کلمه جو
صفحه اصلی

reincarnation


معنی : حلول، تناسخ در جسم تازه، تجدید تجسم
معانی دیگر : ( به ویژه در آیین هندوها) حلول روح در بدن دیگر، بازتن یابی، تناس  در جسم تازه

انگلیسی به فارسی

تجدید تجسم، تناسخ در جسم تازه، حلول


تناسخ، تناسخ در جسم تازه، حلول، تجدید تجسم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the doctrine or religious belief that human souls survive physical death and return in new bodies.

(2) تعریف: any incarnation or embodiment in a new form.

• rebirth of souls in new bodies, regeneration of souls, re-embodiment
reincarnation is a belief that after death the soul of a person passes into the body of another living creature.
a reincarnation is a person or animal who is believed to be a dead person born again.

مترادف و متضاد

حلول (اسم)
penetration, transduction, transpiration, reincarnation

تناسخ در جسم تازه (اسم)
reincarnation

تجدید تجسم (اسم)
reincarnation

جملات نمونه

1. Hindus and Buddhists believe in reincarnation.
[ترجمه ترگمان]هندوها و بودایی ها در تناسخ اعتقاد دارند
[ترجمه گوگل]هندوها و بودایی ها به ترکان مجدد باور دارند

2. The two men had disagreed about reincarnation.
[ترجمه ترگمان]دو مرد در مورد تناسخ هم مخالف بودند
[ترجمه گوگل]این دو نفر در مورد تکرار مجدد اختلاف نظر داشتند

3. He thinks he's the reincarnation of Attila the Hun.
[ترجمه ترگمان]اون فکر می کنه که حلول مجدد Attila of است
[ترجمه گوگل]او فکر می کند که او تناسخ آتیلا هون است

4. He believes he's a reincarnation of Julius Caesar.
[ترجمه ترگمان]به نظر او تناسخ ژولیوس سزار است
[ترجمه گوگل]او معتقد است که او مجسمه جولیوس سزار است

5. She thinks she is a reincarnation of Cleopatra.
[ترجمه ترگمان] اون فکر می کنه که اون یه تجدید خاطره به \"کلئوپاترا\" - ه
[ترجمه گوگل]او فکر می کند که او تناسخ کلئوپاترا است

6. Many African tribes believe in reincarnation.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از قبایل آفریقایی به تناسخ اعتقاد دارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از قبایل آفریقایی به تدریس دوباره اعتقاد دارند

7. Many Nepalis view him as the reincarnation of the Hindu god, Vishnu.
[ترجمه ترگمان]خدای بسیاری او را به عنوان تناسخ خدای هندو، ویشنو، می بیند
[ترجمه گوگل]بسیاری از نپالها او را به عنوان تظاهرات خداوند هندو، ویشنوا، مشاهده می کنند

8. Elements of telepathy and reincarnation weaving through the whole thing?
[ترجمه ترگمان]عناصر of و تناسخ از همه چیز weaving؟
[ترجمه گوگل]عناصری از تلپاتی و تکرار از طریق کل چیز؟

9. Not believing in reincarnation or the after-life, it's my view that our lives are not dress rehearsals.
[ترجمه ترگمان]باور نکردن به تناسخ یا زندگی بعد از زندگی، این دیدگاه من است که زندگی ما تمرین رقص نیست
[ترجمه گوگل]اعتقاد من به تناسخ و یا بعد از زندگی، این دیدگاه من است که زندگی ما تکراری نیست

10. A renovated reincarnation of Cassandra would be a good choice for co-anchor.
[ترجمه ترگمان]یک تناسخ renovated از Cassandra انتخاب خوبی برای co است
[ترجمه گوگل]تناسخ مجدد کاساندرا می تواند انتخاب خوبی برای هماهنگی باشد

11. Do you believe in reincarnation?
[ترجمه ترگمان]تو به تناسخ اعتقاد داری؟
[ترجمه گوگل]تو نظریه تناسخ را قبول داری؟

12. Brion is very nearly a Sousa reincarnation.
[ترجمه ترگمان]Brion در حال بازگشت به تناسخ وجود داره
[ترجمه گوگل]Brion بسیار نزدیک به یک مجسمه سوسا است

13. Is reincarnation fact or fable?
[ترجمه ترگمان]حقیقت سنج است یا افسانه؟
[ترجمه گوگل]آیا حقیقت مجدد و یا افسانه است؟

14. Personal reincarnation, of course, is something which it is impossible to prove or disprove, although theories and beliefs abound.
[ترجمه ترگمان]البته تناسخ شخصی چیزی است که اثبات یا رد کردن آن غیر ممکن است، اگر چه تئوری ها و اعتقادات زیاد هستند
[ترجمه گوگل]البته، تکرار شخصی، چیزی است که اثبات یا رد کردن آن غیرممکن است، گرچه نظریه ها و باورها فراوان است

پیشنهاد کاربران

تولد دوباره

باران شدگی

تتلو یه تتو داره عکس مارادوناست بعد بالاش نوشته reincarnation
یعنی تناسخ. یه آهنگم به همین اسم داره
تناسخ هم معنیش میشه انتقال روح از بدن فرد مرده به فرد زنده یا همون کریچِر
همینطور به کسی که اعتقاد داره که یه فرد مرده دوباره بدنیا میاد
همینطور تولد دوباره n
.
Carnation: گل میخک ( سرخ یا شبیه به بستنی قیفی وانیلی توت فرنگی که سفیده با لبه های قرمز ) تو گوگل بزنید بهتر متوجه میشید

THE SOUL OF THE DEFEATED WILL NOT REMAIN IN THE CYCLE OF REINCARNATION .

اثری از روح شکست خوردهدر چرخه ی تجدید حیات باقی نمی مونه

تجدید حیات

تناسخ مجدد


کلمات دیگر: