کلمه جو
صفحه اصلی

overwhelming


معنی : منکوب کننده
معانی دیگر : فشار آور، مقاومت ناپذیر، سخت، زیاد از سر دررونده

انگلیسی به فارسی

فشار اور،مقاومت ناپذیر،سخت،زیاد از سر دررونده


غافلگیر کننده، منکوب کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: overwhelmingly (adv.)
(1) تعریف: able to overpower completely.
مترادف: crushing, debilitating, overpowering, stunning

- They used overwhelming force to overthrow the government.
[ترجمه مریم] آنها از نیرویی فوق العاده برای سرنگونی دولت استفاده کردند.
[ترجمه ترگمان] آن ها از نیروی سخت برای سرنگونی دولت استفاده کردند
[ترجمه گوگل] آنها از نیروی قاطع برای سرنگونی حکومت استفاده می کردند
- He was voted out of office by an overwhelming majority of the voters.
[ترجمه ترگمان] او توسط اکثریت قاطع رای دهندگان از دفتر خارج شد
[ترجمه گوگل] او توسط اکثریت رای اکثریت رای دهندگان بیرون رفته بود
- Her anxieties had become overwhelming, and she sought help from her doctor.
[ترجمه ترگمان] نگرانی او سخت شده بود و به دنبال دکتر می گشت
[ترجمه گوگل] اضطراب او شدید شد و او از دکترش کمک خواست

(2) تعریف: powerful in effect.
مترادف: awesome, impressive, striking
مشابه: potent, sweeping

- The orchestra gave an overwhelming performance last night and received a tremendous ovation.
[ترجمه ترگمان] این ارکستر در شب گذشته عملکرد شدیدی را به نمایش گذاشت و تشویق بزرگی به عمل آورد
[ترجمه گوگل] ارکستر شب گذشته عملکرد فوق العاده ای را به نمایش گذاشت و یک جوایز فوق العاده را به دست آورد

• overpowering; crushing; staggering; stunning, dazing; flooding
something that is overwhelming affects you very strongly.
you can use overwhelming to emphasize that one part of something is much greater than the rest of it.
see also overwhelm.

مترادف و متضاد

overpowering


منکوب کننده (صفت)
overwhelming

Synonyms: amazing, astounding, breathtaking, crushing, devastating, exciting, eye-opening, mind-boggling, overcoming, paralyzing, shattering, staggering, stunning, vast


جملات نمونه

1. the overwhelming air superiority of the allies
برتری کوبنده ی نیروی هوایی متفقین

2. a victory against overwhelming odds
پیروزی علی رغم مشکلات فراوان

3. He has exhibited symptoms of anxiety and overwhelming worry.
[ترجمه ترگمان]او علائم اضطراب و نگرانی شدید را به نمایش گذاشته است
[ترجمه گوگل]او علائم اضطراب و اضطراب نگران است

4. The urge to look was almost overwhelming.
[ترجمه ترگمان]نیاز به نگاه کردن تقریبا طاقت فرسا بود
[ترجمه گوگل]تمایل به نگاه تقریبا غریب بود

5. The heat was overwhelming and people were dropping like flies.
[ترجمه ترگمان]گرما طاقت فرسا بود و مردم مثل مگس در حال افتادن بودند
[ترجمه گوگل]گرما شدید بود و مردم مانند مگس ها را رها کردند

6. She felt an overwhelming desire to return home.
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست به خانه باز گردد
[ترجمه گوگل]او احساس تمایل زیادی به بازگشت به خانه داشت

7. She felt an overwhelming desire to hit him.
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست او را بزند
[ترجمه گوگل]او احساس غم انگیزی به او کرد

8. The act was adopted by an overwhelming majority.
[ترجمه ترگمان]این اقدام توسط اکثریت قاطع تصویب شد
[ترجمه گوگل]این قانون توسط اکثریت قاطع به تصویب رسید

9. The flood was overwhelming and the city was soon drowned.
[ترجمه ترگمان]سیل طاقت فرسا بود و شهر بزودی غرق شد
[ترجمه گوگل]سیل شدید بود و شهر به زودی غرق شد

10. The company denies, in the face of overwhelming evidence, that smoking causes cancer.
[ترجمه ترگمان]این شرکت در مواجهه با شواهد کوبنده ادعا می کند که سیگار باعث سرطان می شود
[ترجمه گوگل]این شرکت، با وجود شواهد قریب الوقوع، انکار می کند که سیگار کشیدن موجب سرطان می شود

11. You may find it somewhat overwhelming at first.
[ترجمه ترگمان]ممکن است در آغاز تا اندازه ای سخت باشد
[ترجمه گوگل]در ابتدا ممکن است آن را تا حدودی قریب الوقوع پیدا کنید

12. She had the almost overwhelming desire to tell him the truth.
[ترجمه ترگمان]او میل شدیدی داشت که حقیقت را به او بگوید
[ترجمه گوگل]او تمایل تقریبا قریب به اتفاق او را به حقیقت گفت

13. The figures represent such overwhelming human misery that the mind wants to shut it out.
[ترجمه ترگمان]ارقام مظهر چنین بدبختی انسانی هستند که ذهن او می خواهد آن را خاموش کند
[ترجمه گوگل]این ارقام نشان دهنده این بدبختی وحشتناک انسان است که ذهن می خواهد آن را خاموش کند

14. An overwhelming majority of the candidates have gone in for his policy.
[ترجمه ترگمان]اکثریت قریب به اتفاق نامزدها برای سیاست او رفته اند
[ترجمه گوگل]اکثریت قاطع از نامزدها برای سیاست خود رفته اند

15. The general effect of the painting is overwhelming.
[ترجمه ترگمان]اثر کلی این نقاشی طاقت فرسا است
[ترجمه گوگل]اثر کلی نقاشی غلبه دارد

پیشنهاد کاربران

تکان دهنده

فوق العاده، عالی

غافلگیر کننده

extreme
great
overpowering in effect, number, or force

تحمیل کردن

شدید، زیاده از حد، اجتناب ناپذیر؛ قاطع، مسلم، چشمگیر؛ مقاومت ناپذیر، نفس گیر؛ طاقت فرسا، کشنده؛ مسرت بخش، شادی بخش؛ تاسف بار، دردناک، بسیار گرم، صمیمانه

1 - توان فرسا، فشار آور، هر چیز ی و یا حسی که مقابله و سر و کله زدن با آن دشوار باشد.
2 - عظیم، بسیار زیاد، شدید.

گیج کننده ، کلافه کننده

غیر واضح - مبهم

سهمگین

سرکوب کننده

در حالت صفتی ، معنی خیلی عالی رو میده وقتی از مقدار صحبت باشه، مثلا "his party won overwhelming support" یعنی مهمانی اون شخص برنده ی عالی ترین پشتیبانی و تدارکات شد.
در حالت فعلی سه معنی میده ، یکیش به معنی احساسات قوی تاثیر پذیرفته از یک حالته ، دومیش به معنی شکست قاطعه و سومیش به معنی کشید یا تنفس چیزی توی ریه است ، برای مثال :
1 - "I was overwhelmed with guilt"
2 - the Irish side was overwhelmed 15–3 by Scotland"
3 - "floodwaters overwhelmed hundreds of houses"

طاقت فرسا، پرقدرت

به شدت تحت تاثیرقرار گرفته
غرق شده
مستغرق در چیزی

مقهور کننده

قریب به اتفاق ، نزدیک به واقعیت

منکوب کننده، مقهور کننده، غافلگیر کننده، بسیار شدید، تاثیرگذار، ( مجازی - به دلیل تاثیر شدید ) در خود غرق کننده

قاطع، ناگزیر، مسلم

اجتناب ناپذیر

سنگین، تحمل ناپذیر ، توان فرسا

قوی. قدرتمند

overwheliming majority اکثریت قریب به اتفاق

سرسام آور - دردسر ساز



فلج کننده

قابل تأمل

برای این واژه چندین هم چم هست: overpowering; crushing; staggering; stunning, dazing; flooding
اکنون به گزاره زیر بنگرید:
probably as a result of ( overwhelming effect ) of minor genetic disharmony by superiority of heterozygous genotypes of the hybrids .
پس در اینجا باید از واژگان چیرش، چیرگی، تانیدن، تانش ( که برابر واژگان عربی غلبه را به کاربست.
باسپاس

overwhelming number
اینجا معنی زیاد میده

مترادف است با Fed up
کلافه کننده

( با گذاشتن تاثیر زیاد بر شما ) میخکوب کننده، مات و مبهوت کننده

متاسفانه، بعضی از این ترجمه ها کمکی به یافتن جواب نمیکنه !آخه کی پیش اومده که در محاورات ما از عبارت، من منکوب شدم یا مستغرق شدم استفاده کنیم. اینطوری هیچوقت منظور و احساس آن فرد انگلیسی زبان را نمی توانیم درک کنیم و اینکه بالاخره حالتی را که نویسنده تلاش می کنه که به نوشتار بکشه را متوجه نمی شویم.
به نظر من ترجمه ها باید معادل آن لغت و آن کلمه ای باشد که در شرایط مشابه مانیز در زبان خود بکار می بریم. به عنوان مثال در مورد overwhelming یکی از اصطلاحاتی که در زبان فارسی بکرات مورد استفاده قرار میگیرد، �داغان شدن� است و ما بارها این جمله را بکار می بریم که؛زیر فشار کار دارم داغون میشم . درک احساس واقعی نویسنده در این جمله بسیار آسانتر از این است که بگوییم منظور نویسنده این است که ، زیر فشار کار منکوب شده است!برای خود من این جمله بقدری نا آشناست که حالا تازه باید بگردم و معنی منکوب را پیدا کنم!!!

اکثرا یا کاملا

فراگیر

Brith taking به معنی نفس گیر

برعکس نظر یک دوست بعضی ترجمه های پیشنهادی خیلی خوبن - همیشه که موضوع محاوره نیست مصلا من دنبال معنی مناسب برای over whelming architecture بودم و بر اساس پیشنهاد دوستان معماری مقهور کننده به ذهنم اومد که به اونچه می خوام بگم نزدیکه - ممنون از همه

سرشار

گیج کننده. مهم تر و بزرگتر از هر چیزی

توان فرسا، توان کاه

طاقت فرسا - توان فرسا

غیرقابل تحمل

زائدالوصف

کمرشکن

پدر درآر!
از پای درآورنده
He was overwhelmed: پدرش در اومد/از پا در اومد ( عامیانه ) /از پای درآمد ( رسمی )


آقای علی افراسیابی در تاریخ 1396/08/03 نوشت"در حالت صفتی ، معنی خیلی عالی رو میده وقتی از مقدار صحبت باشه، مثلا "his party won overwhelming support" یعنی مهمانی اون شخص برنده ی عالی ترین پشتیبانی و تدارکات شد. ". به نظرم این معنا درست نباشد زیرا در این حالت کلمه معنای قاطع یابیشترین یا اکثریت مطلق را می دهد. پس ترجمه می شود حزب اکثریت مطلق هوادارن را به خود اختصاص داد.

مقهور کننده، مات ومبهوت کننده ( هم تاثیر مثبت هم منفی )

نابود کننده ( از لحاظ فکری و عاطفی )

تحت فشار


اثرگذار ، مؤثر

به نظر من باید این کلمه رو با توجه به ساختار جمله ترجمه کرد و نه به صورت جدا از جمله ای در اون به کار رفته. برای مثال:

She felt an overwhelming urge/desire/need to tell someone about what had happened
او میل / نیاز شدیدی احساس می کرد که در مورد اتفاقی که افتاده بود به بقیه بگوید.
یا
برای او مشکل بود که در برابر نیاز به بازگو کردن انچه اتفاق افتاده است مقاومت کند.

مهم اینه که مفهوم منتقل بشه. یکی از مشکلات اینه که خیلی ها سعی می کنن ترجمه کلمه به کلمه ارائه بدن که خیلی وقت ها درست از آب درنمیاد.

overwhelming anxiety
ویرانگر
داغون کننده

Overwhelming عالی
Overwhelmed متاثر , شوکه و مستاصل . شکست خورده

جانکاه


کلمات دیگر: