کلمه جو
صفحه اصلی

wolf down

انگلیسی به فارسی

گرگ پایین


انگلیسی به انگلیسی

• eat ravenously, eat quickly, gulp down, eat rapidly

جملات نمونه

1. He wolfed down his breakfast and went to school.
[ترجمه سلنا] او صبحانه اش را با ولع خورد و به مدرسه رفت
[ترجمه ترگمان]صبحانه اش را خورد و به مدرسه رفت
[ترجمه گوگل]او صبحانه خود را سرازیر کرد و به مدرسه رفت

2. I saw a beggar wolf down a piece of bread in the street yesterday.
[ترجمه ترگمان]دیروز یک تکه نان را در خیابان دیدم
[ترجمه گوگل]من دیروز یک قطعه نان را در خیابان دیدم

3. He wolfed down the rest of the biscuit and cheese.
[ترجمه ترگمان]باقی بیسکوییت و پنیر را به چنگ آورد
[ترجمه گوگل]او بقیه بیسکویت ها و پنیر را سرزنش کرد

4. Don't wolf down your food.
[ترجمه ترگمان]غذات رو کم نکن
[ترجمه گوگل]غذای خود را گرگ نکنید

5. And it was wolfed down like fast food, digested with a raucous burp.
[ترجمه ترگمان]و با wolfed سریع، هضم شد و با آروغ بلندی هضم شد
[ترجمه گوگل]و آن را مانند غذای سریع، که با انقباض عجیب و غریب هضم شده بود، گره خورده بود

6. Jim changed quickly, took out some clothes for the next morning, then wolfed down his dinner.
[ترجمه ترگمان]جیم به سرعت تغییر کرد و صبح روز بعد چند تا لباس بیرون آورد و بعد شامش را خورد
[ترجمه گوگل]جیم به سرعت تغییر کرد، لباسهایش را برای صبح روز بعد آورد، و سپس شام را به او زد

7. I wolfed down my lunch, charming a second helping out of the all-smiles stewardess.
[ترجمه ترگمان]بعد از نهار، ناهار را با wolfed و helping به همراه مهماندار لبخند زدم
[ترجمه گوگل]من ناهار خودم را غرق کردم، دومین کمکم را برای کمک به مهماندار هواپیما به همه لبخند زدم

8. Gao Ma wolfed down ome leftover rice and walked out on to the sandbar behind his house, till feeling empty inside.
[ترجمه ترگمان]Gao leftover ome رو به leftover خورد و به طرف رگه شن رفت تا اینکه احساس پوچی کرد
[ترجمه گوگل]گائو مگس را از زیر برف جدا کرد و به سمت ساندویچ پشت خانه اش حرکت کرد تا آنکه درون آن احساس خالی کند

9. But the school dinner she was wolfing down was nothing like the standard favourite of baked beans, burgers and ice-cream.
[ترجمه ترگمان]اما بعد از ناهار مدرسه با حرص و ولع به خوردن بستنی و بستنی و بستنی چیزی شباهتی نداشت
[ترجمه گوگل]اما شام مدرسه او wolfing بود هیچ چیز مانند مورد علاقه های استاندارد از لوبیای پخته شده، همبرگر و بستنی بود

10. Nathan returned his attention to his notes and began to eat, wolfing down the food.
[ترجمه ترگمان]ناتان حواسش را به نت های خود برگرداند و شروع به خوردن کرد و مشغول خوردن غذا شد
[ترجمه گوگل]ناتان توجه خود را به یادداشت هایش برمی گرداند و شروع به خوردن می کند و غذا را می کشاند

11. Celestine, still steaming, occupied the easy chair, while Stafford sat by the table wolfing down a plate of leftovers.
[ترجمه ترگمان]در حالی که هنوز در حال بخار کردن بود، صندلی راحتی را اشغال می کرد و در همان حال که در کنار میز نشسته بود و با حرص و ولع یک بشقاب غذا را می خورد
[ترجمه گوگل]سلستین، هنوز هم بخار، صندلی راحت را اشغال کرد، در حالی که استافورد روی میز نشسته بود و یک صفحه از چاه ها را می زد

12. She and Miguel wolfed down three pieces.
[ترجمه ترگمان]او و میگل wolfed سه قطعه را به ضرب گلوله از پای درآوردند
[ترجمه گوگل]او و میگول سه قطعه را سرازیر کرد

13. I swung on the gate, watching the tramp wolf down the sandwich and drain the cup.
[ترجمه ترگمان]به طرف دروازه رفتم و گرگ ولگرد را تماشا کردم که روی ساندویچ نشسته بود و جام را خالی می کرد
[ترجمه گوگل]من بر روی دروازه چرخیدم، تماشای گرگ گرگ را در ساندویچ و فنجان را تخلیه کردم

14. Did he wolf down that peanut butter cookie like the cookie monster was coming?
[ترجمه ترگمان]اون کیک کره بادام زمینی رو دوست داشت؟ مثل همون غول شیرینی که داشت میومد؟
[ترجمه گوگل]آیا او که کوکی کره بادام زمینی مانند کوکوی هیولا بود، گردهم آمده بود؟

پیشنهاد کاربران

eat something very quickly without chewing much

حریصانه
مثل گرگ به غذا حمله کردن
یا حریصانه غذا خوردن

معنای صحیحش eat very fast سریع غذا خوردن


کلمات دیگر: