کلمه جو
صفحه اصلی

ticket


معنی : اگهی، برچسب، بلیط، ورقه، برچسب زدن به، بلیط منتشر کردن، بلیط دار کردن
معانی دیگر : بلیت، پته، گذرانه، جواز، (امریکا- انتخابات) فهرست نامزدهای حزب، (امریکا - عامیانه - تخلفات رانندگی) احضار به دادگاه، برگ جریمه، جریمه، بلیت صادر کردن، (در اصل) یادداشت، رسید، حواله، (خلبان یا ناخدا و غیره) گواهینامه، برچسب (که قیمت و مقدار و اندازه و ویژگی های دیگر کالا را نشان می دهد)، جریمه کردن، ورقه ی احضار به دادگاه دادن، بر چسب زدن

انگلیسی به فارسی

بلیط


بلیط، ورقه، اگهی، برچسب، برچسب زدن به، بلیط منتشرکردن، بلیط دار کردن


بلیط، اگهی، برچسب، ورقه، برچسب زدن به، بلیط منتشر کردن، بلیط دار کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small, usu. narrow slip of thin cardboard or paper, serving as evidence of prepayment of the fare, fee, or admission price of some event, service, or the like.
مشابه: carriage, pass, receipt, season ticket, slip, stub, voucher

(2) تعریف: a similar object with which one can redeem some possession, as at a pawn shop or dry-cleaning establishment, upon payment of the required amount.
مشابه: receipt, slip, stamp, voucher

(3) تعریف: a label or tag, usu. attached, bearing information as to contents, price, or destination, as of a package, shipment, or garment.
مترادف: label, tag
مشابه: card, docket, slip, sticker

(4) تعریف: a list of candidates endorsed by one group or political party; slate.
مترادف: ballot
مشابه: roster, slate

(5) تعریف: a legal summons, as for a traffic or parking violation.
مترادف: citation
مشابه: summons

(6) تعریف: a license or other certificate, as of a pilot or ship's captain.
مترادف: license, permit
مشابه: certificate, credential

(7) تعریف: (informal) the appropriate or necessary thing or action.
مشابه: thing

- Hot soup is just the ticket on a freezing day.
[ترجمه ترگمان] سوپ داغ تنها بلیط یک روز یخ بندان است
[ترجمه گوگل] سوپ داغ فقط بلیط روز انجماد است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tickets, ticketing, ticketed
(1) تعریف: to issue a ticket to, as for admission or as a legal summons.
مشابه: summon

(2) تعریف: to put a ticket on; tag or label.
مترادف: label, tag
مشابه: docket, mark, stamp

(3) تعریف: to note a destination or destiny for, as though written on a ticket.
مشابه: destine, label, slate, tag

- She is ticketed to become the next president.
[ترجمه محسن] او به عنوان رئیس جمهوری بعدی بیرچسب زده شده یا تعیین شده است
[ترجمه ترگمان] جریمه شده است که رئیس جمهور بعدی شود
[ترجمه گوگل] او برای تبدیل شدن به رئیس جمهور بعدی، بلیط می شود

• certificate, entry pass, tag
label; fine, give a traffic ticket
a ticket is an official piece of paper or card which shows that you have paid for a journey or have paid to enter a place of entertainment.
a ticket is also a piece of paper or card that shows that you are entitled to receive or use something.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] برگه قیمت، بلیط
[عمران و معماری] برگ جریمه - بلیت

مترادف و متضاد

اگهی (اسم)
assertion, announcement, proclamation, notice, advertisement, advertising, ticket, annunciation, poster, caveat, indiction

برچسب (اسم)
tally, label, ticket, banderol, banderole, tag

بلیط (اسم)
pass, ticket, card

ورقه (اسم)
ticket, form, flake, sheet, paper, leaf, streak, tablet, leaflet, slab, layer, writ, lamina

برچسب زدن به (فعل)
ticket

بلیط منتشر کردن (فعل)
ticket

بلیط دار کردن (فعل)
ticket

authorization on paper


Synonyms: admission, badge, board, card, certificate, check, chit, coupon, credential, docket, document, invite, key, label, license, marker, note, notice, open sesame, paper, pass, passage, passport, password, permit, raincheck, receipt, record, slip, sticker, stub, tab, tag, token, voucher


جملات نمونه

1. ticket holders
دارندگان بلیط

2. ticket stub
ته بلیط

3. ticket window
باجه،گیشه،محل فروش بلیت

4. a ticket office at a station
باجه ی فروش بلیط در ایستگاه

5. entrance ticket
بلیط ورودی

6. this ticket admits two
با این بلیط دو نفر می توانند داخل شوند.

7. this ticket is good for two weeks
این بلیط تا دو هفته معتبر است.

8. lottery ticket
بلیت بخت آزمایی

9. a complimentary ticket
بلیط افتخاری (اهدایی)

10. a first-class ticket
بلیط درجه یک

11. a free ticket
بلیط مجانی

12. a one-way ticket
بلیط رفت (یکسره)

13. a return ticket (to tehran)
بلیط بازگشت (به تهران)

14. a round-trip ticket
بلیط رفت و برگشت

15. a round-trip ticket
بلیت دو سره

16. a second-class ticket
بلیط درجه ی دو

17. an excursion ticket
بلیط سفر رفت و برگشت با تخفیف

18. just the ticket
(عامیانه) مخ کار،چیزی که کاملا به درد می خورد

19. a round trip ticket
بلیط رفت و برگشت

20. an indented lottery ticket
بلیط بخت آزمایی با لبه ی ناصاف بریده شده

21. he put the ticket in one of the inner compartments of his wallet
او بلیط را در یکی از جیب های کیف پول خود قرار داد.

22. travel expenses, e. g. ticket and hotel costs, will be paid by the company
هزینه سفر - برای مثال پول بلیط و هتل - توسط شرکت پرداخت خواهد شد.

23. he was given a ticket for speeding
به خاطر سرعت زیاد او را جریمه کردند.

24. to vote a straight ticket
یکجا به کلیه ی نامزدهای فهرست رای دادن.

25. each student was given a ticket
به هر شاگردی یک بلیط دادند.

26. he was on the democratic ticket for 1996
او جزو نامزدهای حزب دموکرات برای سال 1996 بود.

27. for growing children milk is just the ticket
برای کودکان در حال رشد شیر بهترین چیز است.

28. she parked her suitcases in one corner and walked over to the ticket window
او چمدان های خود را در گوشه ای قرار داد و رفت به گیشه ی بلیط فروشی.

29. don't imagine even for a moment that i would let you enter without a ticket
حتی برای یک لحظه هم تصور نکن که اجازه بدهم بدون بلیط وارد شوی.

30. We went to renew our monthly season ticket.
[ترجمه ترگمان]ما رفتیم تا بلیط فصل ماهیانه خود را تجدید کنیم
[ترجمه گوگل]ما رفتیم تا بلیط فصل ماهیانه ما را تمدید کنیم

a round-trip ticket

بلیت دو سره


He was on the Democratic ticket for 1996.

او جزو نامزدهای حزب دموکرات برای سال 1996 بود.


He was given a ticket for speeding.

به‌خاطر سرعت زیاد او را جریمه کردند.


an automatic ticketing machine

ماشین خودکار برای دادن بلیت


The two airlines will cooperate in ticketing.

آن دو شرکت هواپیمایی در صدور بلیت همکاری خواهند کرد.


For growing children milk is just the ticket.

برای کودکان درحال رشد شیر بهترین چیز است.


اصطلاحات

just the ticket

(عامیانه) مخ‌کار، چیزی که کاملاً به‌درد می‌خورد


lottery ticket

بلیط بخت‌آزمایی


that's the ticket!

(عامیانه) درست است!، صحیح می‌فرمایید!، عیناً!


ticket window

باجه، گیشه، محل فروش بلیت


پیشنهاد کاربران

بلیط رفت وبرگشت

برگه جریمه

نام یک برنامه است که لغات ضروری و لازم زبان انگلیسی رو میشه ازش یاد گرفت.

ticket ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: نامزدنامه
تعریف: فهرست نامزدهای یک حزب در انتخابات

در حیطه عکاسی استوک ( property release form ) چطور ترجمه میشه؟

جریمه

روزنامه

Pass card, pass, card tag, sheet, paper, poster, و. . . .

کار درست و مطلوب

بلیط
please show your ticket to that man when you board the plane
لطفا بلیطتان را هنگامی که سوار هواپیما میشوید به آن مرد نشان دهید😀

جریمه رانندگی

یکی از معنی هاش جریمه شدن ماشین هست

Hello ticket please
سلام بلیط لطفا ( این سوال برای دادن بلیط است )
Ticket = بلیط ، برگه جریمه ، اگهی ، برچسب
اما بیشتر این کلمه برای بلیط و برگه جریمه استفاده میشود


در حیطه فناوری اطلاعات، وبسایتهای ارائه خدمات سرویسهای ابری و از این قبیل به معنی �درخواست پشتیبانی� می باشد

اسم ticket به معنای بلیت
معادل اسم ticket در فارسی بلیت است. ticket یا بلیط معمولا یک ورق کاغذی است که باید در قبال آن مبلغی را بپردازید و اطلاعاتی بر روی آن ثبت شده است که شما را مجاز به انجام کاری می کند. مثلا سوار اتوبوس و قطار شدن، ورود به سینما یا تئاتر و . . . مثال:
a concert ticket ( یک بلیت کنسرت )
a bus ticket ( بلیت اتوبوس )

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: