کلمه جو
صفحه اصلی

churning


کره سازی، کره گیری

انگلیسی به فارسی

کوبیدن، بوسیله اسباب گردنده جلو رفتن


انگلیسی به انگلیسی

• excessive buying and selling of securities by a broker (in order to increase his total commissions)

دیکشنری تخصصی

[نساجی] همزدن شدید

جملات نمونه

1. many ideas were churning in my head
اندیشه های زیادی در مغزم موج می زد.

2. something seemed to be churning up inside her
گویی چیزی درون او را عذاب می داد.

3. the wind was blowing hard and churning up the surface of the lake into swirling waves
باد به سختی می وزید و امواج گردانی بر سطح دریاچه به وجود می آورد.

4. My stomach was churning on the day of the exam.
[ترجمه محمد حسن اسایش] درروز امتحان معده درد داشتم ( جوش معده داشتم )
[ترجمه ترگمان]در روز امتحان معده ام به هم می خورد
[ترجمه گوگل]معده من در روز آزمون امتحان شد

5. Inside, she was a maelstrom of churning emotions.
[ترجمه ترگمان]در داخل، او گرداب احساسات مواج و مواج بود
[ترجمه گوگل]در داخل، او سرزنده از احساسات کوبیدن بود

6. Programme-makers seem irresponsibly insouciant about churning out violence.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که سازندگان این برنامه در مورد خشونت و خشونت سر و کار دارند
[ترجمه گوگل]برنامه نویسان به طور غیر مسئولانه در مورد خنثی کردن خشونت به نظر می رسند

7. She's been churning out novels for twenty years.
[ترجمه ترگمان]بیست سال است که دارد رمان می خواند
[ترجمه گوگل]او رمانها را بیست ساله رها کرده است

8. The churning, pressing crowds made her feel claustrophobic.
[ترجمه ترگمان]جمعیت فشرده و فشرده باعث می شد که او احساس خفگی کند
[ترجمه گوگل]فشردن، فشار دادن جمعیت باعث شد که او احساس خجالت کند

9. Guided by the churning within the planet, the crust of the earth has been in a constant state of flux.
[ترجمه ترگمان]پوسته زمین با راهنمایی شدن در این سیاره، در حالت ثابتی از شار بوده است
[ترجمه گوگل]پوسته زمین تحت هدایت کوانتوم درون سیاره قرار گرفته است و در حالت شار پایدار قرار دارد

10. It begins churning ahead, blowing huge clouds of spray from its spout, and generating great foam in its wake.
[ترجمه ترگمان]آن شروع به حرکت می کند و ابره ای عظیمی از اسپری را از فواره بیرون می دهد و کف های عظیم را در دنباله خود تولید می کند
[ترجمه گوگل]این شروع می شود به جلو حرکت می کند، دمیدن ابرهای بزرگ اسپری از چنگال آن، و تولید فوم بزرگ در پی آن

11. Twisting and turning, roiling and churning, the core and mantle were impinging on one another continually.
[ترجمه ترگمان]در حالی که می چرخید و می چرخید و پیچ وتاب می خورد، هسته و شنل نامرئی مدام روی هم تلنبار شده بود
[ترجمه گوگل]چرخش و چرخش، چرخش و چرخش، هسته و گوشته به طور مداوم درهم آمیختن یکدیگر

12. Well, something like the churning of the Nile River, which keeps on recreating the fertile farmlands at her delta.
[ترجمه ترگمان]خب، چیزی شبیه به churning رودخانه نیل، که به احیای زمین های زراعی حاصلخیز در دلتا ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]خوب، چیزی شبیه به سر و صدا از رود نیل است، که در بازسازی مناطق کشاورزی حاصلخیز در دلتا خود نگه می دارد

13. The train's wheels were churning, the engine rattling over points and spouting clouds of steam.
[ترجمه ترگمان]صدای چرخ های قطار به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]چرخ های قطار کوبیدند، موتور از نقاط عبور کرد و ابرها بخار را از بین برد

14. He lost sleep, his mind churning, piling up imaginary complaints and magnifying them.
[ترجمه ترگمان]خواب از دست رفت، ذهنش به هم می خورد و شکایات خیالی را روی هم تلنبار می کرد
[ترجمه گوگل]او از خواب بیدار شد، ذهنش را خفه کرد، شکایت های خیالی را پر کرد و آنها را بزرگ کرد

15. The Macintosh factory kept churning out gorgeous boxes that gathered dust in dealerships.
[ترجمه ترگمان]کارخانه Macintosh جعبه های زیبایی داشت که گرد و غبار را در نمایندگی های خود گرد آوری می کردند
[ترجمه گوگل]کارخانه مکینتاش، جعبه های زرق و برق دار را که در نمایندگی ها گرد و غبار جمع آوری شده، از بین می برد

پیشنهاد کاربران

حق العمل سرمایه گذاری

عذاب وجدان

( of a liquid ) agitated vigorously; in a state of turbulence
moving with or producing or produced by vigorous agitation
Use the adjective churning to describe a liquid that's being powerfully moved around. A boat on a churning lake will be tossed around on its surface

www. vocabulary. com

حرکت خروشان آب یا مایعات
حرکت پرتلاطم هرچیزی مثل حرکت شدید برگ ها توی باد یا ابرها توی طوفان
یا کلا یه طوفان خیلی شدید و چرخنده

مشت و مال دادن، در کره سازی

e. g.
She stepped down onto the platform and was swallowed instantly by a churning mass of people.
Churning:در این مثال به معنای هجوم می باشد

مخلوط شدن غذا با شیره ی معده و تولید کیموس

خروشان

Churning stomach به معنی دلشوره

churning ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: کره گیری
تعریف: بس هم زنی شیر یا ماست برای جداسازی ذرات چربی خامه و تولید کره


کلمات دیگر: