کلمه جو
صفحه اصلی

toll


معنی : خراج، هزینه، عوارض، باج، نواقل، راهداری، ضایعه، طنین موزون، باج راه، تحمل خسارت، تعداد تلفات جنگی، صدای طنین زنگ یا ناقوس
معانی دیگر : (به ویژه برای عبور از جاده و پل و غیره) راه باج، گذرباج، عوارض جاده (یا پل)، تلفات، خسارت (خسارات)، زیان، تعداد خسارات، اجرت آسیاب کردن، هزینه ی آسیاب (گندم و غیره)، عوارض تلفن راه دور، اضافه هزینه (بابت هر خدمت اضافی)، (ناقوس کلیسا را به طور مداوم و موزون) به صدا در آوردن یا درآمدن، زدن، زده شدن، (با زدن ناقوس) اعلام کردن (معمولا مرگ کسی یا احضار به کلیسا را)، ناقوس زنی، زنگ زنی، باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن

انگلیسی به فارسی

باج، باج راه، راه داری، نواقل، عوارض، تحمل خسارت،تعداد تلفات جنگی، ضایعه، صدای طنین زنگ یاناقوس،طنین موزون، باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن


باج، هزینه


تلفات، عوارض، راهداری، هزینه، باج، ضایعه، نواقل، طنین موزون، باج راه، تحمل خسارت، تعداد تلفات جنگی، خراج، صدای طنین زنگ یا ناقوس


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tolls, tolling, tolled
(1) تعریف: to cause (a large bell) to ring or chime, esp. with slow and measured strokes.
مشابه: chime, clang, ring, sound

(2) تعریف: to announce or call by ringing a large bell.
مترادف: knell, peal, sound
مشابه: call, chime, ring
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of a bell, to ring with slow single sounds.
مترادف: knell
مشابه: clang, peal, ring, sound
اسم ( noun )
• : تعریف: the act of ringing a large bell, or the sound thus made.
مترادف: knell, ring
مشابه: bell, chime, clang, peal, resonance, sound, tintinnabulation

• tax, charge, levy; grievous price; act or sound of ringing a bell
ring
the death toll in an accident, disaster, or war is the number of people who have died in it.
if something takes a toll or takes its toll, it has the effect of causing suffering or damage.
a toll is a sum of money that you have to pay in order to use a particular bridge or road.
when someone tolls a bell or when it tolls, they ring it slowly and repeatedly, often as a sign that someone has died.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] عوارض

مترادف و متضاد

fee


خراج (اسم)
abscess, tribute, tax, levy, anthrax, spendthrift, toll, high-roller, spend-all

هزینه (اسم)
expenditure, tab, charge, cost, outgo, disbursement, expense, outlay, toll, voucher

عوارض (اسم)
dues, toll, charges, complications, taxes, jogs

باج (اسم)
tribute, tax, imposition, scot, toll, impost

نواقل (اسم)
tolbooth, toll, tollbooth

راهداری (اسم)
toll

ضایعه (اسم)
toll

طنین موزون (اسم)
toll

باج راه (اسم)
turnpike, toll

تحمل خسارت (اسم)
toll

تعداد تلفات جنگی (اسم)
toll

صدای طنین زنگ یا ناقوس (اسم)
toll

Synonyms: assessment, charge, cost, customs, demand, duty, exaction, expense, impost, levy, payment, price, rate, tariff, tax, tribute


damage, deaths


Synonyms: casualties, cost, expense, inroad, loss, losses, penalty, price


ring out


Synonyms: announce, bell, bong, call, chime, clang, knell, peal, signal, sound, strike, summon, warn


جملات نمونه

1. the toll for the karaj road was fifty tumans
گذر باج (عوارض) راه کرج پنجاه تومان بود.

2. the heavy death toll on the roads at norooz
تلفات سنگین جانی در راه ها طی نوروز

3. the earthquake took a heavy toll of lives and property
زلزله خسارات جانی و مالی سنگینی به بار آورد.

4. the war exacted a heavy toll
جنگ موجب ضایعات سنگینی شد.

5. there are fears that the casualty toll may be higher
بیم آن می رود که میزان تلفات بیشتر باشد.

6. years of heavy drinking had taken their toll on his health
میگساری سنگین طی سالیان دراز به سلامتی او صدمه زده بود.

7. The road toll scheme was dismissed as impractical.
[ترجمه ترگمان]طرح عوارضی جاده ها به عنوان غیرعملی رد شد
[ترجمه گوگل]طرح عوارض جاده به عنوان غیر عملی انجام شد

8. The war took a heavy toll of human life.
[ترجمه Aydin Jz] جنگ قربانیان زیادی از زندگی انسان بر جای گذاشت
[ترجمه ترگمان]جنگ تلفات سنگینی در زندگی بشر به دست آورد
[ترجمه گوگل]این جنگ عظیم از زندگی انسان بود

9. The strike took a heavy toll in lost productivity.
[ترجمه ترگمان]این حمله تلفات سنگینی را در بهره وری از دست داد
[ترجمه گوگل]این اعتصاب در بهره وری از دست رفته شدید شد

10. The pressure of fame can take a terrible toll.
[ترجمه ترگمان]فشار شهرت می تواند تلفات وحشتناکی به همراه داشته باشد
[ترجمه گوگل]فشار از شهرت می تواند عواقب وحشتناکی به بار آورد

11. Independent sources say that the death toll from the earthquake runs into thousands.
[ترجمه ترگمان]منابع مستقل می گویند که آمار تلفات ناشی از زلزله به هزاران نفر می رسد
[ترجمه گوگل]منابع مستقل می گویند تعداد تلفات زلزله به هزاران نفر رسیده است

12. To request more information, please call our toll free number.
[ترجمه ترگمان]برای درخواست اطلاعات بیشتر، لطفا شماره رایگان خود را درخواست کنید
[ترجمه گوگل]برای درخواست اطلاعات بیشتر، لطفا با شماره تلفن رایگان خود تماس بگیرید

13. The deepening recession has also taken its toll in the south of the country, where unemployment is rife.
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی عمیق نیز عوارض خود را در جنوب کشور که بیکاری شایع است، به خود گرفته است
[ترجمه گوگل]رکود عمیق نیز در جنوب کشور رخ داده است که در آن بیکاری فراوان است

14. Official reports put the death toll at under one hundred, but unofficial estimates speak of at least two hundred dead.
[ترجمه ترگمان]گزارش های رسمی تلفات مرگ را در حدود یک صد نفر اعلام کرده اند، اما برآورده ای غیررسمی حداقل دویست کشته بر جای گذاشته اند
[ترجمه گوگل]گزارش های رسمی تعداد تلفات را در کمتر از یک صد قرار می دهد، اما تخمین های غیر رسمی از حداقل دو صد نفر کشته می شوند

15. Winter takes its toll on your health.
[ترجمه ترگمان]زمستان بر سلامت شما اثر می گذارد
[ترجمه گوگل]زمستان تلفات خود را بر سلامتی شما می گذارد

The toll for the Karaj road was fifty tumans.

گذر باج (عوارض) راه کرج پنجاه تومان بود.


There are fears that the casualty toll may be higher.

بیم آن می‌رود که میزان تلفات بیشتر باشد.


the heavy death toll on the roads at Norooz

تلفات سنگین جانی در راه‌ها طی نوروز


The earthquake took a heavy toll of lives and property.

زلزله خسارات جانی و مالی سنگینی به بار آورد.


Years of heavy drinking had taken their toll on his health.

میگساری سنگین طی سالیان دراز به سلامتی او صدمه زده بود.


(J. Donne) never send to know for whom the bell tolls, it tolls for thee.

هرگز جویا نشو که ناقوس برای که به صدا درآمده است؛ آن برای تو صدا می‌کند.


(T.Gray) the curfew tolls the knell of parting day.

ناقوس مرگ روز گذران را اعلام می‌دارد.


The clock tolls the hour.

زنگ ساعت وقت را اعلام می‌کند.


پیشنهاد کاربران

تلفات

عوارض _ عارضه _ اثر منفی

به منعی عوارض یا مالیات هست که هم معنی هم هست با tax , duty

Take toll on somethingعوارض داشتن روی چیزی

عوارض

Toll ( n ) : The money that you have to pay to use a road, bridge, etc
عوارض

Nowadays, people pay tolls electronically on most roads 🎓🎓
امروزه مردم در بیشتر جاده ها عوارض را به صورت الکترونیکی پرداخت می کنند

عوارض/مالیات
در زبان المانی به معنای عالی یا خیلی خوب می باشد

شمار ، تعداد

بهاء، هزینه

● تلفات
● عوارض ( هم مربوط به مشکلات جسمی و هم هزینه های اتوبان و جاده )

اگر فعل باشد: به معنی به صدا درآوردن زنگ، ناقوس مرگ را به صدا دراوردن


کلمات دیگر: