کلمه جو
صفحه اصلی

moderation


معنی : ملایمت، اعتدال، میانه روی
معانی دیگر : میانگیری، میان واری، آرامی، متانت، خونسردی، متعادل سازی، (جلسات و مناظرات و غیره) گردانندگی، همایند سروری

انگلیسی به فارسی

میانه روی، اعتدال


تعدیل، اعتدال، میانه روی، ملایمت


انگلیسی به انگلیسی

• temperance, quality of being moderate; instance of being moderated
moderation is self-control and restraint.
if you do something in moderation, you do not do it too much.

مترادف و متضاد

temperance


ملایمت (اسم)
calmness, amenity, gentleness, leniency, mildness, moderation, softness, warmth, lenity, quietness

اعتدال (اسم)
mean, moderation, sobriety, temperance

میانه روی (اسم)
moderation, temperance

Synonyms: balance, calmness, composure, constraint, coolness, dispassionateness, equanimity, fairness, forbearance, golden mean, judiciousness, justice, justness, lenity, measure, mildness, moderateness, patience, poise, quiet, reasonableness, restraint, sedateness, sedation, sobriety, steadiness, toleration


Antonyms: extreme, indulgence, intemperance, intensity, outrageousness, severity, unlimitedness, violence, wildness


جملات نمونه

1. in moderation
در حد اعتدال،با میانه روی،به اندازه

2. he advised moderation to the hostile parties
او طرفین متخاصم را دعوت به گذشت و خونسردی کرد.

3. a man of moderation
مرد میانه رو

4. he eats in moderation and swears no more than several times a day!
او به اندازه خوراک می خورد و در روز بیش از چندین بار فحش نمی دهد!

5. avoid extremes and follow moderation
از افراط و تفریط بپرهیز و میانه روی را پیشه کن.

6. she overstepped the bounds of moderation
او از حد اعتدال خارج شد.

7. Moderation in all things.
[ترجمه امیر] اعتدال در همه چیز.
[ترجمه ترگمان]قانع بودن در همه امور
[ترجمه گوگل]همدردی در همه چیز

8. Some people think drinking in moderation can prevent heart disease.
[ترجمه امیر] بعضی افراد فکر می کنند نوشیدن در حد اعتدال می تواند از بیماری های قبلی جلوگیری کند.
[ترجمه ترگمان]برخی افراد فکر می کنند نوشیدن در اعتدال می تواند از بیماری های قلبی جلوگیری کند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم فکر می کنند که نوشیدن در آرامش می تواند از بیماری قلبی جلوگیری کند

9. Moderation in all things is my motto.
[ترجمه ترگمان]اعتدال در همه امور، شعار من است
[ترجمه گوگل]همدردی در همه چیز شعار من است

10. They showed a remarkable degree of moderation in not quarrelling publicly on television.
[ترجمه ترگمان]آن ها میزان قابل توجهی از میانه روی را در مشاجره علنی در تلویزیون نشان دادند
[ترجمه گوگل]آنها نشان دادند که میزان قابل توجهی از اعتدال به طور عمومی در تلویزیون نیست

11. Alcohol should be consumed in moderation, and this is particularly true for pregnant women.
[ترجمه ترگمان]الکل باید به طور متوسط مصرف شود و این به ویژه برای زنان باردار صدق می کند
[ترجمه گوگل]الکل باید در آرامش مصرف شود و این امر مخصوصا برای زنان باردار مناسب است

12. All parties will have to show great moderation during these very difficult negotiations.
[ترجمه ترگمان]همه احزاب باید در طی این مذاکرات بسیار دشوار اعتدال زیادی را نشان دهند
[ترجمه گوگل]تمام احزاب باید در طول این مذاکرات بسیار دشوار نشان دهند

13. Moderation is the key to good health.
[ترجمه ترگمان]میانه روی کلید سلامت خوب است
[ترجمه گوگل]مدیریت کلید سلامت خوب است

14. A moderation in food prices helped to offset the first increase in energy prices.
[ترجمه ترگمان]کاهش قیمت مواد غذایی به جبران اولین افزایش در قیمت انرژی کمک کرد
[ترجمه گوگل]اعتدال در قیمت های مواد غذایی موجب کاهش اولین افزایش قیمت انرژی شد

15. Moderation in eating and drinking is the way to stay healthy.
[ترجمه ترگمان]میانه روی در خوردن و نوشیدن راهی برای سالم ماندن است
[ترجمه گوگل]مدیتیشن در خوردن و نوشیدن راهی برای سلامتی است

16. There was a call for moderation on the part of the trade unions.
[ترجمه ترگمان]یک فراخوان برای میانه روی در بخشی از اتحادیه های تجاری وجود داشت
[ترجمه گوگل]از سوی اتحادیه های کارگری خواستار اعتدال بود

a man of moderation

مرد میانه‌رو


Avoid extremes and follow moderation.

از افراط و تفریط بپرهیز و میانه‌روی را پیشه کن.


He advised moderation to the hostile parties.

او طرفین متخاصم را دعوت به گذشت و خونسردی کرد.


he eats in moderation and swears no more than several times a day!

او به اندازه خوراک می‌خورد و در روز بیش از چندین‌بار فحش نمی‌دهد!


اصطلاحات

in moderation

در حد اعتدال، با میانه‌روی، به اندازه


پیشنهاد کاربران

میانه روی

به اندازه

محدود کردن، اداره کردن و تعدیل کردن.

moderation ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: میان داری
تعریف: اجرای قوانین در یک نظرآزمایی با اختیارات ویژه


کلمات دیگر: