کلمه جو
صفحه اصلی

braid


معنی : نوار، حاشیه، گلابتون، قیطان، خیط، بهم تابیدن و بافتن، بافتن
معانی دیگر : (موی سر و حصیر و علف) بافتن، گیسو تابیدن، (مو) تافتن، به هم تابیدن، (قدیمی - شاعرانه) گیسو را با روبان یا توری بستن، زلف بافته، کلاله، طره، گرس، مغزی، حرکت سریع، جنبش، جهش، ناگهان حرکت کردن، جهش ناگهانی کردن، بافتن مثل توری وغیره، موی سر را باقیطان یاروبان بستن

انگلیسی به فارسی

قیطان، گلابتون، مغزی، نوار، حاشیه، حرکت سریع، جنبش،جهش، ناگهان حرکت کردن، جهش ناگهانی کردن، بافتن(مثل توری وغیره)، بهم تابیدن وبافتن، مویسر را باقیطان یاروبان بستن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: braids, braiding, braided
(1) تعریف: to weave together three or more strands or strips of (hair, cloth, or the like), forming one narrow, ropelike length; plait.
مترادف: plait, plat
مشابه: cornrow, entwine, interlace, intertwine, interweave, twine, weave

(2) تعریف: to create by such interweaving.
مترادف: plait
مشابه: twine

(3) تعریف: to decorate or edge with ribbon or braid.
مترادف: edge
مشابه: border, decorate, trim
اسم ( noun )
مشتقات: braider (n.)
(1) تعریف: a narrow, ropelike length of hair, cloth, or the like made by braiding.
مترادف: plait, plat
مشابه: twist

(2) تعریف: a narrow strip of cloth used for decorating or edging.
مشابه: fringe, ribbon, rickrack

• plait, three or more interwoven strands (of hair, straw, etc.); strip, band
weave into a braid; decorate with a thin strip of fabric
braid is a narrow piece of decorated cloth or twisted threads, which is used to decorate clothes or curtains.
if you braid hair, you plait it; used in american english.
a braid is a length of hair which has been plaited and tied; used in american english.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] گلابتون - سوزن دوزی روی پارچه یا توری به وسیله ماشین دوزندگی مخصوص - الیاف پشم با ظرافت 36 - 40 نوارباریک یا پهن برای دوختن به لبه لباس - نوار یا قیطان پهن یا مدور با بافت غیر معمولی مانند بند کفش

مترادف و متضاد

نوار (اسم)
screed, fillet, filet, ribbon, band, strip, tape, braid, swath, riband, swathe, lace, ligature, fascia, rand, ribband, welt

حاشیه (اسم)
border, margin, brink, gloss, braid, fringe, verge, margent, listel, purl, brim, fixing, outskirt, marge, rand, selvage, selvedge

گلابتون (اسم)
braid, galloon, purl

قیطان (اسم)
fillet, filet, braid, cordon, braiding, lace, thread

خیط (اسم)
cord, braid, thread, yarn

بهم تابیدن و بافتن (فعل)
braid

بافتن (فعل)
braid, weave, knit, entwine, entwist

interwoven hair style


Synonyms: pigtail, plait, ponytail, queue


interweave


Synonyms: complect, cue, entwine, interknit, interlace, intertwine, lace, mesh, pigtail, plait, ravel, twine, twist, weave


Antonyms: unbraid


جملات نمونه

1. to braid a straw mat
حصیر بافتن

2. The uniform was trimmed with gold braid.
[ترجمه ترگمان]اونیفورم آراسته به braid طلایی بود
[ترجمه گوگل]یکنواخت با طناب طلایی بریده شد

3. She braid the neckline, hem and cuffs of the dress.
[ترجمه ترگمان]یقه و آستین های پیراهنش را باز می کرد
[ترجمه گوگل]او خط گردن، گردن و کلاه لباس را بریده بود

4. The general's uniform was trimmed with gold braid.
[ترجمه ترگمان]لباس رسمی ژنرال را با روبان طلایی تزئین کرده بود
[ترجمه گوگل]لباس معمولی با طلا بافته شده بود

5. She laced strands into a braid.
[ترجمه ترگمان]موهایم را به گیس بافته گره زد
[ترجمه گوگل]او رشته ها را به یک نخ ریسی زد

6. The curtains were trimmed with silk braid.
[ترجمه ترگمان]پرده های ابریشمی را زینت داده بودند
[ترجمه گوگل]پرده ها با پارچه کتانی ابریشم تزیین شده اند

7. She wore her hair in a long braid.
[ترجمه ترگمان]موهایش را با گیس بلند پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او موهایش را در یک طناب طولانی بر تن کرد

8. There had been no time to braid the garlic, which lay in heaps, reeking as it baked in the sun.
[ترجمه ترگمان]زمانی نبود که سیر سیر را که در توده های خاک قرار داشت، braid
[ترجمه گوگل]زمان کافی برای سیر کردن سیر وجود نداشت، که در کوه ها نهفته بود، در حالی که در خورشید پخته می شد

9. Gold braid glowed on his peaked hat and epaulettes.
[ترجمه ترگمان]گیسوانش بر کلاه لبه دارش برق می زد و سردوشی و سردوشی دیده می شد
[ترجمه گوگل]طلا بافته شده بر روی کلاه و اوج پاشنه بلند شد

10. It took an hour and a half to braid properly.
[ترجمه ترگمان]یک ساعت و نیم طول کشید
[ترجمه گوگل]یک ساعت و نیم به درستی بریده شد

11. Edusha, braid me a couple of braids.
[ترجمه ترگمان]Edusha، منو با گیس بافته
[ترجمه گوگل]ادوشکا، من یک زن و شوهر از بام Braid

12. Martin Braid, a successful entrepreneur we talked to, is a soft-ware consultant much in demand.
[ترجمه ترگمان]مارتین Braid، یک کارآفرین موفق که ما با آن صحبت کردیم، یک مشاور محصولات نرم است
[ترجمه گوگل]مارتین برید، یک کارآفرین موفق که با آن صحبت کردیم، یک مشاور نرم افزاری است که تقاضا بسیار دارد

13. Stitch braid to the top edge of the swag between the pleats.
[ترجمه ترگمان]braid را مرتب می کردند و braid را در حاشیه آن جمع می کردند
[ترجمه گوگل]دوختن دستبند به لبه بالایی چسبنده بین چسب

14. The great thick braid of spun metal hung over her shoulder, and brushed his cheek as she leaned over him.
[ترجمه ترگمان]موی پرپشت طلایی اش روی شانه اش اویزان بود و وقتی به او تکیه داده بود گونه اش را نوازش می کرد
[ترجمه گوگل]طناب بزرگ ضخیم از فلز متخلخل بر روی شانه او آویزان شد، و چهره او را به عنوان شل شدن بر او

15. Stitch braid to the outline of the pleats, covering stitching along top edge.
[ترجمه ترگمان]braid را مرتب می کردند و روی لبه چین های لباس braid می زدند و stitching را روی لبه پهن می کردند
[ترجمه گوگل]طناب را به انتهای کت و شلوار بپوشانید، با پوشش دوخت در امتداد لبه بالا

She has long braided hair.

او موی بلند بافتهای دارد.


She wore her hair braided in a pigtail.

او گیسوی خود را دم اسبی بافته بود.


to braid a straw mat

حصیر بافتن


school girls in braids and blue uniforms

دختر مدرسه‌ای‌ها با موهای بافته و روپوش‌های آبی


پیشنهاد کاربران

شابلن دارای طرح برای کشیدن نقش های مختلف
مثل خط کش های دارای شکلک

بافتن مو یا به اصطلاح عامیانه گیس مو

طنابی بافتن ( امریکن )

مدل موی بافته شده ( امریکن )

موی بافته شده به مدل امریکایی


Two rows of tied hair

بافتن مو

( گیس ) یا ( بافتن مو ) هم میشود

مو بافته شده

موی بافته شده

بافتن

حاشیه، نوار، بافتن، قیطان

1 - ( فعل ) بهم تابیدن و بافتن ( مو، تار و پود ) مترادف plaid
2 - ( اسم ) نوار، قیطان


کلمات دیگر: