1. the government's muzzle on the press
جلوگیری دولت از آزادی مطبوعات
2. mortars that load at the muzzle
خمپاره هایی که از سر لوله ی خمپاره انداز پر می شوند
3. they have been asked to muzzle their vicious dog
از آنها خواسته شده که سگ هار خود را پوزه بند بزنند.
4. He was convicted of failing to muzzle a pit bull.
[ترجمه ترگمان]او متهم به شکست دادن پوزه گاو در گودال بود
[ترجمه گوگل]او به دلیل ناتوانی در گاو نر محکوم شد
5. The soldier depressed the muzzle of a gun.
[ترجمه ترگمان]سرباز پوزه تفنگ را فشار می دهد
[ترجمه گوگل]سرباز افسرده خزه اسلحه
6. You should muzzle your dog.
[ترجمه ترگمان]باید به سگت پوزه بند بزنی
[ترجمه گوگل]شما باید سگ خود را پاره کنید
7. She was opposed to new laws to muzzle the press.
[ترجمه ترگمان]او مخالف قوانین جدیدی بود که به مطبوعات پوزه بند بزند
[ترجمه گوگل]او با قوانین جدید مخالفت کرد تا جلوی مطبوعات را بگیرد
8. The new Secrecy Act will muzzle the media and the opposition.
[ترجمه ترگمان]قانون رازداری جدید رسانه ها و اپوزیسیون را تحت فشار قرار خواهد داد
[ترجمه گوگل]قانون اسرار جدید، رسانه ها و مخالفان را خفه خواهد کرد
9. It was pointed downwards, the jaws grinning, the muzzle close to the ground.
[ترجمه ترگمان]جانور به سمت پایین اشاره می کرد آرواره به پهنای صورتش به پهنای زمین بود
[ترجمه گوگل]این به سمت پایین بود، فک ها زد، پوزه نزدیک به زمین
10. That is why the politicians want to muzzle us and control what we write and you read.
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل است که سیاستمداران می خواهند به ما پوزه بند بزنند و آنچه را که می نویسیم کنترل کنیم
[ترجمه گوگل]به همین دلیل است که سیاستمداران میخواهند ما را سرزنش کنند و آنچه را که میخواهیم بنویسیم و بخوانیم کنترل کن
11. Panting increases the flow of air through the muzzle and enhances evaporation.
[ترجمه ترگمان]نفس نفس زنان جریان هوا را از طریق لوله افزایش می دهد و تبخیر را افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]پانتینگ جریان هوا را از طریق پوزه افزایش می دهد و تبخیر را افزایش می دهد
12. I could see the muzzle flashes in the tree line fifty yards away, which blocked our take-off path.
[ترجمه ترگمان]می توانستم پوزه اش را در فاصله پنجاه متری ببینم که سد راهمان را مسدود کرده بود
[ترجمه گوگل]من می توانستم چشمک بزنم که در خط درخت پنجاه متری چشمک زده بود، که مسیر ما را مسدود کرد
13. Tracking the swiftly moving oriental with the muzzle, Jube worked the action and fired twice more in rapid succession.
[ترجمه ترگمان]ردیابی حرکت سریع شرقی با پوزه، Jube عمل را انجام داد و دو بار پیاپی تیراندازی کرد
[ترجمه گوگل]پیگیری سریع و متحرک با خلال شرقی، جوبا این کار را انجام داد و دوبار دیگر در سرعتی سریع شلیک کرد
14. The silencer jammed into the muzzle of the. 45 made the weapon look enormous.
[ترجمه ترگمان]صدا خفه کن در دهانه لوله گیر کرد کالیبر ۴۵، اسلحه را خیلی بزرگ کرده
[ترجمه گوگل]ژنراتور خاموش شد به پاهایش 45 سلاح به نظر می رسد بسیار بزرگ است
15. But when her muzzle was dunked in the water almost over her nostrils, the temptation became too much.
[ترجمه ترگمان]اما وقتی پوزه او داخل آب فرورفته بود، وسوسه بیش از حد فرو رفت
[ترجمه گوگل]اما زمانی که خلط او در آب تقریبا بیش از سوراخهای بینی او بود، وسوسه بیش از حد شدید شد