کلمه جو
صفحه اصلی

stress


معنی : تاکید، قوت، ضربه، تقلا، اهمیت، فشار، خاطر نشان کردن، تاکید کردن، پریشان کردن
معانی دیگر : تنش، کشش (مقدار نیروی وارده بر واحد سطح)، کشیدگی، تنشی، کششی، فشاری، فشار عصبی یا روحی، روان تنش، (مجازی) تنش، سختانی، استوارش، سختاندن، (آوا شناسی) تکیه، آوافشار، مد (accent هم می گویند)، (آوا شناسی) موکد کردن، مشدد کردن، با فشار ادا کردن، (شعر) هجای موکد، تحت فشار قرار دادن، مضیقه، سختی، مالیات زیادبستن
stress_
پسوند: زن (در رابطه با کاری) [seamstress یا songstress]

انگلیسی به فارسی

فشار، تقلا، قوت، اهمیت، تاکید، مضیقه، سختی، پریشان کردن، مالیات زیادبستن، تاکید کردن


فشار، تاکید، اهمیت، ضربه، تقلا، قوت، تاکید کردن، پریشان کردن، خاطر نشان کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the importance or significance given to something; emphasis.
مترادف: accentuation, emphasis

- Her parents put a lot of stress on getting a good education.
[ترجمه ترگمان] والدین او فشار زیادی بر تحصیل خوب می گذارند
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش بر آموزش عالی خوب تمرکز کرده اند

(2) تعریف: the relative emphasis placed on a given syllable of a word when it is spoken.
مترادف: accent, accentuation, emphasis

- In the word "doctor," the stress is on the first syllable.
[ترجمه ترگمان] در کلمه \"پزشک\"، استرس در هجای اول قرار دارد
[ترجمه گوگل] در کلمه 'دکتر'، استرس در اولین هجا قرار دارد

(3) تعریف: physical pressure or force that causes strain on or distortion of something.
مترادف: pressure, strain, tension
مشابه: fatigue, pull

- The weight of the books put a lot of stress on the flimsy shelf.
[ترجمه ترگمان] وزن کتاب ها فشار زیادی را روی قفسه flimsy گذاشت
[ترجمه گوگل] وزن کتاب ها، فشار زیادی بر روی قفسه شلوغ قرار می دهد
- Running puts a good deal of stress on the knees.
[ترجمه ترگمان] دویدن، فشار زیادی بر روی زانوها وارد می کند
[ترجمه گوگل] در حال اجرا مقدار زیادی از استرس را در زانو قرار می دهد

(4) تعریف: mental or emotional pressure that causes strain on an individual.

- His job at the airline gives him a lot of stress.
[ترجمه ترگمان] شغلش در این خط هوایی استرس زیادی به او می دهد
[ترجمه گوگل] کار او در شرکت هواپیمایی به او فشار زیادی می دهد

(5) تعریف: a condition characterized by physical, mental, or emotional tension.
مترادف: tension
مشابه: fatigue, pressure, strain

- As an emergency room physician, she constantly suffers from stress.
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک پزشک اتاق اورژانس به طور مداوم از استرس رنج می برد
[ترجمه گوگل] به عنوان یک پزشک اورژانس، او به طور مداوم از استرس رنج می برد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stresses, stressing, stressed
مشتقات: stressless (adj.)
(1) تعریف: to emphasize; highlight.
مترادف: accent, accentuate, emphasize, highlight, underline, underscore
مشابه: feature, focus on, make much of, point, punctuate, spotlight, weight

- Her speech stressed the need to improve the city's schools.
[ترجمه ترگمان] سخنرانی وی بر نیاز به بهبود مدارس شهر تاکید کرد
[ترجمه گوگل] سخنرانی وی بر نیاز به بهبود مدارس شهر تأکید کرد
- The chef stressed the importance of measuring the ingredients carefully.
[ترجمه ترگمان] آشپز بر اهمیت اندازه گیری دقیق مواد اولیه تاکید کرد
[ترجمه گوگل] آشپز بر اهمیت اندازه گیری مواد با دقت تأکید کرد
- The salesman stressed the usefulness of the product and avoided discussing the price.
[ترجمه ترگمان] فروشنده به سودمندی محصول تاکید کرد و از بحث در مورد قیمت اجتناب کرد
[ترجمه گوگل] فروشنده بر سودمندی محصول تأکید کرد و از بحث در مورد قیمت اجتناب کرد

(2) تعریف: to subject to pressure or strain.
مترادف: strain
مشابه: enforce, fatigue, overload, press, stretch, tax, tense

- The heavy lifting stressed his back.
[ترجمه فراسوی وازه] بلندکردن بار سنگین، بر پشتش فشار آورد.
[ترجمه ترگمان] بلند کردن سنگین بر پشتش تاکید کرد
[ترجمه گوگل] بلند کردن سنگین بر پشت او تأکید داشت

(3) تعریف: to utter (a word or syllable) with relatively greater emphasis.
مترادف: accent, accentuate, emphasize

- "I DO want to help!" she exclaimed, strongly stressing the word "do."
[ترجمه ترگمان] \" من می خواهم کمک کنم! او با تاکید بسیار بر کلمه \"چه کار\" گفت: \"
[ترجمه گوگل] 'من می خواهم به کمک!' او با صدای بلند گفت: 'انجام دهید '
- Americans stress the second syllable of the word "caf�," but British speakers stress the first.
[ترجمه ترگمان] آمریکایی ها بر کلمه دوم \"کافه\" تاکید می کنند، اما گویشوران آن در ابتدا استرس دارند
[ترجمه گوگل] آمریکایی ها بر روی هجای دوم کلمه 'caf ' تأکید می کنند، اما سخنرانان بریتانیایی برای اولین بار بر روی آن تمرکز می کنند

• emphasis, importance; accent, emphasis placed on a syllable of a word; strain, tension, pressure; condition caused by physical or emotional strain
subject to stress or strain; emphasize, accentuate
if you stress a point, you emphasize it because you think it is important. verb here but can also be used as an uncount noun with the preposition 'on'. e.g. ...this stress on community values.
if you feel or are under stress, you feel tense and worried about something.
stresses are strong physical pressures applied to an object.
stress is the emphasis that you put on a word or part of a word when you say it, so that it sounds slightly louder.
if you stress a word or part of a word when you say it, you put emphasis on it.
see also stressed.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] تنش، بار
[عمران و معماری] تنش - تلاش
[کامپیوتر] یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
[برق و الکترونیک] تنش
[مهندسی گاز] تنش
[زمین شناسی] تنش
[نساجی] تنش - خستگی
[ریاضیات] بار، فشار، تلاش، تنش
[معدن] تنش (مکانیک سنگ)
[خاک شناسی] تنش
[پلیمر] تنش

مترادف و متضاد

emphasis


تاکید (اسم)
accent, emphasis, underscore, stress, affirmation, assertion, confirmation, punctuation

قوت (اسم)
strength, food, accent, emphasis, stress, intensity, bread, nutrition, nourishment, pith, punch, maintenance, vis

ضربه (اسم)
pelt, accent, emphasis, stress, impact, strike, stroke, thud, lash, acute, hook, tit, brunt, hack, flap, whop, sock, traumatism, whang

تقلا (اسم)
stress, agony, strife, slog, tussle, scramble, bout, tug, effort, exertion, nisus, wrestle, strain, bustle, muss, scrabble

اهمیت (اسم)
matter, significance, emphasis, stress, circumstance, gravity, magnitude, moment, pith, valor, importance, dimension, notability

فشار (اسم)
compression, rush, stress, tension, violence, hustle, constraint, pressure, oppression, thrust, push, press, pressing, squeeze, discharge head, vim, enforcement, impressure, inrush, squeeze play

خاطر نشان کردن (فعل)
stress, point

تاکید کردن (فعل)
accent, stress, accentuate, underline, enforce, play up, punctuate

پریشان کردن (فعل)
agitate, stress, confound, distract, afflict, ail, discompose, dishevel, disturb, faze, nonplus, tousle, oppress, disperse

Synonyms: accent, accentuation, beat, force, import, importance, significance, urgency, weight


Antonyms: ignorance, unimportance


physical or mental pressure


Synonyms: affliction, agony, alarm, albatross, anxiety, apprehensiveness, burden, clutch, crunch, disquiet, disquietude, distention, draw, dread, expectancy, extension, fear, fearfulness, ferment, flutter, force, hardship, hassle, heat, impatience, intensity, misgiving, mistrust, nervousness, nervous tension, oppression, overextension, passion, protraction, pull, restlessness, spring, strain, stretch, tautness, tenseness, tension, tensity, tightness, traction, trauma, trepidation, trial, urgency, worry


Antonyms: indifference, relaxation


accentuate, emphasize


Synonyms: accent, belabor, dwell on, feature, harp on, headline, italicize, lay emphasis on, make emphatic, play up, point up, repeat, rub in, spot, spotlight, underline, underscore


Antonyms: attenuate, reduce, relax


put under physical or mental pressure


Synonyms: afflict, burden, crunch, distend, force, fret, hassle, overdo, overextend, pull, put in traction, put on trial, spring, strain, stretch, tense, tense up, traumatize, worry


جملات نمونه

1. stress diseases are among the hazards of city life
بیماری های تنشی از جمله مخاطرات زندگی شهری هستند.

2. a stress fracture in a bone
شکستگی تنشی استخوان

3. biaxial stress
تنش دو آسه

4. continued stress may result in stomack ulcer
تنش مداوم ممکن است منجر به زخم معده بشود.

5. the stress of worry
تنش ناشی از نگرانی

6. a strong stress
تاکید (یا تکیه ی) شدید

7. she lays stress on correct pronunciation
او تلفظ درست را مورد تاکید قرار می دهد.

8. to lay stress on a particular point
نکته ی ویژه یی را مورد تاکید قرار دادن

9. this word's secondary stress
تکیه (یا فشار) ثانوی این واژه

10. in this class the stress is on grammar
در این کلاس تاکید روی دستور زبان است.

11. the wind put great stress on the cable
باد شاه سیم را تحت تنش زیاد قرار داد.

12. he can't handle too much stress
او تاب تحمل فشار روحی زیاد را ندارد.

13. in the word "interesting" the stress is on the first syllable
در واژه ی interesting تکیه روی هجای اول است.

14. headaches which may be ascribed to stress
سردردهایی که ممکن است ناشی از فشار روانی باشد

15. Techniques of deep meditation help people under stress.
[ترجمه ترگمان]روش های تفکر عمیق به افراد تحت استرس کمک می کنند
[ترجمه گوگل]تکنیک های مراقبه عمیق به افراد تحت فشار کمک می کند

16. The roof couldn't bear the stress of the snow.
[ترجمه ترگمان]سقف نمی توانست فشار برف را تحمل کند
[ترجمه گوگل]سقف نمیتواند فشار برف را تحمل کند

17. We all have to learn to handle stress.
[ترجمه ترگمان]همه ما باید یاد بگیریم که استرس را کنترل کنیم
[ترجمه گوگل]همه ما باید یاد بگیریم که با استرس روبرو شویم

18. Separation is a time of high emotional stress.
[ترجمه ترگمان]تفکیک زمانی از استرس عاطفی بالا است
[ترجمه گوگل]جداسازی زمان استرس عاطفی بالا است

19. Are you suffering from an excess of stress in your life?
[ترجمه ترگمان]آیا شما از استرس در زندگی خود رنج می برید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما از اضطراب در زندگی خود رنج می برید؟

20. A family can provide a buffer against stress at work.
[ترجمه ترگمان]یک خانواده می تواند یک ضربه گیر را در مقابل استرس در کار فراهم کند
[ترجمه گوگل]یک خانواده می تواند یک بافر در برابر استرس در محل کار ایجاد کند

21. Stress and lack of sleep can aggravate the situation.
[ترجمه ترگمان]استرس و کمبود خواب می تواند اوضاع را بدتر کند
[ترجمه گوگل]استرس و عدم خواب می تواند وضعیت را تشدید کند

22. Financial stress is well established as a chief reason for divorce.
[ترجمه ترگمان]استرس مالی به عنوان یکی از دلایل اصلی طلاق به رسمیت شناخته می شود
[ترجمه گوگل]استرس مالی به عنوان دلیل اصلی طلاق به خوبی شناخته شده است

23. Put the stress on the second syllable.
[ترجمه ترگمان] روی کلمه دوم تاکید کن
[ترجمه گوگل]قرار دادن استرس در هجا دوم

24. Stress is an inherent part of dieting.
[ترجمه ترگمان]استرس بخشی از رژیم غذایی است
[ترجمه گوگل]استرس بخش ذاتی رژیم غذایی است

25. It is generally assumed that stress is caused by too much work.
[ترجمه ترگمان]عموما فرض می شود که استرس ناشی از کار زیاد است
[ترجمه گوگل]به طور کلی تصور می شود استرس ناشی از کار زیاد است

26. Your headaches are due to stress.
[ترجمه ترگمان]سردرد شما ناشی از استرس است
[ترجمه گوگل]سردرد شما به علت استرس است

27. Her illness was caused mainly by stress.
[ترجمه ترگمان]بیماری او عمدتا ناشی از استرس بود
[ترجمه گوگل]بیماری او عمدتا توسط استرس ایجاد شده است

The wind put great stress on the cable.

باد شاه سیم را تحت تنش زیاد قرار داد.


a stress fracture in a bone

شکستگی تنشی استخوان


Continued stress may result in stomack ulcer.

تنش مداوم ممکن است منجر به زخم معده بشود.


Stress diseases are among the hazards of city life.

بیماری‌های تنشی از جمله مخاطرات زندگی شهری هستند.


the stress of worry

تنش ناشی از نگرانی


to lay stress on a particular point

نکته‌ی ویژه‌ای را مورد‌تأکید قرار دادن


In this class the stress is on grammar.

در این کلاس تأکید روی دستور زبان است.


The teacher stressed the importance of punctuality.

معلم روی اهمیت وقت‌شناسی تأکید کرد.


In the word "interesting" the stress is on the first syllable.

در واژه‌ی "interesting" تکیه روی هجای اول است.


a stressed syllable

هجای مؤکد


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Structural Engineering System Solver
موضوع: کامپیوتر
یک زبان مسئله گرا که برای حل مسائل بنیادی مهندسی به کار می رود.

پیشنهاد کاربران

همون استرس خودمون - اضطراب 😊❤

After noon یعنی بهدظهر نه مورد تاکید

تنش - نیرو

فشار روانی ، تنش روانی ، تنش عصبی ، تنش روحی

[زبان شناسی و آواشناسی]
فشار آوا ، فشار صدا ، تکیه صدا ، تاکید صدا

تنش

بى قرارى ( نوزادان )

اضطراب

a condition of extreme difficulty, pressure, or strain

احساس نگرانی بزرگ، فشار روحی و عاطفی ( به دلیل مشکلی در زندگی )

استرس_وحشت_شکه

تکیه

i have a butterfly in my stomach
یه اصطلاح هس که جمله ای به معنای:من یه پروانه در شکمم دارم اما درواقع ب معنی:استرس دارم هس
با تشکر 🙏🏼🙏🏼

استرس، اظطراب


تاکید داشتن، تاکید گذاشتن

برای تاکید
InPhrasal verd
کلمه دوم مورد تاکید قرار می گیرد بعد r
After noon روی noon تاکید می کنیم

ظرفیت ( بار اکسایش و کاهش )

فشار روانی . اضطراب

stress : در زبانشناسی برابر فارسی آن تَنِشَک:/taneshak/ به نظر من می تواند بهترین گزینه باشد.

He should stress interaction
مورد تاکید قرار دادن

stress
《پارسی را پاس بِداریم》
دو واژه خوشه واژِگان پیش نَهاد می شَوَد:
۱ - سُتوه ، سُتوهه، سُتوهَندِگی ، سُتوهیدِگی ، سُتوهِش، سُتوهَند، سُتوه آوَری، سُتوه آیی
۲ - اَفشُردِگی هَم آوا وَ هَم ساختار با اَفسُردِگی ، اَفشاره، ، اَفشارَند، اَفشاره، اَفشارَندِگی ، اَفشارِش
نِمونه یِ کاربُردی:
His job at the airlines give him a lot of stress.
پیشه اَش دَر این خَتِ هَوایی اَفشاره یِ/سُتوهه یِ بِسیاری بَر او دَرمی آوَرَد ( وارِد می کُنَد ) .
*دَرآوَردَن~دَرون آوَردَن؛ کارواژه یِ دَرآوَردَن دَر پارسیِ نو نادُرُست به کار می رَوَد:مَن دَفتَرچه را اَز هَمیان اَم/جیب اَم بَرآوَردَم= بیرون آوَردَم نَه دَرآوَردَم!
بِکوشیم واژه هایِ پارسی را به کار بِبَریم اَگر دَر گُفتار نِمی شَوَد دَستِ کَم دَر نِوِشتار :
اَز این کار به سُتوه آمَدَم.
او مَرا به سُتوه آوَرد
سُتوهَندِگی اَز بیماری هایِ رُوَن/رووَن آ زُردِگیِ زِندِگی دَر کَلان شَهر هاست.
( رَوان ریختارِ زابِ هَمیشِگی یا پِیوَستِگی اَز رَو که بُنِ کُنونِ رَفتَن اَست با پَسوَند - آن ، نِمونه هایِ دیگَر:خَندان، گِریان، دَوان، کُنان، . . . گِریَنده کَسی اَست که اَکنون می گِریَد وَلی گِریان پِیوَسته می گِریَد، دَر پارسیِ میانه یا پَهلَوی روح را اوروَن = urvan می گُفتَند که به پارسیِ نو می تُوان رُوَن یا رووَن گُفت که با رَوان هَمسان پِنداری نَشَوَد. )
اَفشُردِگی می تَوانَد به بیماری هایِ تَنی یا کَرپی کِشیده شَوَد.
با سِپاس♡

a state of mental tension and worry caused by problems in your life, work, etc.
◀️She uses meditation as a way of reducing/relieving stress.
Hormones are released into the body in response to◀️ emotional stress.
He needs help with stress management. [=ways to deal◀️ with stress]
b : something that causes strong feelings of worry or🔴 anxiety
[noncount]
◀️
I'm sorry for being grumpy. I've been under ( a lot of ) stress at work lately.
◀️ You watch your shows… i have some stress to release


کلمات دیگر: