کلمه جو
صفحه اصلی

fob


معنی : زنجیر ساعت، جیب جلیقه مخصوص ساعت و غیره، گول زدن، فریفتن، فریب دادن، بجیب ریختن
معانی دیگر : (ساعت جیبی) بند، زنجیر، (جیب کوچک در جلو شلوار که ساعت و غیره را در آن می گذارند) جیب ساعت، (مهجور) گول زدن، از سر باز کردن، (کالای بنجل و غیره را) به کسی انداختن، (به کسی) قالب کردن

انگلیسی به فارسی

فریفتن، گول زدن، فریب دادن، جیب جلیقه مخصوص ساعت وغیره، زنجیر ساعت، به جیب ریختن


FOB، زنجیر ساعت، جیب جلیقه مخصوص ساعت و غیره، فریب دادن، فریفتن، گول زدن، بجیب ریختن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a short chain, strap, or ribbon usu. connected to a pocket watch, or a small ornament or medallion attached to the chain, strap, or ribbon.

(2) تعریف: a small pocket used esp. for carrying a pocket watch.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fobs, fobbing, fobbed
(1) تعریف: to dispose of (an item or items) in a deceitful way (usu. fol. by off).

- He fobbed off the rusty used car on an unwitting buyer.
[ترجمه ترگمان] از ماشین زنگ زده و زنگ زده بیرون آمده و به یک خریدار دیگر اشاره کرده بود
[ترجمه گوگل] او ماشین مورد استفاده زنگ زده را بر روی یک خریدار ناخواسته محاصره کرد

(2) تعریف: to put (someone) off in an evasive or deceitful way (usu. fol. by off).

- She wanted thoughtful answers to her questions but was fobbed off with empty phrases.
[ترجمه ترگمان] دلش می خواست به سوال های او جواب بدهد، اما با عبارات پوچ و پوچ حرف می زد
[ترجمه گوگل] او پاسخ متفاوتی به سوالات وی می داد اما با عبارات خالی فوبید

• temporary airfield that supports tactical operations but does not have full support systems (military)
watch pocket; chain from which a pocketwatch is suspended
defraud, con into buying goods of poor quality

if you fob off someone who needs something, you give them something that is not very good or is not really what they wanted, although you pretend it is; an informal expression.
term which indicates that the seller will pay all costs up to and including transportation and delivery of merchandise aboard a vessel at a port or a specified point (from that point the purchaser is responsible and will bear other costs)

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تحویل به کشتی (بهای کالا به علاوه هزینه حمل تا داخل کشتی)
[نساجی] قیمت کالا بدون حمل
[حسابداری] تحویل روی کشتی

مترادف و متضاد

زنجیر ساعت (اسم)
fob

جیب جلیقه مخصوص ساعت و غیره (اسم)
fob

گول زدن (فعل)
renege, con, fool, cheat, gyp, hustle, dodge, rig, bamboozle, outwit, deceive, defraud, dupe, cajole, hoax, gouge, befool, beguile, entrap, gull, gum, hocus, rogue, gaff, swindle, thimblerig, chouse, jockey, finagle, fob, wheedle

فریفتن (فعل)
fudge, cheat, hustle, wile, lure, decoy, charm, inveigle, entice, deceive, bewitch, delude, enchant, seduce, skunk, captivate, diddle, tempt, euchre, fob, jilt, mesmerize

فریب دادن (فعل)
fool, cheat, deceive, defraud, jape, mump, delude, hoodwink, hum, bob, humbug, diddle, thimblerig, dissimulate, mislead, fob, short-change

به جیب ریختن (فعل)
fob

جملات نمونه

1. fob somebody off (with something)
کسی را گول زدن،کلاه سر کسی گذاشتن

2. fob something on (or onto) somebody
چیزی را به کسی قالب کردن

3. you can't fob an esfahani off with immitation jewellery
اصفهانی را نمی شود با جواهر بدلی گول زد.

4. he was trying to fob off yesterday's newspaper on me
او می خواست روزنامه ی دیروز را به من بیاندازد.

5. Don't try to fob me off with excuses.
[ترجمه ترگمان]سعی نکن منو با بهونه گول بزنی
[ترجمه گوگل]سعی نکنید با عذر و طعن هایم فرار کنم

6. Don't let him fob you off with any more excuses.
[ترجمه ترگمان]نگذار او با هر بهانه دیگری تو را گول بزند
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که او را با هر گونه عذر و بهانه ای فراموش کنید

7. She tried to fob all her junk off onto me.
[ترجمه ترگمان]اون سعی کرد همه آت و آشغالا رو بندازه گردن من
[ترجمه گوگل]او سعی کرد همه ی آشغال هایش را به من ببخشد

8. They tried to fob me off with a cheap camera.
[ترجمه ترگمان]اونا سعی کردن منو با یه دوربین ارزون گول بزنن
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند با یک دوربین ارزان قیمت را با خود ببرند

9. She tried to fob him off tactfully at first, but then he became brutal.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد او را با زیرکی در ابتدا از او جدا کند، اما بعد بی رحمانه شد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد او را در ابتدا با زحمت کشیدن، اما سپس او را وحشیانه تبدیل شد

10. Catherine opened her coat and looked at her fob watch.
[ترجمه ترگمان]کاترین کتش را باز کرد و ساعت مچی خود را نگاه کرد
[ترجمه گوگل]کاترین کت خود را باز کرد و به تماشای FOB نگاه کرد

11. They were instructed to fob them off with promises in order to get them back to work as quickly as possible.
[ترجمه ترگمان]به آن ها دستور داده شد تا آن ها را با وعده های خود گول بزنند تا هرچه زودتر به سرکار بروند
[ترجمه گوگل]آنها به آنها دستور داده شد تا وعده های خود را به آنها بسپارند تا سریعا به آنها بازگردند

12. Delivery terms were FOB shipping point.
[ترجمه ترگمان]شرایط تحویل، نقطه ارسال FOB بود
[ترجمه گوگل]شرایط تحویل نقطه حمل FOB بود

13. Does FOB price include the shipping price from your factory to Long Beach, CA, USA.
[ترجمه ترگمان]آیا قیمت FOB شامل قیمت حمل و نقل از کارخانه شما به لانگ بیچ، CA، آمریکا است
[ترجمه گوگل]آیا قیمت FOB شامل قیمت حمل و نقل از کارخانه شما به لانگ بیچ، CA، USA می باشد

14. The peddler tried to fob off a worthless article on little Tom.
[ترجمه ترگمان]فروشنده سعی کرد مقاله بی ارزشی را روی تام کوچولو بیندازد
[ترجمه گوگل]جنرال موتورز تلاش کرد تا یک مقاله بی ارزش را در مورد تام کوچک بچرخاند

I won't be fobbed off this time.

این دفعه کلاه سرم نخواهد رفت.


You can't fob an Esfahani off with immitation jewellery.

اصفهانی را نمی‌شود با جواهر بدلی گول زد.


He was trying to fob off yesterday's newspaper on me.

او می‌خواست روزنامه‌ی دیروز را به من بیندازد.


اصطلاحات

fob somebody off (with something)

کسی را گول زدن، کلاه سر کسی گذاشتن


fob something on (or onto) somebody

چیزی را به کسی قالب کردن


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Free On Board
موضوع: عمومی
تحویل کالا در عرشه کشتی در مبدأ.
فروشنده وقتی کالا را از روی نرده کشتی عبور داد ریسک خود را خاتمه داده است. هزینه حمل و بیمه با خریدار است. عقد قرارداد حمل از بندر تحویل و بیمه و بازرسی با خریدار است.

پیشنهاد کاربران

ریموت خودرو


کلمات دیگر: