiration and creative ideas, especially for poetry or music; a literary use.

مترادف و متضاد

الهه شعر و موسیقی (اسم)
muse

در شگفت ماندن (فعل)
muse

در بحر فکر فرو رفتن (فعل)
muse

اندیشه کردن (فعل)
deliberate, meditate, bethink, ponder, trow, cogitate, ruminate, muse

تفکر کردن (فعل)
consider, imagine, meditate, ponder, chew, contemplate, speculate, muse

think about, dream


Synonyms: be lost in thought, brood, build castles in air, chew over, cogitate, consider, contemplate, deliberate, feel, meditate, moon, mull over, percolate, ponder, puzzle over, reflect, revolve, roll, ruminate, speculate, think, think over, turn over, weigh


Antonyms: ignore, neglect


جملات نمونه

1. His muse pullulated with dizzying speed.
[ترجمه ترگمان]او با سرعت گیج کننده ای توضیح می داد
[ترجمه گوگل]موز او با سرعت گیج کننده حرکت می کند

2. It is useless to muse upon past errors.
[ترجمه ترگمان]اندیشیدن درباره خطاهای گذشته بی فایده است
[ترجمه گوگل]بی فایده است که بر خطاهای گذشته متمرکز شویم

3. I began to muse about/on the possibility of starting my own business.
[ترجمه ترگمان]شروع به تفکر درباره احتمال شروع کسب وکار خودم کردم
[ترجمه گوگل]من شروع کردم به فکر کردن درباره امکان شروع کسب و کار خودم

4. His muse had deserted him, and he could no longer write.
[ترجمه f4rz4d] سرچشمه ی نبوغش اورا ترک کرده بود و دیگر نمی توانست بنویسد
[ترجمه ترگمان]الهه His او را ترک کرده بود و دیگر نمی توانست بنویسد
[ترجمه گوگل]موز او او را ترک کرده بود و دیگر نمی توانست بنویسد

5. Many of the papers muse on the fate of the President.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مقالات مربوط به سرنوشت رئیس جمهور شدند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مقالات در مورد سرنوشت رئیس جمهور

6. He felt that his muse had deserted him .
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که muse او را ترک کرده است
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که موز او را ترک کرده است

7. The Muse does not inspire all poets equally.
[ترجمه ترگمان]الاهه شعر همه شاعران را به طور مساوی الهام نمی دهد
[ترجمه گوگل]Muse همه شاعران را به همان اندازه الهام بخش نمی کند

8. Once she was a nude model and muse to French artist Henri Matisse.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که او یک مدل برهنه بود و به هنرمندی فرانسوی، هنری Matisse، الهام شد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او یک مدل برهنه بود و موز به هنری ماتیس هنرمند فرانسوی بود

9. The muse has left me - I haven't written any poetry for months!
[ترجمه ترگمان]الهه از من جدا شده - من برای ماه ها هیچ شعری ننوشته بودم!
[ترجمه گوگل]موز به من رسیده است - من هیچ ماه شعری ننوشته ام!

10. Repeating the title, we muse over what the book will probably be about.
[ترجمه ترگمان]تکرار عنوان، ما به آنچه که کتاب احتمالا در مورد آن خواهد بود فکر می کنیم
[ترجمه گوگل]تکرار عنوان، ما بیش از آنچه کتاب احتمالا در مورد

11. It is profitable, but it leaves the comic muse high and dry.
[ترجمه ترگمان]مقرون به صرفه است، اما آن تفکر خلاق را بالا و خشک رها می کند
[ترجمه گوگل]سودآور است، اما کمدی را بالا و خشک میکند

12. But the system still operated as an insulating muse.
[ترجمه ترگمان]اما این سیستم همچنان به عنوان یک تفکر عایق بندی عمل می کرد
[ترجمه گوگل]اما سیستم همچنان به عنوان یک عایق عایقکاری عمل می کند

13. Would you please have Mr Hogan send my Muse subscription to this address?
[ترجمه ترگمان]لطفا ممکن است آقای هوگان subscription را به این نشانی بفرستد؟
[ترجمه گوگل]آیا می خواهی آقای هوگان اشتراک من را به این آدرس ارسال کند؟

14. The following Monday; the Mitjord Muse ran two front-page stories on the local Episcopal church community.
[ترجمه ترگمان]روز دوشنبه بعد، Mitjord Muse دو داستان در صفحه اول انجمن کلیسای اسقفی را اجرا کرد
[ترجمه گوگل]دوشنبه بعد؛ میتورد مسی دو داستان صفحه اول در جامعه کلیسای اسقفی را اجرا کرد

15. Don't wait for a muse to come take your hand.
[ترجمه ترگمان]منتظر یک الهام نباش که دست تو را بگیرد
[ترجمه گوگل]صبر کن تا یک موز بیاید دست شما را بگیرد

I spent weeks musing upon the reasons why God has created me.

هفته‌ها درباره‌ی دلایلی که خدا مرا خلق کرده است، ژرف‌اندیشی می‌کردم.


What you said set me musing.

آنچه که گفتی مرا به تفکر انداخت.


"I can sell the house" she mused, "but then where will I live"?

او پیش خود اندیشید: « می‌توانم خانه را بفروشم؛ ولی آن‌وقت کجا زندگی خواهم کرد؟»


پیشنهاد کاربران

contemplate

ذوق هنری

خیره شدن، با نگاه به فکر فرو رفتن

غور کردن

trance

این واژه ی muse - جدای از چم های ( معانی ) اون که در فرهنگ اومده امروزه در اینستاگرام و در کنار فرتورهای ( عکس های ) زنان - که بیشتر مدل هستند - می آرند کام ناکام ( البته ) واسه شناساندنشون . به گمون بسیار همون نام ویژه ی Muse یونانیه ( که ایزدبانوان دانش و چامه و خنیا بودند ) . افزون بر این می شه در پارسی برابر اون رو هم : پئی ریکا pai - rikaa ( ریخت نخست پری در زبان اوستا ) و یا بغ بانو آورد که نام های ویژه اند.

به حالت تفکر چیزی گفتن، به فکر فرو رفتن و چیزی را بیان کردن

انگیزه، محرک، الهام

الهام دهنده


کلمات دیگر: