1. toe the line (or mark)
1- جلو خط آغاز مسابقه ایستادن 2- فرمان برداری کردن،نظم و انضباط را رعایت کردن،سر به راه بودن
2. to toe the football
توپ فوتبال را تیپا زدن (با سرپنجه ی پا زدن)
3. the big toe
انگشت بزرگ پا،شست پا
4. the little toe
انگشت کوچک پا،کلیک
5. from top to toe
از سر تا پا
6. i stubbed my toe against the step
انگشت پایم به پله گرفت.
7. a gnawing pain in my toe
دردی دائم در انگشت پایم
8. from the tip of her toe to the tip of her head
از نوک پا تا نوک سرش
9. There is a hole in the toe of my sock.
[ترجمه ترگمان]یه سوراخ تو انگشت جوراب من هست
[ترجمه گوگل]یک سوراخ در پا از جوراب من وجود دارد
10. The girl had got a splinter in her toe.
[ترجمه ترگمان]آن دختر یک تکه چوب در انگشت داشت
[ترجمه گوگل]این دختر در انگشت شستشوی او بود
11. Place your right toe in line with your left heel.
[ترجمه ترگمان]انگشت پای راست خود را با پاشنه سمت چپ خود قرار دهید
[ترجمه گوگل]پاشنه راست خود را با پاشنه چپ خود قرار دهید
12. She was dressed in green from top to toe.
[ترجمه ترگمان]از بالای سر تا پا لباس سبز پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او از بالا تا پا به سبز لباس پوشید
13. I dipped my toe in the river to test the temperature.
[ترجمه ترگمان]شست پایم را در رودخانه فرو کردم تا دمای هوا را امتحان کنم
[ترجمه گوگل]من برای تست درجه حرارت، انگشت پا را در رودخانه فرو بردم
14. Sorry, did I tread on your toe?
[ترجمه ترگمان]ببخشید، پامو لگد کردم؟
[ترجمه گوگل]با عرض پوزش، آیا روی انگشت پا تردید شدم؟
15. She was dressed from head to toe in red.
[ترجمه ترگمان]لباس قرمز پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او از سر تا پا به رنگ قرمز پوشید
16. She pivoted on her toe and faced me.
[ترجمه ترگمان]به سمت من برگشت و با من رو به رو شد
[ترجمه گوگل]او بر انگشتانش چرخید و با من مواجه شد