1. account settlement
تسویه ی حساب
2. the settlement of a debt
پرداخت قرض
3. the settlement of a disagreement
رفع اختلاف
4. the settlement of the house on his eldest son
واگذاری خانه به پسر ارشدش
5. in settlement
در واریز،برای تسویه
6. marriage settlement
توافق مالی قبل از ازدواج،مهریه
7. a mennonite settlement
یک جامعه ی کوچک از منونیت ها
8. a check in settlement of my account with you
چکی برای تسویه ی حسابم با شما
9. he mediated a settlement
او در حل اختلاف میانجی گری کرد.
10. to reach a settlement
به توافق رسیدن
11. we accept this settlement without prejudice to our claim for a better settlement later on
این مصالحه را به شرطی می پذیریم که به حق ما نسبت به یک مصالحه ی بهتر در آینده صدمه نزند.
12. they opened new lands for settlement
سرزمین های تازه ای را برای ماندگاری مفتوح کردند.
13. in those days, new york was a dutch settlement
در آن روزگاران نیویورک کوچگاه هلندی ها بود.
14. they are still entertaining hopes of a peaceful settlement of the matter
آنان هنوز امید به حل مسالمت آمیز آن مطلب را در سر می پرورانند.
15. The media played up the prospects for a settlement.
[ترجمه ترگمان]رسانه ها چشم اندازه ای خود را برای حل و فصل تشکیل دادند
[ترجمه گوگل]رسانه ها چشم انداز حل و فصل را افزایش داده اند
16. A peaceable settlement has been reached.
[ترجمه ترگمان]تا کنون توافقی صلح آمیز حاصل شده است
[ترجمه گوگل]حل و فصل صلح آمیز به دست آمده است
17. The cave contained evidences of prehistoric settlement.
[ترجمه ترگمان]این غار هم یک مدرک تاریخی قبل از تاریخ ماقبل تاریخ بود
[ترجمه گوگل]غار حاوی شواهد از راه پیمایی پیش از تاریخ است
18. The peace settlement effectively acknowledged the country's independence.
[ترجمه ترگمان]این توافق صلح به طور موثر استقلال کشور را تایید کرده است
[ترجمه گوگل]حل و فصل صلح به طور موثری استقلال کشور را مورد تأیید قرار داد
19. They were able to achieve a settlement without using military force.
[ترجمه ترگمان]آن ها بدون استفاده از نیروی نظامی توانستند بدون استفاده از نیروی نظامی به توافق برسند
[ترجمه گوگل]آنها بدون استفاده از نیروی نظامی موفق به حل و فصل شدند
20. The management and unions have reached a settlement over new working conditions.
[ترجمه ترگمان]مدیریت و اتحادیه ها در شرایط کاری جدید به توافق رسیده اند
[ترجمه گوگل]مدیریت و اتحادیه ها برای حل و فصل شرایط جدید کار می کنند
21. The strikers have reached a settlement with the employers.
[ترجمه ترگمان]اعتصاب کنندگان به توافق با کارفرمایان رسیده اند
[ترجمه گوگل]مهاجمان با کارفرمایان به حل و فصل رسیده اند
22. Hopes of a peace settlement are beginning to fade.
[ترجمه ترگمان]امیدها برای حل و فصل صلح شروع به محو شدن می کند
[ترجمه گوگل]امید به حل و فصل صلح شروع به محو شدن