اسم ( noun )
• (1) تعریف: a soft, light, downlike substance, or a mass of such a substance.
- Dandelion fluff floated in the air.
[ترجمه ترگمان] fluff Dandelion در هوا شناور بود
[ترجمه گوگل] قارچ پوسته در هوا شناور است
- The pillows are filled with synthetic fluff.
[ترجمه ترگمان] بالش پر از fluff مصنوعی است
[ترجمه گوگل] بالش با پشم مصنوعی پر شده است
• (2) تعریف: something light, insubstantial, or of little consequence.
- That magazine prints nothing but fluff.
[ترجمه ترگمان] اثر انگشت اون مجله هیچی نیست
[ترجمه گوگل] این مجله چیزی جز کتک کاری نیست
• (3) تعریف: (informal) an error, esp. in speaking written lines.
- Outside of one or two fluffs, he recited the lengthy poem very well.
[ترجمه ترگمان] خارج از یک یا دو fluffs، او شعر طولانی را بسیار خوب خواند
[ترجمه گوگل] او در خارج از یک یا دو پشمک، شعر طولانی را به خوبی خواند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fluffs, fluffing, fluffed
• (1) تعریف: to make light and puffy by shaking, patting, or brushing.
• مشابه: plump, tease
- The hotel maid turned down the quilt and fluffed the pillows.
[ترجمه نرگس] خدمتکار هتل لحاف را برگرداند و بالش ها را تکاند ( پوش داد ) .
[ترجمه ترگمان] کلفت هتل لحاف را پایین آورد و بالش ها را مرتب کرد
[ترجمه گوگل] خدمتکار هتل، اتاق پتو را عوض کرد و بالش را خم کرد
• (2) تعریف: (informal) to make an error in.
- That actor keeps fluffing his lines tonight.
[ترجمه فاطمه عبدی] اون بازیگر همش داره متنشو اشباه میگه امشب.
[ترجمه ترگمان] اون بازیگر برنامه هاش رو امشب مرتب میکنه
[ترجمه گوگل] امشب این بازیگر خطوط خود را از بین می برد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to become soft, light, and puffy.
- The marshmallows fluffed as they became warm and brown.
[ترجمه ترگمان] The مانند گرم و قهوه ای شدند
[ترجمه گوگل] مارمولک ها به صورت گرم و قهوه ای پوشیده شده اند
• (2) تعریف: (informal) to make an error, esp. in speaking one's lines.