کلمه جو
صفحه اصلی

slender


معنی : باریک
معانی دیگر : نازک و بلند، باریک اندام، قلمی، مقدار کم یا ناچیز، اندک، قلیل، ضعیف، سست، بی پایه، لندوک، بلند وباریک، ظریف

انگلیسی به فارسی

بلند وباریک، باریک، قلمی، کم، سست، ضعیف، ظریف،قلیل


بلند بلند، قلمی، بلند و باریک، باریک، ضعیف، کم، سست، قلیل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: slenderer, slenderest
مشتقات: slenderly (adv.), slenderness (n.)
(1) تعریف: of a person, attractively slim.
مترادف: gracile, slim, svelte, willowy
متضاد: dumpy, plump, stocky, stout, stubby, stumpy
مشابه: lean, skinny, slight, spare, tenuous, thin, trim

- Her body was slender, like a dancer's.
[ترجمه ترگمان] اندامش ظریف بود، مثل یک رقاص
[ترجمه گوگل] بدنش باریک بود، مانند رقصنده
- She was always somewhat plump, but her sister tended to be slender.
[ترجمه ترگمان] همیشه اندکی فربه بود، اما خواهرش از آن مراقبت می کرد
[ترجمه گوگل] او همیشه تا حدودی چاق بود، اما خواهر او تمایل داشت که باریک باشد

(2) تعریف: small in width.
مترادف: gracile, narrow, thin
متضاد: fat, gross, wide
مشابه: lean, slight, spare

- The church was topped with two slender towers.
[ترجمه ترگمان] کلیسا دو برج باریک داشت
[ترجمه گوگل] کلیسا با دو برج بلند و بلند ساخته شد
- She opened a slender volume of poems.
[ترجمه ترگمان] او یک جلد کوچک از اشعارش را باز کرد
[ترجمه گوگل] او حجم زیادی از اشعار را باز کرد

(3) تعریف: of a limited measure or amount; scant.
مترادف: exiguous, meager, scant, scanty
متضاد: considerable
مشابه: bare, deficient, faint, inadequate, insufficient, lacking, narrow, slim

- We won by a slender margin.
[ترجمه ترگمان] ما با حاشیه باریک برنده شدیم
[ترجمه گوگل] ما با یک حاشیه باریک به دست آوردیم

(4) تعریف: barely justified, doubtful, or weak.
مترادف: remote, slight, slim
مشابه: doubtful, faint, feeble, outside, small, thin, weak

- The victims of this disease have a slender chance of recovery.
[ترجمه ترگمان] قربانیان این بیماری شانس اندکی برای بازیابی دارند
[ترجمه گوگل] قربانیان این بیماری شانس بسیار زیادی برای بهبودی دارند

• long and thin; slim; meager, scant
a slender person is thin and graceful in an attractive way.
you use slender to describe something that is small in amount or degree when you would like it to be greater.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] باریک - لاغر - نازک و بلند
[زمین شناسی] باریک

مترادف و متضاد

Antonyms: adequate, reasonable, sensible, sufficient


باریک (صفت)
delicate, tender, narrow, thin, capillary, strait, fragile, reedy, slender, tenuous, linear, thready, gracile

thin, not heavy


Synonyms: attenuate, beanpole, beanstalk, fine, insubstantial, lean, lithe, narrow, reedy, skeleton, skinny, slight, spare, stalky, stick, svelte, sylphlike, tenuous, threadlike, trim, twiggy, willowy


Antonyms: chubby, fat, heavy, overweight, plump, thick


inadequate, flimsy


Synonyms: bare, deficient, faint, feeble, fragile, inconsiderable, insufficient, little, meager, poor, remote, scant, scanty, scarce, short, shy, slight, small, spare, tenuous, thin, wanting, weak


جملات نمونه

slender income

درآمد اندک


a slender girl

دختری باریک اندام


1. Carlotta's slender figure made her look somewhat taller than she was.
اندام باریک "کارلوتا" او قدری بلندتر از آنچه که بود، نشان می داد

2. There was only a slender chance that you could conceal the truth.
شانس اندکی وجود داشت که می توانستید حقیقت را کتمان کنید

3. The slender thief was able to enter the apartment through the narrow window.
دزد لاغر توانست از طریق پنجره کوچک، وارد آپارتمان شود

4. slender income
درآمد اندک

5. a slender form appeared in the darkness
پیکر نازک اندامی در تاریکی ظاهر شد.

6. a slender girl
دختری باریک اندام

7. a slender hope
امید بی اساس

8. a woman of slender physique and intelligence
یک زن باریک اندام و باهوش

9. Trust not a great weight to a slender thread.
[ترجمه ترگمان] به یه رشته باریک تکیه نکن
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس یک موضوع فوق العاده ای نیست

10. Everybody of us admired her slender figure.
[ترجمه ترگمان]همه ما پیکر باریکش را تحسین می کردیم
[ترجمه گوگل]همه ما از شخصیت باریک او ستایش کردیم

11. She has long legs and slender ankles.
[ترجمه ترگمان]پاهای دراز و پاهایش باریک است
[ترجمه گوگل]او پاهای بلند و مچ پا بلند دارد

12. Those trousers make you look very slender.
[ترجمه ترگمان]این شلوارها باعث می شود خیلی لاغر به نظر برسی
[ترجمه گوگل]این شلوارها شما را بسیار لخت می کند

13. The girl was pretty and slender.
[ترجمه ترگمان]دخترک زیبا و ظریف بود
[ترجمه گوگل]دختر زیبا و بلند بود

14. Sobs shook her slender frame.
[ترجمه ترگمان]نفس نفس زنان قاب باریکش را تکان داد
[ترجمه گوگل]سوس قاب قاب باریک خود را تکان داد

15. She is slender,whereas he is stout.
[ترجمه ترگمان]لاغر است، اما فربه است
[ترجمه گوگل]او باریک است، در حالیکه او قوی است

16. The plant's leaves are long and slender.
[ترجمه ترگمان]برگ های گیاه بلند و باریک هستند
[ترجمه گوگل]برگ های گیاه بلند و بلند هستند

17. His musical achievements have been decidedly slender.
[ترجمه ترگمان]achievements موسیقی او قطعا باریک بوده است
[ترجمه گوگل]دستاوردهای موسیقی او قطعا باریک است

18. The company only has a slender hope of survival.
[ترجمه علی] شرکت امید کمی به بقا دارد
[ترجمه ترگمان]این شرکت فقط امید به زنده ماندن دارد
[ترجمه گوگل]این شرکت فقط یک امید بلند برای بقا دارد

19. She was a small woman, slender and neatly made.
[ترجمه ترگمان]زنی کوچک اندام، باریک اندام و مرتب بود
[ترجمه گوگل]او یک زن کوچک بود، باریک و منظم ساخته شده بود

20. Her legs were long and fine, her hips slender, her carriage erect.
[ترجمه ترگمان]پاهایش بلند و ظریف بود، کمرش باریک بود، کالسکه اش سیخ شده بود
[ترجمه گوگل]پاهای او طولانی و خوب بود، باسن های بلند و بلند، حوله های خود را راست

a slender hope

امید بی‌اساس


پیشنهاد کاربران

باریک، نازک

Slender man = مرد لاغر
بیشتر به معنی لاغر اندام

باریک، نازک. Slender man = مرد لاغر
بیشتر به معنی لاغر اندام؛نازک و بلند، باریک اندام، قلمی، مقدار کم یا ناچیز، اندک، قلیل، ضعیف، سست، بی پایه، لندوک، بلند وباریک، ظریف


To a small degree; not considerably

بی پایه و اساس

باریک/ لاغر اندام

A slender figure is seen emerging from the darkness
جسمی باریک/لاغر در حال پدیدار شدن ( بیرون آمدن از تاریکی )

To be thin in an attractive way

لاغری که جذاب باشد


کلمات دیگر: