کلمه جو
صفحه اصلی

wept


زمان گذشته و اسم مفعول: weep

انگلیسی به فارسی

زمان گذشته ساده فعل Weep


قسمت سوم فعل Weep


گریه کرد، گریستن، گریه کردن، اشک ریختن


انگلیسی به انگلیسی

( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of weep.

• cry; shed tears; mourn with tears; exude liquid, drip (as with sweat)
wept is the past tense and past participle of weep.

Simple Past: wept, Past Participle: wept


جملات نمونه

1. she wept her fill
او تا دلش خواست گریه کرد.

2. they wept tears of joy
از شادی اشک می ریختند.

3. the baby wept herself to sleep
کودک آن قدر گریه کرد که خوابش برد.

4. they embraced and wept
آنان یکدیگر را در آغوش گرفتند و گریستند.

5. my joy was such that i wept
شادی من آن گونه بود که گریه کردم.

6. when he saw the corpse, he wept
وقتی که جسد را دید گریه کرد.

7. They embraced and wept and promised to keep in touch.
[ترجمه ترگمان]آن ها همدیگر را در آغوش کشیدند و می گریستند و قول دادند که در تماس باشند
[ترجمه گوگل]آنها در آغوش گرفتند و گریه می کردند و وعده داده اند که در تماس باشند

8. He wept when he heard the sad news.
[ترجمه ترگمان]وقتی خبر غم انگیزی را شنید، به گریه افتاد
[ترجمه گوگل]او وقتی از شنیدن خبر غمگین گریه کرد گریه کرد

9. The people wept openly when his death was announced.
[ترجمه ترگمان]مردم هنگامی که مرگ او اعلام شد، آشکارا گریستند
[ترجمه گوگل]وقتی مرگ او اعلام شد، مردم آشکارا گریه می کردند

10. She wept when she heard the bad news.
[ترجمه ترگمان]وقتی خبر بد را شنید، گریه کرد
[ترجمه گوگل]او وقتی که خبر بد را شنید گریه کرد

11. She wept and pleaded until he agreed to do as she wished.
[ترجمه ترگمان]گریه می کرد و التماس می کرد، تا این که موافقت کرد همان کاری را که آرزو می کرد انجام دهد
[ترجمه گوگل]او فریاد زد و محکوم کرد، تا زمانی که موافقت کند که او بخواهد

12. He wept for the loss of his mother and his tardy recognition of her affection.
[ترجمه ترگمان]به خاطر از دست دادن مادرش و آشنایی قبلی او اشک ریخت
[ترجمه گوگل]او برای از دست دادن مادرش و شناختن مشتاق او از محبت او گریه کرد

13. He wept for joy when he received the admission notice.
[ترجمه ترگمان]موقعی که پذیرفته شد، برای شادی اشک ریخت
[ترجمه گوگل]او هنگامی که اعلامیه پذیرش را دریافت کرد، برای شادی گریست

14. He buried his face in his hands and wept.
[ترجمه ترگمان]صورتش را در دست هایش پنهان کرد و گریست
[ترجمه گوگل]او چهره اش را در دستانش فرو برد و گریه کرد

15. She buried her face in her hands and wept.
[ترجمه ترگمان]صورتش را در دست هایش پنهان کرد و گریست
[ترجمه گوگل]او چهره اش را در دستانش فرو برد و گریه کرد

16. She turned aside and wept.
[ترجمه ترگمان]او برگشت و گریست
[ترجمه گوگل]او کنار گذاشت و گریه کرد

پیشنهاد کاربران

گریان


کلمات دیگر: