فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: looks, looking, looked
• (1) تعریف: to use the eyes to see.
• مشابه: behold, blink, gawk, gaze, glance, glimpse, glower, leer, observe, ogle, peek, peep, peer, regard, see, sight, squint, stare, watch
- The boy was looking out the window instead of at the teacher.
[ترجمه ازیتا] پسر بجای نگاه کردن به معلم از پنجره به بیرون نگاه میکرد
[ترجمه Liza] Look به معنای نگاه کردن است
[ترجمه ترگمان] پسر به جای آن که به معلم نگاه کند، از پنجره به بیرون نگاه می کرد
[ترجمه گوگل] پسر به جای معلم به دنبال پنجره بود
- I looked at pictures in a magazine while I waited for the doctor.
[ترجمه ترگمان] در حالی که منتظر دکتر بودم به عکس ها نگاه کردم
[ترجمه گوگل] من در عکسها در یک مجله نگاه کردم، در حالی که منتظر دکتر بودم
• (2) تعریف: to turn one's glance or focus of interest in a particular direction.
• مترادف: turn
• مشابه: appeal, refer, resort, tend
- Everybody please look at the camera now and smile.
[ترجمه mohadese] لطفا همگی الان به دوربین نگاه کنید و لبخند بزنید
[ترجمه علی] لطفا همه حالا به دوربین نگاه کنید و لبخند بزنید :/
[ترجمه ترگمان] همه لطفا به دوربین نگاه کنید و لبخند بزنید
[ترجمه گوگل] همه لطفا به دوربین نگاه کن و لبخند بزن
- I promise I'll look at the report tomorrow when I have a chance.
[ترجمه ترگمان] قول می دهم فردا وقتی فرصت پیدا کردم به گزارشم نگاه کنم
[ترجمه گوگل] من قول می دهم که فردا وقتی این فرصت را داشته باشم به گزارش خود نگاه خواهم کرد
- He looked to me for help.
[ترجمه ترگمان] او برای کمک به من نگاه کرد
[ترجمه گوگل] او برای کمک به من نگاه کرد
• (3) تعریف: to seem or appear.
• مترادف: appear, seem
• مشابه: come across, sound
- The situation looked bad.
[ترجمه ترگمان] وضعیت خیلی بد به نظر می رسید
[ترجمه گوگل] وضعیت بد بود
- You look tired today.
[ترجمه ترگمان] امروز خسته به نظر میای
[ترجمه گوگل] شما امروز خسته شده اید
- Her visa and other papers looked to be in order.
[ترجمه ترگمان] ویزای وی و دیگر کاغذهای دیگر به نظر می رسید که نظم و ترتیب داشته باشد
[ترجمه گوگل] ویزای او و سایر مقالات به نظر می آیند
- It looks as if a storm is brewing.
[ترجمه ترگمان] مثل این است که طوفانی در جریان است
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که یک طوفان دم می کند
- There looks to be a problem down at the office.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد مشکلی در اداره وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد یک مشکل در دفتر وجود دارد
• (4) تعریف: to face a certain direction.
• مترادف: face, front
• مشابه: overlook, scan
- The house looked north.
[ترجمه ترگمان] خانه به سمت شمال به نظر می رسید
[ترجمه گوگل] خانه به شمال نگاه کرد
• (5) تعریف: consider or regard in a certain way (fol. by "at").
• مترادف: consider, regard
- Let's look at this problem seriously now.
[ترجمه ترگمان] حالا بذار به این مشکل نگاه کنیم
[ترجمه گوگل] بیایید به طور جدی به این مسئله نگاه کنیم
- The school looks at high student achievement as an indicator of good teaching.
[ترجمه ترگمان] این مدرسه به دستاوردهای دانش آموزی بلندی به عنوان شاخصی از آموزش خوب نگاه می کند
[ترجمه گوگل] مدرسه به عنوان پیشرفت تحصیلی دانشآموز به عنوان شاخصی از آموزش خوب به نظر میرسد
• (6) تعریف: to search.
• مترادف: hunt, search
- The police are looking everywhere for the missing child.
[ترجمه ترگمان] پلیس همه جا دنبال بچه گم شده می گردد
[ترجمه گوگل] پلیس در همه جا برای فرزند از دست رفته نگاه می کند
- I even looked behind my desk, but I couldn't find the document.
[ترجمه ترگمان] حتی پشت میزم نگاه کردم، اما نتوانستم آن سند را پیدا کنم
[ترجمه گوگل] حتی پشت میزم نگاه کردم، اما سند را پیدا نکردم
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: look after, look down one's nose at, look up
• (1) تعریف: to give (one) a glance or gaze.
• مترادف: inspect
• مشابه: survey, view, watch
- She looked me up and down.
[ترجمه ترگمان] به بالا و پایین نگاه کرد
[ترجمه گوگل] او مرا بالا و پایین نگاه کرد
• (2) تعریف: to have an appearance in accordance with.
• مشابه: represent, resemble
- The room looked a complete mess.
[ترجمه ترگمان] اتاق کاملا آشفته به نظر می رسید
[ترجمه گوگل] اتاق ظاهری کامل را دید
اسم ( noun )
عبارات: look for, look over
• (1) تعریف: the act of looking; glance.
• مشابه: blink, examination, gape, gaze, glance, glare, glimpse, glower, goggle, inspection, leer, ogle, once-over, peek, peep, perusal, scrutiny, sight, stare
• (2) تعریف: way of appearing.
• مترادف: appearance
• مشابه: air, aspect, bearing, cast, countenance, demeanor, expression, guise, manifestation, mien, seeming, semblance, texture
- It's a great car, but I still don't like the look of it.
[ترجمه ترگمان] ماشین بزرگی است، اما هنوز از آن نگاه خوشم نمی اید
[ترجمه گوگل] این یک ماشین بزرگ است، اما من هنوز نگاهی به آن ندارم
- She has the look of a teenager now.
[ترجمه ترگمان] اون الان شبیه یه نوجوون بوده
[ترجمه گوگل] او اکنون نگاه یک نوجوان را دارد
• (3) تعریف: a search.
• مترادف: search
• مشابه: look-see, rummage
- Have a look for my gloves, will you?
[ترجمه ترگمان] آیا شما به دنبال دستکش های من هستید؟
[ترجمه گوگل] نگاهی به دستکش هایم ببر
• (4) تعریف: (pl.) personal appearance; attractiveness.
• مشابه: appearance, beauty
- They are too concerned about their looks.
[ترجمه ترگمان] آن ها بیش از حد نگران ظاهر خود هستند
[ترجمه گوگل] آنها بیش از پیش به نظر می رسد نگرانند