کلمه جو
صفحه اصلی

tempered


(پولاد) آبدیده، سخت، آمیخته، توام، تعدیل شده، معتدل، ملایم، متعادل، دارای خلق و خوی معین، - منش، - خو، منش، خو bad tempered بد خو، بد خلق

انگلیسی به فارسی

(پولاد) آبدیده، سخت


آمیخته، توام، تعدیل شده، معتدل، ملایم، متعادل


دارای خلق و خوی معین، - منش، - خو


رطوبت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having a specified kind of temper (usu. used in combination).

- a bad-tempered mule
[ترجمه ترگمان] یه قاطر چموش
[ترجمه گوگل] یک موی سرخ شده

(2) تعریف: adjusted or moderated by the addition of another substance or factor.

- criticism tempered by understanding
[ترجمه ترگمان] خرده گیری از فهم و درک
[ترجمه گوگل] انتقاد از طریق درک

(3) تعریف: of metal or glass, brought to a specified or desirable state, as of strength, hardness, or elasticity.

• having a particular state of mind

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] بازپخت شده

جملات نمونه

tempered steel

فولاد آب‌دیده


1. tempered justice
عدالت متعادل

2. tempered steel
پولاد آبدیده (سخت)

3. tempered steel
فولاد آبدیده

4. hardship did not weaken but rather tempered their resolve
مرارت نه تنها اراده ی آنها را ضعیف نکرد بلکه استوار هم نمود.

5. Regret for the things we did can be tempered by time. It is regret for the things we did not do that is inconsolable.
[ترجمه سمانه] حسرت خوردن برای کارهایی که انجام ندادیم با گذشت زمان کاهش میابد. باید برای کارهایی که انجام ندادیم پشیمان بود که تسکین ناپذیر است.
[ترجمه ترگمان]در مورد کارهایی که ما انجام دادیم پشیمان می شویم تاسف از چیزهایی است که ما نمی توانیم آن را تسلی دهیم
[ترجمه گوگل]با عرض پوزش برای چیزهایی که ما انجام می دهیم می تواند با زمان است پوزش می طلبد که چیزهایی که انجام نداده ایم، غیر قابل تحمل است

6. He grew more and more bad - tempered as the afternoon wore on.
[ترجمه ترگمان]همان طور که بعد از ظهر سپری می شد، بیشتر و more می شد
[ترجمه گوگل]او بیشتر و بیشتر بدتر شد - بعد از ظهر پوشیده شد

7. He has tempered the strong drink with water.
[ترجمه ترگمان]نوشیدنی قوی را با آب tempered
[ترجمه گوگل]او نوشیدنی قوی را با آب خیس کرده است

8. The heat in this coastal town is tempered by cool sea breezes.
[ترجمه ترگمان]گرمای داخل این شهر ساحلی توسط نسیم دریا ملایم و معتدل شده است
[ترجمه گوگل]گرما در این شهر ساحلی با خنک شدن دریای سرد خنثی می شود

9. My enthusiasm for the venture was somewhat tempered by my knowledge of the work that would be involved.
[ترجمه ترگمان]شور و شوق من برای این کار تا حدی توسط دانش من از کاری که در آن شرکت داشت تعدیل و تعدیل شده بود
[ترجمه گوگل]شور و شوق من برای سرمایه گذاری تا حدودی توسط دانش من از کار است که درگیر است

10. He sometimes seems bad - tempered but really he's got a heart of gold.
[ترجمه ترگمان]او گاهی اوقات آدم بدی به نظر می رسد، اما واقعا قلبش از طلاست
[ترجمه گوگل]او گاهی اوقات به نظر می رسد بد - tempered اما واقعا او قلب طلا

11. His resolve and optimism, tempered with caution, are none the less remarkable.
[ترجمه ترگمان]عزم و خوش بینی و احتیاط او چندان قابل توجه نیست
[ترجمه گوگل]رضایت او و خوش بینی، با احتیاط، به هیچ وجه قابل توجه نیست

12. Again there is an underlying theme of likeness tempered with difference; of similarity spiced with variety.
[ترجمه ترگمان]باز هم یک موضوع اساسی از شباهت هایی با تفاوت وجود دارد؛ تشابه spiced با تنوع
[ترجمه گوگل]باز هم یک موضوع زمینه ای از تمایل به تفاوت وجود دارد از شباهت با انواع مختلف

13. I responded with curt answers tempered with moderate annoyance.
[ترجمه ترگمان]من با پاسخ های کوتاهی که با آزردگی ملایم توام بود پاسخ دادم
[ترجمه گوگل]من با پاسخ های خفیف با ناراحتی متوسط ​​پاسخ دادم

14. What civil laws might have been tempered with mercy as a result?
[ترجمه ترگمان]در نتیجه چه قوانین مدنی ممکن بود با رحم و شفقت تعدیل شود؟
[ترجمه گوگل]چه قوانین مدنی می تواند به عنوان یک نتیجه رحم کند؟

15. Clinton has already tempered his request for the 1997 fiscal year, seeking $ 491 million.
[ترجمه ترگمان]کلینتون قبلا درخواست خود برای سال مالی ۱۹۹۷ را تعدیل کرده و به دنبال ۴۹۱ میلیون دلار بوده است
[ترجمه گوگل]کلینتون قبلا درخواست خود را برای سال مالی 1997، به دنبال 491 میلیون دلار است

tempered justice

عدالت متعادل


bad-tempered

بدخو، بدخلق


پیشنهاد کاربران

زیر سوال رفتن

اخلاق، خلق و خو

tempered ( موسیقی )
واژه مصوب: معتدل
تعریف: کوک شده براساس نظامی غیر از نظام کوک خالص


کلمات دیگر: