کلمه جو
صفحه اصلی

spade


معنی : بیلچه، بیل، خال دل سیاه، خال پیک، با بیل برگرداندن، با بیل کندن، بیل زدن
معانی دیگر : (با بیل) کندن، بیل (shovel هم می گویند)، هر وسیله ی بیل مانند، کج بیل، خاک انداز، (توپ جنگی و غیره) پایه ی توپ (که در عقب آن قرار دارد و در زمین فرو می رود و از پس زدن شدید توپ هنگام شلیک جلوگیری می کند)، مهار توپ، قنداق خمپاره، پایه ی خمپاره، (ورق بازی) پیک، دل سیاه، (خودمانی - توهین آمیز) سیاهپوست، (محلی) رجوع شود به: spay، در ورق خال پیک

انگلیسی به فارسی

چاله، بیل، بیلچه، خال دل سیاه، خال پیک، بیل زدن، با بیل برگرداندن، با بیل کندن


بیل، بیلچه، (در ورق) خال پیک، خال دل سیاه، بیل زدن، با بیل کندن، با بیل برگرداندن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: call a spade a spade
(1) تعریف: a shovel-like digging tool with a long handle and a sturdy flat blade that can be pushed into the ground with a foot.

(2) تعریف: any of various tools or implements resembling this.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spades, spading, spaded
مشتقات: spader (n.)
• : تعریف: to dig or cut with a spade.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a black figure shaped like a pointed leaf with a short stem, used on playing cards.

(2) تعریف: a card printed with one or more of these figures.

(3) تعریف: (pl., but used with a sing. or pl. verb) the suit of cards printed with these figures.

(4) تعریف: (offensive slang) a black person.

• long-handled digging tool with a narrow iron blade that is pressed into the ground with the foot; black figure in the shape of an upside down heart with a short stem that is used on playing cards; playing card marked with a spade
dig or remove with a spade
a spade is a tool used for digging, with a flat metal blade and a long handle.
spades is one of the four suits in a pack of playing cards.
if you call a spade a spade, you speak frankly and directly, often about an embarrassing or unpleasant subject.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] بیل
[ریاضیات] پیک، گلابی

مترادف و متضاد

بیلچه (اسم)
paddle, dibber, dibble, shovel, spade, shim

بیل (اسم)
shovel, spade

خال دل سیاه (اسم)
spade

خال پیک (اسم)
spade

با بیل برگرداندن (فعل)
spade

با بیل کندن (فعل)
shovel, spade, spud

بیل زدن (فعل)
hack, shovel, spade

جملات نمونه

1. to spade a garden
باغ را بیل زدن

2. call a spade a spade
بدون پرده پوشی حرف زدن،رک گویی کردن

3. call a spade a spade
رک حرف زدن،واژه ی درست (حتی اگر زننده هم باشد) را به کار بردن

4. to even out the soil with a spade
با بیل زمین را هموار کردن

5. Call a spade a spade.
[ترجمه ترگمان]به بیل یا بیل زنگ بزن
[ترجمه گوگل]با یک بیل یک بیل تماس بگیرید

6. There was a garden spade in the shed.
[ترجمه ترگمان]یک بیل در انبار بود
[ترجمه گوگل]یک بیل باغ در حیاط وجود دارد

7. The spade jarred on something metal.
[ترجمه ترگمان]بیل در اثر برخورد با فلز سخت ناراحت شده بود
[ترجمه گوگل]بیل بر روی چیزی فلزی سرازیر می شود

8. The gardener felt something hard with his spade.
[ترجمه ترگمان]باغبان با بیل خود کار سختی می کرد
[ترجمه گوگل]باغبان احساس می کند چیزی با بیل خود را سخت

9. After years of gardening, the marks of the spade were impressed on the skin of the old gardener's hands.
[ترجمه ترگمان]بعد از سال ها باغبانی، اثری از بیل در دست باغبان پیر قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]پس از سال ها باغبانی، علامت های بتمن بر روی پوست دستان باغبان قدیمی تأثیر می گذاشت

10. Just give him a bucket and spade and he's in seventh heaven!
[ترجمه ترگمان]فقط به او یک سطل و بیل بده و در آسمان هفتم است!
[ترجمه گوگل]فقط یک سطل و بشکه را بگذارید و او در بهشت ​​هفتم است!

11. I dug with a spade.
[ترجمه ترگمان]من بیل - ای رو حفر کردم
[ترجمه گوگل]من با یک بیل گودال ریختم

12. The spade clanged when it hit the rock.
[ترجمه ترگمان]وقتی به صخره برخورد کرد، بیل با صدای بلند شروع به صدا کرد
[ترجمه گوگل]این بیل زمانی که به سنگ رسید، فریاد کشید

13. Turn the soil over with a spade.
[ترجمه ترگمان] خاک رو با یه بیل برگردون
[ترجمه گوگل]خاک را با یک کاغذ خیس کنید

14. His spade cleaved the firm sand with a satisfying crunch.
[ترجمه ترگمان]بیل او شن محکمی را با یک برخورد رضایت بخش تقسیم می کرد
[ترجمه گوگل]بیل خود را با شن و ماسه رضایت بخشیده است

15. Why did you buy a spade?
[ترجمه ترگمان]چرا یه بیل خریدی؟
[ترجمه گوگل]چرا یک بیل خریدید؟

to spade a garden

باغ را بیل زدن


queen of spades

بیبی پیک


اصطلاحات

call a spade a spade

رک حرف زدن، واژه‌ی درست (حتی اگر زننده هم باشد) را به کار بردن


in spades

(عامیانه) شدیداً، به مقدار زیاد، به‌شدت


پیشنهاد کاربران

رُک و پوست کنده حرف زدن

بیل، بیلچه، بیل زدن ( باغچه ) ، با بیل کندن

خال پیک در ورق بازی

بیل
some thing we use for digging

shovel. بیل نوک تیز

spade. بیل نوک پهن

خال مثلا زدی توخال calling spade

Spade همون پیک از بازی ورقه
این بازی شامل ۴ نوع کارت هست که شامل :
POKER CARD SYMBOLS :
Space : پیک ( pique ) ♤
Club : گشنیز ♧
Diamonds : خشت ◇
Heart : دل ♡

در صنعت نفت و گاز spade تجهیزی هست که بین اتصلات جهت کور کردن و مانع از انتقال جریان بین دو تجهیز میشود


کلمات دیگر: