کلمه جو
صفحه اصلی

fluff


معنی : کرک، خواب، بادکردگی، اشتباه کردن، باد کردن، نرم کردن، کرکدار شدن، خبط کردن
معانی دیگر : (گندله ی نرم و کوچک که از بافته های پشمی و پنبه ای می افتد) پرز، پرزگوی، کرک گوی، (پر نرم مثلا پر سینه ی پرنده یا پر قو) نرم پر، نرمه پر، پوشیده از کرک شدن، نرم و کرک مانند شدن، (موضوع یا حرف و غیره) سطحی و کم اهمیت، (حرف) وقت پرکن، (رادیو و تلویزیون و غیره) لغزش کلام، اشتباه در خواندن یا ادای کلمه، تپق، خیطی بالا آوردن، گند زدن، بد انجام دادن، پرت بودن، خواب پارچه، موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه

انگلیسی به فارسی

کرک، خواب پارچه، موهای نرم و کوتاه اطراف لب و گونه، کرکدار شدن، نرم کردن، اشتباه کردن، خبط کردن، پف، بادکردگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a soft, light, downlike substance, or a mass of such a substance.

- Dandelion fluff floated in the air.
[ترجمه ترگمان] fluff Dandelion در هوا شناور بود
[ترجمه گوگل] قارچ پوسته در هوا شناور است
- The pillows are filled with synthetic fluff.
[ترجمه ترگمان] بالش پر از fluff مصنوعی است
[ترجمه گوگل] بالش با پشم مصنوعی پر شده است

(2) تعریف: something light, insubstantial, or of little consequence.

- That magazine prints nothing but fluff.
[ترجمه ترگمان] اثر انگشت اون مجله هیچی نیست
[ترجمه گوگل] این مجله چیزی جز کتک کاری نیست

(3) تعریف: (informal) an error, esp. in speaking written lines.

- Outside of one or two fluffs, he recited the lengthy poem very well.
[ترجمه ترگمان] خارج از یک یا دو fluffs، او شعر طولانی را بسیار خوب خواند
[ترجمه گوگل] او در خارج از یک یا دو پشمک، شعر طولانی را به خوبی خواند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fluffs, fluffing, fluffed
(1) تعریف: to make light and puffy by shaking, patting, or brushing.
مشابه: plump, tease

- The hotel maid turned down the quilt and fluffed the pillows.
[ترجمه نرگس] خدمتکار هتل لحاف را برگرداند و بالش ها را تکاند ( پوش داد ) .
[ترجمه ترگمان] کلفت هتل لحاف را پایین آورد و بالش ها را مرتب کرد
[ترجمه گوگل] خدمتکار هتل، اتاق پتو را عوض کرد و بالش را خم کرد

(2) تعریف: (informal) to make an error in.

- That actor keeps fluffing his lines tonight.
[ترجمه فاطمه عبدی] اون بازیگر همش داره متنشو اشباه میگه امشب.
[ترجمه ترگمان] اون بازیگر برنامه هاش رو امشب مرتب میکنه
[ترجمه گوگل] امشب این بازیگر خطوط خود را از بین می برد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become soft, light, and puffy.

- The marshmallows fluffed as they became warm and brown.
[ترجمه ترگمان] The مانند گرم و قهوه ای شدند
[ترجمه گوگل] مارمولک ها به صورت گرم و قهوه ای پوشیده شده اند

(2) تعریف: (informal) to make an error, esp. in speaking one's lines.

• soft and fuzzy particle or mass; something with little worth or substance; mistake, error
change into fluff; make fluffy, shake or puff out (hair, feathers, etc.); botch, make a mistake; become fluffy
fluff is the small masses of soft, light thread that you find on clothes or in dusty corners of a room.
if you fluff something or fluff it out, you shake it or brush it in order to make it seem larger and lighter.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] کرک - پرز - خاب پارچه - موها و الیاف نرم و کوتاه - نرم کردن - کرک دار شدن

مترادف و متضاد

کرک (اسم)
pile, fluff, down, wool, pubes, lint, fuzz

خواب (اسم)
sleeping, fluff, sleep, nap, dream, noctambulism, noctambulation

بادکردگی (اسم)
fluff, bagginess, distension, protuberance, protuberancy, tumidity, turgescence, turgidity

اشتباه کردن (فعل)
slip, mistake, miscarry, fluff, miss, fumble, blunder, gaffe, hallucinate, slip up, miscue

باد کردن (فعل)
fill, heave, distend, bulge, bag, perk, inflate, bloat, fluff, swell, brag

نرم کردن (فعل)
pulverize, modulate, fluff, levigate, soften, masticate, loosen, mollify, intenerate, sleeken, humanize, jellify, plasticize, triturate

کرکدار شدن (فعل)
fluff

خبط کردن (فعل)
mistake, fluff

down


Synonyms: eiderdown, feathers, fleece, floss, fuzz, lint, wool


mistake


Synonyms: blooper, bungling, error, false step, flub, fumble, miscalculation, miscue, miss, muddle, muff, oversight, slip, slipup, stumble


جملات نمونه

1. bit (or piece) of fluff
(خودمانی - زننده) زن،دختر،زن جوان

2. my sweater gives off a lot of fluff
ژاکت من خیلی پرز می ریزد.

3. Woolen blankets often have fluff on them.
[ترجمه ترگمان]پتوهای نرم اغلب آن ها را نرم می کند
[ترجمه گوگل]پتوهای پشمی اغلب روی آنها پف کرده است

4. My coat is covered with fluff.
[ترجمه فاطمه عبدی] کتم پُرِ پرز شده.
[ترجمه ترگمان] کتم رو باد کردم
[ترجمه گوگل]کت من پوشیده شده است

5. He was picking bits of fluff off his trousers.
[ترجمه ترگمان]او مقداری از کرک را از شلوارش بیرون آورد
[ترجمه گوگل]او برداشتن بیت هایی از شلوارهایش را برداشت

6. He brushed the fluff off his coat.
[ترجمه ترگمان]او باد را از کتش درآورد
[ترجمه گوگل]او کت را خم کرد

7. My best sweater is covered with fluff.
[ترجمه ترگمان] بهترین ژاکتم با fluff پوشیده شده
[ترجمه گوگل]بهترین ژاکت من پوشیده شده است

8. Let me fluff up your pillows for you.
[ترجمه ترگمان]بذار برات fluff درست کنم
[ترجمه گوگل]اجازه بدهید بالش های خود را برای شما بشکنم

9. She noticed some bits of fluff on the sleeve of her sweater.
[ترجمه ترگمان]او متوجه مقداری کرک روی آستین ژاکتش شد
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که برخی از بیت های کتک زدن بر آستین ژاکت او

10. She picked bits of fluff from his sweater.
[ترجمه ترگمان] اون تیکه های fluff از his برداشت
[ترجمه گوگل]او بیت های پشم از جیراب خود را برداشت

11. The chicks were just balls of yellow fluff.
[ترجمه ترگمان]جوجه ها مثل توپ های زرد بودند
[ترجمه گوگل]جوجه ها فقط توپ های کت و شلوار زرد بود

12. I'll just fluff up your pillows for you.
[ترجمه ترگمان]من pillows را برایت درست می کنم
[ترجمه گوگل]من فقط بالش های خود را برای شما پف کرده ام

13. She was nervously picking bits of fluff off her sweater.
[ترجمه ترگمان]با حالتی عصبی تکه پارچه ای را از روی ژاکتش برداشت
[ترجمه گوگل]او عصبی بود از بیت های پاشید ژاکت خود را انتخاب کنید

14. Shirley flicked a speck of fluff from the sleeve of her black suit.
[ترجمه ترگمان]شرلی یک ذره fluff را از آستین کت و شلوار سیاهش بیرون کشید
[ترجمه گوگل]شیرلی یک کت و شلاق از آستین کت و شلوار سیاهش را گرفت

My sweater gives off a lot of fluff.

ژاکت من خیلی پرز می‌ریزد.


اصطلاحات

bit (or piece) of fluff

(عامیانه - زننده) زن، دختر، زن جوان


پیشنهاد کاربران

⁦✔️⁩معنای آبادیس
کرک،
پرز ( گندله ی نرم و کوچک که از بافته های پشمی و پنبه ای می افتد )


I picked a piece of fluff off my shiny black suit

مرتب کردن
Fluff the pillow

پوف دادن

Noun
۱. کرک - پرز The chicks were just balls of yellow fluff.
۲. نخ - تار ( فرش٫ لباس٫ . . . ) He was picking bits of fluff off his trousers.
۳. کار یا چیز بیهوده a magazine full of pop and fashion fluff

Verb
۱. خراب کردن - کاری را اشتباه انجام دادن
He fluffed his shot and missed the goal.
She fluffed her lines in the first scene

۲. پوف دادن - تکاندن چیزی برای پُر نشان دادن آن ( fluff up/out )
We made the bed and fluffed up the pillows
The eagle fluffed its feathers, so it looked bigger and its enemy fled

زیادگویی ، حرف های هجو

فلاف، یک فن فیک ( داستان پردازی خیالی توسط طرفداران یک فیلم، گروه موسیقی، داستان و . . . ) که هیچ صحنه جدی، غمگین یا واقعی در داستان دیده نمی شود و شخصیت ها کاملا شاد و بدون دردسر در حال زندگی هستند. - یک فیلم یا سریال وقت پر کن و کاملا خیالی و سرگرم کننده!
- مارشمالو

پف دادن، پوش دادن

make ( something ) appear fuller and softer by shaking or brushing it.
"I fluffed up the pillows"

به این جمله دقت کنید از کتابSoviet:
fluffed up his pillow
البته در فارسی معادلی براش پیدا نکردم یا مرسوم نیست، ولی کاریه که معمولاً همگی با متکاهامون می کنیم؛ متکا رو می کوبیم تا محتویات داخلش که حالا پر یا هر چیز دیگه ای هست، در وسط متکا جمع بشه تا سرمون احساس راحتی بیشتری کنه. امیدوارم منظورمو رسونده باشم. محمدرضا ایوبی صانع

news, music, writing, work etc that is not serious or important

اخبار یا نوشته و . . . . . . . . که مهم و جدی نباشن


کلمات دیگر: