کلمه جو
صفحه اصلی

apprentice


معنی : شاگرد، کاراموز، خلیفه، شاگردی کردن
معانی دیگر : نوآموز، تازه کار، به شاگردی پذیرفتن، (در گذشته - نجاری و بنایی و غیره) شاگردی که قانونا موظف بود در مقابل خوراک و آموزش برای استاد خود رایگان کار کند (معمولا به مدت هفت سال)، (نجاری و بنایی و غیره) شاگردی که تحت شرایط معین (مثلا پرداخت شهریه و عضویت در اتحادیه ی صنفی و غیره) آموزش می بیند

انگلیسی به فارسی

شاگرد، شاگردی کردن، کارآموز


شاگرد، کاراموز، خلیفه، شاگردی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who works for another to learn his or her skill or trade.
مشابه: beginner, employee, learner, novice, pupil, student, tyro

- He was a carpenter's apprentice for three years before starting his own business.
[ترجمه A.A] او قبل از شروع کسب وکارخود سه سال شاگرد نجاربود
[ترجمه ترگمان] سه سال پیش شاگرد یک نجار بود قبل از شروع کار خودش
[ترجمه گوگل] او قبل از شروع کسب و کار خود، سه سال نجاری بود

(2) تعریف: a beginner; learner.
مترادف: beginner, learner, neophyte, novice, tyro
متضاد: master, veteran
مشابه: cub, greenhorn, newcomer, recruit, rookie

- I'm just an apprentice at this barbecueing; my dad is the master.
[ترجمه A.A] من دراین کبابی فقط شاگردهستم پدرم کارفرما است
[ترجمه ترگمان] من فقط یک شاگرد این barbecueing؛ پدرم استاد است
[ترجمه گوگل] من فقط یک شاگرد در این کباب کردن هستم پدرم استاد است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: apprentices, apprenticing, apprenticed
مشتقات: apprenticeship (n.)
• : تعریف: to place as an apprentice to an employer.
مترادف: indenture
مشابه: employ, enlist, enroll, hire, initiate, place

- His father apprenticed him to the local blacksmith.
[ترجمه ترگمان] پدرش او را به آهنگر محل کار می برد
[ترجمه گوگل] پدرش او را به اساتید محلی دعوت کرد
- She was lucky enough to be apprenticed to an excellent chef with a relatively mild temper.
[ترجمه ترگمان] او به اندازه کافی خوش شانس بود که با یک آشپز عالی، با خلق و خوی نسبتا ملایم کارآموزی کند
[ترجمه گوگل] او به اندازه کافی خوش شانس بود که بتواند به یک آشپز عالی با خلق و خوی نسبتا ملایم پایبند باشد

• trainee, pupil
engage as an apprentice ; work as an apprentice
an apprentice is a young person who works for someone in order to learn their skills.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] نوآموز - کار آموز

مترادف و متضاد

شاگرد (اسم)
votary, follower, disciple, mate, apprentice, student, pupil, prentice, protege, famulus, footboy, journeyman, learner

کاراموز (اسم)
tyro, apprentice, neophyte, trainee, tiro

خلیفه (اسم)
apprentice, caliph, prelate, vicar, vicegerant

شاگردی کردن (فعل)
apprentice, prentice

novice/learner of a trade


Synonyms: amateur, beginner, flunky, greenhorn, heel, neophyte, newcomer, new kid on block, novitiate, probationer, pupil, rook, rookie, starter, student, tenderfoot, tyro


Antonyms: mentor, teacher


جملات نمونه

Reza was apprenticed to a carpenter at the age of fourteen.

رضا در چهارده سالگی شاگرد نجار شد.


1. the apprentice mason obeys his master
شاگرد بنا از اوستای خود فرمان بری می کند.

2. he is an apprentice mechanic
او شاگرد مکانیک است.

3. His father apprentice d him to a barber.
[ترجمه zJ] پدرش او را برای شاگردی پیش یک ارایشگر برد.
[ترجمه ترگمان]پدرش او را به یک سلمانی استخدام کرده بود
[ترجمه گوگل]پدرش شاگرد او را به آرایشگری می برد

4. She works in the hairdresser's as an apprentice.
[ترجمه ترگمان]او در آرایشگاه به عنوان شاگرد کار می کند
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک شاگرد در آرایشگاه کار می کند

5. He was an apprentice to a master craftsman.
[ترجمه ترگمان]او شاگرد استاد استاد بود
[ترجمه گوگل]او یک شاگرد به یک صنعتگر استاد بود

6. The apprentice is always lazing about doing nothing.
[ترجمه ترگمان]شاگرد همیشه در مورد انجام هیچ کاری پرس و جو میکنه
[ترجمه گوگل]شاگرد همیشه در مورد انجام هیچ کاری لزوما نیست

7. He became an apprentice tailor at the age of 10 or
[ترجمه ترگمان]او در سن ۱۰ سالگی یک کارگر کارآموز شد
[ترجمه گوگل]او در سن 10 سالگی به یک شاگرد شاگرد تبدیل شد

8. In 182he began five years as an apprentice apothecary with the Apothecaries' Company of London.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۸۲ او به عنوان یک شاگرد مبتدی با شرکت Apothecaries لندن شروع به کار کرد
[ترجمه گوگل]در سال 182، پنج ساله به عنوان یک متخصص روانشناسی با شرکت Apothecaries لندن آغاز شد

9. They seemed rather to point towards Topaz's apprentice days, her music hall past, Sidney Greenbow and his horses.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که بهتر است به شاگرد topaz، از گذشته موسیقی، سیدنی Greenbow و اسب های خود اشاره کنند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که آنها به جای روز مدرسه تاپاز، سالن موسیقی او، سیدنی گرینبو و اسبهایش اشاره می کردند

10. Keown started as an apprentice at Highbury, but made his debut while on loan at Brighton in 198
[ترجمه ترگمان]Keown به عنوان کارآموز در هایبری شروع به کار کرد، اما اولین کار خود را با وام در برایتون در ۱۹۸ شروع کرد
[ترجمه گوگل]Keown به عنوان یک شاگرد در هابوری آغاز شد، اما در سال 198 در اولین زمان وام در برایتون، نخستین کار خود را آغاز کرد

11. The apprentice was some distant relation of Pollitt's wife; that'd be why he was throwing his weight around.
[ترجمه ترگمان]شاگرد یکی از بستگان دور زن Pollitt بود؛ به همین دلیل بود که وزنش را به اطراف می انداخت
[ترجمه گوگل]شاگرد برخی از ارتباطات دور از همسر Pollitt بود به همین دلیل است که او وزن خود را پرتاب می کند

12. You can become an apprentice San Francisco character.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید شخصیت سان فرانسیسکو باشید
[ترجمه گوگل]شما می توانید یک شخص شاگرد سانفرانسیسکو شوید

13. He was an apprentice electrician at Watneys brewery in Mortlake.
[ترجمه ترگمان]او یک شاگرد برق کار در کارخانه آبجو سازی در Mortlake بود
[ترجمه گوگل]او برق کارآموز در معدن Watneys در Mortlake بود

14. The Apprentice training scheme at Halton has produced over thirty five thousand graduates.
[ترجمه ترگمان]برنامه آموزشی \"کارآموز\" در Halton بیش از سی و پنج هزار فارغ التحصیل را تولید کرده است
[ترجمه گوگل]برنامه آموزشی شاگردان در هالتون بیش از سی و پنج هزار فارغ التحصیل شده است

He is an apprentice mechanic.

او شاگرد مکانیک است.


His apprenticeship lasted seven years.

شاگردی او هفت سال طول کشید.


پیشنهاد کاربران

کارورز، کارآموز، شاگرد
Someone who learns a trade , is paid very little and learns by watching and doing

شاگرد ؛ شاگردی کردن

– He is an apprentice mechanic
– He was an apprentice for three years
– Most of the work was done by apprentice
– He was apprenticed to his uncle as a carpenter


کلمات دیگر: