کلمه جو
صفحه اصلی

fluctuating

انگلیسی به فارسی

درحال نوسان، نوسانی، نوسانش، تغییر‌پذیر، متغیر


دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] نوسانی، نوسانش
[نساجی] تغییر پذیر - متغیر

جملات نمونه

1. fluctuating prices
قیمت های در حال نوسان

2. a whimsical market fluctuating according to political conditions
بازار بی ثبات که طبق شرایط سیاسی نوسان می کند

3. the patient's health is fluctuating
وضع سلامتی بیمار در حال تغییر است.

fluctuating prices

قیمت‌های درحال نوسان


fluctuating load

(عمران، معماری، زمین‌شناسی) بار متناوب، (پلیمر و شیمی) بار نوبه‌ای


پیشنهاد کاربران

در حال نوسان

در نوسان ، نوسان دار

متغیر


کلمات دیگر: