کلمه جو
صفحه اصلی

leverage


معنی : نیرو، قدرت نفوذ، وسیله نفوذ، شیوه بکار بردن اهرم، کار اهرم، دستگاه اهرمی
معانی دیگر : عمل اهرم، کاربرد پشنگ، بار خیزانی، پشنگش، وسیله ی انجام کاری، اعمال فشار، زور آوری، نفوذ، قدرت، (بازرگانی) با پول قرضی سرمایه گذاری کردن، با رهن گذاری دارایی سرمایه جور کردن، نسبت بدهی به دارایی، قدرت نفوذ در امری

انگلیسی به فارسی

شیوه بکار بردن اهرم، کار اهرم، دستگاه اهرمی،وسیله نفوذ، نیرو، قدرت نفوذ(در امری)


قدرت نفوذ، نیرو، وسیله نفوذ، شیوه بکار بردن اهرم، کار اهرم، دستگاه اهرمی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the type of action that a lever has.
مترادف: pry
مشابه: force, hoist, lift, upthrust

(2) تعریف: the increase in mechanical effectiveness gained through the action of a lever.
مشابه: force, lift, pry, pull

(3) تعریف: the ability to be effective or exert influence, gained by having some advantageous circumstance.
مترادف: clout, influence, pull
مشابه: advantage, authority, say, sway, weight

- He had enough leverage to get us a room in the packed hotel.
[ترجمه کیانا بخشی] به اندازه کافی نفوذ داشت تا برای ما یک اتاق در هتل پر بگیره.
[ترجمه ترگمان] اون به اندازه کافی اهرم فشار داشت که یه اتاق تو هتل جمع کنه
[ترجمه گوگل] او برای کسب یک اتاق در هتل بسته بندی شده، به اندازه کافی اهرم داشت

(4) تعریف: in finance, the degree of ability of a person, company, or group to increase the percentage of return on an investment or investments through borrowing.
مشابه: advantage, influence
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: leverages, leveraging, leveraged
• : تعریف: to provide (an investment or company) with added potential to profit or acquire something through borrowed money.
مترادف: profit
مشابه: advance, benefit, borrow, fund, return

• action of a lever; mechanical power supplied by a lever; influence, ability to affect or alter people or circumstances; use of borrowed money to increase the return on an investment
use one's influence to affect people or circumstances; increase the return on an investment by using borrowed money
leverage is the ability to influence people.
leverage is also the force that is applied to an object when a lever is used.

دیکشنری تخصصی

[آمار] 1. داده های نافذ 2. اهرمی

مترادف و متضاد

influence


نیرو (اسم)
gut, strength, might, energy, force, power, pep, breath, vigor, blood, brawn, thrust, tuck, zip, vim, leverage, tonus, puissance, vis

قدرت نفوذ (اسم)
leverage

وسیله نفوذ (اسم)
leverage

شیوه بکار بردن اهرم (اسم)
leverage

کار اهرم (اسم)
leverage

دستگاه اهرمی (اسم)
leverage

Synonyms: advantage, ascendancy, authority, bargaining chip, break, clout, drag, edge, grease, jump on, power, pull, rank, ropes, suction, weight


جملات نمونه

1. leverage enables us to lift almost anything
قدرت اهرم ما را قادر می کند که تقریبا هر چیزی را بلند کنیم.

2. he has enough leverage to get anything done in this company
او آنقدر قدرت دارد که می تواند در این شرکت هرکاری را انجام بدهد.

3. his wealth gives him tremendous leverage in our district
ثروتش در منطقه ی ما به او قدرت زیادی می دهد.

4. His function as a Mayor affords him the leverage to get things done through attending committee meetings.
[ترجمه مقام او به عنوان شهردار او را قادر میسازد تا از طریق شرکت در جلسات کمیته بتواند کارها را به انجام برساند.] مقام او به عنوان شهردار او را دارای این قدرت نفوذ میکند تا از طریق شرکت در جلسات کمیسیون بتواند کارها را به انجام برساند.
[ترجمه ترگمان]عملکرد او به عنوان شهردار قدرت نفوذ برای انجام کارها از طریق شرکت در جلسات کمیته را به او می دهد
[ترجمه گوگل]تابع او به عنوان شهردار، او را به اهرم برای انجام کارها از طریق حضور در جلسات کمیته می دهد

5. We'll have to use leverage to move this huge rock.
[ترجمه ترگمان]ما مجبوریم از اهرمی برای حرکت این سنگ بزرگ استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید از این اهرم برای حرکت این سنگ بزرگ استفاده کنیم

6. They are determined to gain more political leverage.
[ترجمه ترگمان]آن ها مصمم هستند که اهرم سیاسی بیشتری کسب کنند
[ترجمه گوگل]آنها مصمم هستند تا اهرمهای سیاسی بیشتری به دست آورند

7. Her wealth gives her enormous leverage in social circles.
[ترجمه ترگمان]ثروت او به او قدرت زیادی در محافل اجتماعی می دهد
[ترجمه گوگل]ثروت او اهرم عظیم خود را در محافل اجتماعی به ارمغان می آورد

8. The pressure to revert to maximising leverage ratios and suppress local authority and community-led development would be intense.
[ترجمه ترگمان]فشار برای به حداکثر رساندن نسبت های اهرمی و سرکوب اقتدار محلی و توسعه تحت رهبری جامعه، شدید خواهد بود
[ترجمه گوگل]فشار برای بازگشت به حداکثر رساندن نرخ بهره اهرم و سرکوب اقتدار محلی و توسعه منجر به جامعه بسیار شدید خواهد بود

9. At the same time, their capacity to leverage private capital in support of these developments has varied considerably.
[ترجمه ترگمان]در عین حال، ظرفیت نفوذ سرمایه خصوصی در حمایت از این تحولات به میزان قابل توجهی تغییر کرده است
[ترجمه گوگل]در عین حال، ظرفیت آنها برای سرمایه گذاری سرمایه خصوصی برای حمایت از این تحولات بطور قابل توجهی متفاوت است

10. Operating leverage is very high near the breakeven point and decreases as the level of production increases above the breakeven point.
[ترجمه ترگمان]اهرم عملیاتی در نزدیکی نقطه breakeven بسیار بالا است و با افزایش سطح تولید در بالای نقطه breakeven کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]اهرم عملیاتی در نزدیکی نقطه ناپایدار خیلی زیاد است و با افزایش سطح تولید بالای نقطه ناپایدار کاهش می یابد

11. The gain from leverage arises because the interest payments on bonds are tax-deductible whereas the dividend payments on shares are not.
[ترجمه ترگمان]سود حاصل از اهرم افزایش می یابد چون پرداخت ها به اوراق قرضه مشمول کسر مالیات می شوند در حالی که پرداخت های سود سهام در سهام مجاز نیستند
[ترجمه گوگل]سود حاصل از اهرم حاصل می شود، زیرا پرداخت های بهره بر روی اوراق قرضه به صورت مالیاتی محاسبه می شود در حالی که پرداخت سود سهام بر سهام نیست

12. Only those whose prodigious skill gives them leverage for negotiating secure contracts are prepared to forsake higher education for sport.
[ترجمه ترگمان]تنها کسانی که مهارت خارق العاده آن ها به آن ها قدرت اهرمی برای مذاکره با قراردادهای امن را می دهد، آماده رها کردن آموزش عالی برای ورزش هستند
[ترجمه گوگل]فقط کسانی که مهارت های شگرف آنها را برای مذاکره قراردادهای امن فراهم می کنند، آماده است تا آموزش عالی برای ورزش را ترک کنند

13. A buy-out usually involves some form of leverage, in that financing is provided by banks and investment institutions.
[ترجمه ترگمان]یک خرید معمولا شامل نوعی اهرم است، که در آن تامین مالی توسط بانک ها و موسسات سرمایه گذاری تامین می شود
[ترجمه گوگل]خریداری معمولا شامل نوعی اهرم است که در آن تامین مالی توسط بانک ها و موسسات سرمایه گذاری ارائه می شود

14. The national brewers' leverage has been intensified as a result of the rise of lager.
[ترجمه ترگمان]اهرم ملی brewers به عنوان نتیجه افزایش تولید آبجو تشدید شده است
[ترجمه گوگل]اهرم ملی نوشیدنی ها به دلیل افزایش لجر شدت یافته است

Leverage enables us to lift almost anything.

قدرت اهرم ما را قادر می‌کند که تقریباً هر چیزی را بلند کنیم.


He has enough leverage to get anything done in this company.

او آنقدر قدرت دارد که می‌تواند در این شرکت هرکاری را انجام بدهد.


His wealth gives him tremendous leverage in our district.

ثروتش در منطقه‌ی ما به او قدرت زیادی می‌دهد.


دانشنامه عمومی

دست پر استفاده کردن (استفاده ی حداکثری کردن)


پیشنهاد کاربران

leverage ( فیزیک )
واژه مصوب: مزیت اهرم
تعریف: نسبت نیروی ایستادگی به نیروی کارگر یا نسبت بازوی کارگر به بازوی ایستادگی در اهرم

آتو ، اهرم فشار

نهایت استفاده را کردن/بردن ( از چیزی که وجود دارد )
بهره بردن / بکار گرفتن ( چیزی/وسیله ای/. . . )
از حداکثر ظرفیت چیزی/کسی بهره بردن/استفاده کردن
مورد استفاده قرار دادن/بکار بردن ( چیزی یا وسیله ای که از قبل وجود دارد و یا ساخته شده است )

اسم: بهره مندی

اهرم فشار

اعمال نفوذ

( n ) گرو
( v ) گرو کشی کردن

به واسطه ی

بهره بردن

اهرم فشار
Lever هم میگن
البته Lever بیشتر برای اهرم ( میله ای که به کمکش چیزی را بلند میکنیم یا حرکت میدیم ) بکار میره
Leverage چیزیه که گرو نگه داشته میشه تا پلی برای رسیدن به هدف باشه

دست بالا داشتن

از اهرم . . . استفاده کردن، ( اهرم ) . . . را به کار گرفتن

اهرم فشار
قدرت نفوذ

China may well have made a major new strategic gain in the Gulf on Saturday, and one that gives it great influence in the MENA region as well as major new leverage in competing with the United States

نفوذ - برش


کلمات دیگر: