کلمه جو
صفحه اصلی

tipped

انگلیسی به فارسی

نوک، نوک گذاشتن، نوک دار کردن، کج کردن، انعام دادن، محرمانه رساندن، یک ور شدن


انگلیسی به انگلیسی

• having a particular kind of tip (i.e. steel-tipped); having a point; edged
something that is tipped with a substance has that substance on its tip.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] کج شده
[نساجی] رنگرزی نوک الیاف و یا پرزهای پارچه - رنگرزی سطحی پارچه های خاب دار

جملات نمونه

1. he tipped his head to one side
سرش را به یک سو کج کرد.

2. the champion tipped the scales at two hundred pounds
وزن آن قهرمان دویست پوند بود.

3. the children tipped the table and the cup fell off
بچه ها میز را کج کردند و فنجان افتاد.

4. the natives tipped their arrows with metal
بومیان به پیکان های خود نوک فلزی می زدند.

5. one of the conspirators tipped the police off
یکی از توطئه کنندگان به پلیس اطلاع داد.

6. the boat swayed and tipped
قایق لمبر خورد و واژگون شد.

7. uncle ahmad khan always tipped generously
عمو احمدخان همیشه انعام های سخاوتمندانه می داد.

8. the ball hit the hoop but i tipped it in
توپ به حلقه اصابت کرد ولی من با سرپنجه آن را وارد حلقه ی بسکتبال کردم.

9. the wind was so strong that it tipped the car over
باد آنقدر زور داشت که اتومبیل را چپه کرد.

10. when he sew the ladies, he greeted them and tipped his hat
وقتی که خانم ها را دید سلام کرد و دست به کلاهش زد.

11. Someone unknown tipped off the police about the plan to rob the bank.
[ترجمه ترگمان]یک نفر از پلیس خبر داشت که قصد سرقت بانک را دارد
[ترجمه گوگل]کسی که ناشناخته است، پلیس را در مورد برنامه ربودن بانک پنهان کرده است

12. She has been tipped as a future member of the Welsh Assembly.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان عضو آینده مجلس ولز شناخته شده است
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک عضو آینده مجمع ویلز به سر می برد

13. Suddenly the horse jumped up and tipped its rider off.
[ترجمه ترگمان]ناگهان اسب از جا پرید و سوارش را عقب کشید
[ترجمه گوگل]ناگهان اسب بالا گرفت و سوار خود را به زمین زد

14. He tipped the contents of the bag onto the table.
[ترجمه ترگمان]او محتویات کیسه را روی میز گذاشت
[ترجمه گوگل]او محتویات کیف را روی میز گذاشت

15. He sat with his chair tipped up.
[ترجمه ترگمان]در حالی که صندلیش را خم کرده بود، نشست
[ترجمه گوگل]او صندلی خود را بالا کشید

پیشنهاد کاربران

انعام دادن

پوشیده شده

Has tipped : تغییر کرده است

مترادف has changed


کلمات دیگر: