کلمه جو
صفحه اصلی

updating


بهنگام دراوری

انگلیسی به فارسی

به هنگام در آوری


در حال بروز رسانی


به روز رسانی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• bringing up to date, modernizing

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] بهنگام کردن
[عمران و معماری] بهنگام کردن - تجدید برنامه
[ریاضیات] بهنگام سازی، بهنگام درآوری، بهنگام کردن

جملات نمونه

1. The company has spent thousands of pounds updating their computer systems.
[ترجمه ترگمان]این شرکت هزاران پوند برای به روز رسانی سیستم های کامپیوتری خود هزینه کرده است
[ترجمه گوگل]این شرکت هزاران پوند به روز رسانی سیستم های کامپیوتری خود را صرف کرده است

2. He was back in the office, updating the work schedule on the computer.
[ترجمه ترگمان]او در دفترش بود و برنامه کاری روی کامپیوتر را به روز رسانی می کرد
[ترجمه گوگل]او در دفتر باز بود، به روز رسانی برنامه کاری در کامپیوتر

3. The files need updating.
[ترجمه ترگمان]این پرونده ها به به روز رسانی نیاز دارند
[ترجمه گوگل]فایل ها به روز رسانی نیاز دارند

4. Most manufacturers content themselves with updating existing models.
[ترجمه ترگمان]اکثر تولید کنندگان خودشان را به روز رسانی مدل های موجود راضی می کنند
[ترجمه گوگل]اکثر تولید کنندگان خود را با به روز رسانی مدل های موجود محتوا می سازند

5. He has also proposed yearly progress reports updating targets on everything from recycling to carbon emissions.
[ترجمه ترگمان]او همچنین گزارش پیشرفت سالیانه مبنی بر به روزرسانی اهداف در همه چیز از بازیافت به انتشارات کربن را پیشنهاد داده است
[ترجمه گوگل]او همچنین پیشنهادات سالانه پیشرفت را برای به روز رسانی اهداف در همه چیز از جمله بازیافت تا انتشار کربن پیشنهاد کرده است

6. Thankfully, this production receives a kinder, gentler updating.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، این محصول به روزرسانی های ملایم تر و ملایم تر را دریافت می کند
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، این محصول به روزرسانی سالمتر و شفافتر دریافت می کند

7. Record Administration Keeping records of personnel, updating them and reporting on this information is the foundation of any personnel system.
[ترجمه ترگمان]مدیریت بایگانی سوابق پرسنل، به روز رسانی آن ها و گزارش در مورد این اطلاعات، اساس هر سیستم پرسنلی است
[ترجمه گوگل]اداره ضبط نگه داشتن سوابق پرسنل، به روز رسانی آنها و گزارش دادن به این اطلاعات پایه و اساس هر سیستم پرسنلی است

8. It is possible to subscribe to an updating service, but adopting your own scheme is perfectly adequate and is not expensive.
[ترجمه ترگمان]این امکان وجود دارد که یک سرویس به روز رسانی را مشترک کنید، اما اتخاذ برنامه خودتان کاملا مناسب است و گران قیمت نیست
[ترجمه گوگل]امکان عضویت در یک سرویس به روز رسانی وجود دارد، اما تصویب طرح خود کاملا مناسب است و گران نیست

9. How about updating the context, dressing the youths in flannels and baggy pants?
[ترجمه ترگمان]چه طور در مورد به روز رسانی این زمینه، لباس پوشیدن جوانان در لباس فلانل و شلوار گشاد شده؟
[ترجمه گوگل]چطور در مورد به روز رسانی متن، لباس جوانان در فلاونز و شلوار کیسه ای چیده شده؟

10. You could create an ongoing system by continually updating the network and removing old data.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید یک سیستم در حال پیشرفت را با به روز رسانی مداوم شبکه و حذف داده های قدیمی ایجاد کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید سیستم مداوم را با به روز رسانی مستمر شبکه و حذف داده های قدیمی ایجاد کنید

11. So improving or updating an older model is quite easy.
[ترجمه ترگمان]بنابراین بهبود یا به روز رسانی مدل قبلی کاملا آسان است
[ترجمه گوگل]بنابراین بهبود و یا به روز رسانی یک مدل قدیمی بسیار آسان است

12. During this time updating and regular reporting procedures were developed and the necessary programs written.
[ترجمه ترگمان]در طول این زمان به روز رسانی و رونده ای معمول گزارش دهی توسعه یافته و برنامه های مورد نیاز نوشته شدند
[ترجمه گوگل]در طول این مدت، روش های به روز رسانی و گزارش گیری منظم توسعه یافته و برنامه های لازم نوشته شده است

13. Abstract searching and updating of the data bases are done centrally and then disseminated to the centers.
[ترجمه ترگمان]چکیده جستجو و به روز رسانی پایگاه های داده بصورت متمرکز صورت می گیرد و سپس به مراکز توزیع می گردد
[ترجمه گوگل]خلاصه جستجوی و به روز رسانی پایگاه داده ها به صورت مرکزی انجام می شود و سپس به مراکز منتشر می شود

پیشنهاد کاربران

به روز کردن

Giving someone the latest news about
( Impact values )
I was updating him on a project=i was letting him know how the project was going
درجریان قرار دادن

updating ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: روزآمدسازی
تعریف: فرایند تعویض همه یا بخشی از یک مجموعۀ داده با داده‏های جدید یا تصحیح‏شده


کلمات دیگر: