کلمه جو
صفحه اصلی

dragging


معنی : عمل کشیدن
معانی دیگر : کامپیوتر : روشى که باعث مى شود تصویر گرافیکى نمایش داده شده با مکان نما حرکت کند

انگلیسی به فارسی

کشیدن، عمل کشیدن


انگلیسی به انگلیسی

• sluggish; passing painfully or slowly in a boring manner

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] روشی که باعث می شود تصویر گرافیکی نمایش داده شده با مکان نما حرکت کند
[نساجی] کشیدگی - کشش

مترادف و متضاد

عمل کشیدن (اسم)
dragging, tugging

جملات نمونه

1. The heavy coach is dragging along.
[ترجمه ترگمان]کالسکه سنگین جلو می آید
[ترجمه گوگل]مربی سنگین در حال کشیدن است

2. Dragging the fully laden boat across the sand dunes was no mean feat.
[ترجمه ترگمان]کشتی از روی تپه های شنی که از تپه های شنی روی تپه های شنی دیده می شد، کار بزرگی نبود
[ترجمه گوگل]کشیدن قایق به طور کامل در سراسر تپه های شن و ماسه به معنی شاهکار نبود

3. He heard the sound of heavy, dragging footsteps in the corridor.
[ترجمه ترگمان]صدای قدم های سنگین و سنگینی را در راهرو شنید
[ترجمه گوگل]او صدای سنگین و قدم زدن در راهرو را شنید

4. Pick the chair up instead of dragging it behind you!
[ترجمه ترگمان]به جای آن که آن را پشت سر بگذارم، صندلی را بلند کن!
[ترجمه گوگل]جای صندلی را انتخاب کنید تا آن را پشت سرتان بکشید!

5. The horse was dragging a heavy load.
[ترجمه ترگمان]اسب بار سنگینی را می کشید
[ترجمه گوگل]اسب بار سنگینی کشید

6. I saw the man dragging a bundle of firewood after him.
[ترجمه ترگمان]دیدم که مرد یک دسته هیزم را بدنبال خود می کشید
[ترجمه گوگل]من مردی را دیدم که بسته ای از هیزم را پس از او کشید

7. She moved slowly, dragging her sore feet.
[ترجمه ترگمان]آهسته حرکت می کرد و پاهایش را می کشید
[ترجمه گوگل]او به آرامی حرکت کرد، کشیدن درد هایش

8. His illness is dragging him down.
[ترجمه ترگمان]بیماری او دارد او را به زمین می کشاند
[ترجمه گوگل]بیماری او او را می کشاند

9. It's the high fever that's been dragging him down.
[ترجمه ترگمان]این همان تب بالایی است که او را به پایین می کشاند
[ترجمه گوگل]این تب بالا است که او را کشید

10. She's always dragging sex into the conversation.
[ترجمه ترگمان]اون همیشه با خودش سکس می کنه
[ترجمه گوگل]او همیشه رابطه جنسی را به مکالمه می کشاند

11. I will not have the likes of you dragging down my reputation.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم که تو شهرت مرا به کار بکشی
[ترجمه گوگل]من دوست ندارم شهرتم را بکشم

12. They disapproved of my dragging in his wealth.
[ترجمه ترگمان]آن ها از تحمل من در ثروت او مخالف بودند
[ترجمه گوگل]آنها از غرق شدن در ثروت خود ناراضی شدند

13. Athletics is like a drug, it keeps dragging you back for more.
[ترجمه ترگمان]Athletics مثل مواد مخدر میمونه همش تو را به عقب میکشه
[ترجمه گوگل]دوچرخه سواری مانند یک دارو است، آن را نگه می دارد به شما کشیدن را برای بیشتر

14. The policemen are dragging the river for the body of the missing boy.
[ترجمه ترگمان]پلیس ها برای جسد پسر گم شده رودخانه را می کشند
[ترجمه گوگل]پلیس رودخانه را برای بدن پسر گمشده کشانده است

پیشنهاد کاربران

انتقال

ادامه پیدا کردنِ یک اتفاق/ به درازا کشیدن

tugging or کشیدنsth

tugging کشیدن

Save, نجات دادن

Dragging sensation
احساس خستگی شدید، گویی افتان و خیزان میرود و پاهایش را به زحمت دنبال خود می کشد.


کلمات دیگر: