کلمه جو
صفحه اصلی

uncrowded

انگلیسی به فارسی

بدون شک


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of crowded.
متضاد: crowded

• not crowded; not full of people

جملات نمونه

1. Did you manage to find an uncrowded beach?
[ترجمه fatima] آیا توانستی یک ساحل خلوت پیدا کنی؟
[ترجمه T] تونستی یه ساحل خلوت پیدا کنی
[ترجمه ملینا] تونستی یه ساحل خلوت ( ساکت ) پیدا کنی؟
[ترجمه ترگمان]تونستی ساحل uncrowded پیدا کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما موفق به پیدا کردن یک ساحل uncrowded؟

2. The Safrane made light work of the uncrowded road to the beer-producing town of Pilsen.
[ترجمه ترگمان]The کار خود را از جاده uncrowded به شهر تولید آبجو - تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]Safrane کار آسان را از جاده بی نظیر به شهر آبجو تولید Pilsen

3. It's relatively clean and uncrowded, and a good choice for most visitors to India.
[ترجمه ترگمان]این نسبتا تمیز و uncrowded است و انتخاب خوبی برای اکثر بازدیدکنندگان به هند است
[ترجمه گوگل]این نسبتا تمیز و بی نظیر است و انتخاب خوبی برای اکثر بازدید کنندگان به هند است

4. But that makes it a quiet, uncrowded spot to wander and get a feel for the ancients.
[ترجمه ترگمان]اما این باعث می شود که این مکان آرام و بی سر و صدا راه برود و به طرف باستانی ها چیزی برود
[ترجمه گوگل]اما این باعث می شود که یک منطقه آرام و بدون نفوذ برای سرگردان شدن و احساس شدن به عالم قدیم باشد

5. The club is quiet and uncrowded, a rare luxury in this heaving, bustling city of 14m.
[ترجمه ترگمان]کلوب آرام و uncrowded است، یک لوکس نادر در این بالا رفتن از ۱۴ متر
[ترجمه گوگل]این باشگاه آرام و بی روح است، یک لوکس نادر در این شهر پرجمعیت، شلوغ 14 متر است

6. I want have an uncrowded house for my family.
[ترجمه shiva_sisi‌] من خـونهـ اے سآکـــت برآے خآنوآدممم میخوآهمممم; )
[ترجمه ترگمان] من می خوام یه خونه امن برای خونوادم داشته باشم
[ترجمه گوگل]من می خواهم خانه ای بی نظیر برای خانواده ام داشته باشم

7. During this special period, the buses are uncrowded .
[ترجمه shiva_sisi‌] در طول این دوره خآص، اتوبوس هآ خـــلوت هستـند: )
[ترجمه ترگمان]در طول این دوره خاص، اتوبوس ها uncrowded هستند
[ترجمه گوگل]در طول این دوره ویژه، اتوبوس ها بی فایده هستند

8. The beach was pleasantly uncrowded.
[ترجمه ترگمان]ساحل بسیار خوشایند بود
[ترجمه گوگل]ساحل خیلی غریب بود

9. Because they are so tiny their own few offspring grow up uncrowded, well fed-and large.
[ترجمه ترگمان]چون آن ها خیلی کوچک هستند و تعداد کمی از آن ها بزرگ می شوند، خوب تغذیه می شوند - و بزرگ
[ترجمه گوگل]از آنجا که آنها بسیار کوچک هستند، تعداد کمی از فرزندانشان رشد می کنند و بدون تغذیه، تغذیه و بزرگ می شوند

10. Eg : Can you tell me how to find an uncrowded beach ?
[ترجمه رضا] تو می توانی به من بگویی که چطور یک ساحل خلوت پیدا کنم
[ترجمه ترگمان]میتونی بهم بگی چطور یه ساحل شنی پیدا کنم؟
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال می توانید به من بگویید که چگونه یک ساحل پر جمعیت را پیدا کنید؟

11. The resulting financial flexibility allows the owners to promote an environment that every golfer enjoys: a unique experience in an uncrowded, natural environment undiluted by outside interferences.
[ترجمه ترگمان]انعطاف پذیری مالی حاصل به مالکان این امکان را می دهد تا محیطی را ترویج کنند که هر گلف باز از آن لذت می برد: یک تجربه منحصر به فرد در محیط طبیعی و طبیعی، با دخالت خارجی
[ترجمه گوگل]انعطاف پذیری مالی به ارمغان می آورد که صاحبان می توانند محیط را ارتقاء دهند که هر گلف باز یک تجربه منحصر به فرد در یک محیط طبیعی و بدون نفوذ و بدون دخالت خارجی دارد

12. The traditional launching pad for new model media events are remote, vacation-oriented resorts with ample space, uncrowded roads and few distractions.
[ترجمه ترگمان]سکوی پرتاب سنتی برای رویداده ای رسانه ای مدل جدید، مکان هایی از راه دور، تعطیلات محور با فضای کافی، جاده های فرعی و چند حواس پرتی است
[ترجمه گوگل]پلت فرم راه اندازی سنتی برای رویدادهای رسانه های جدید مدل، استراحتگاه های دور افتاده، تعطیلات با فضای فراوان، جاده های پر جمعیت و حواس پرتی است

13. You should give others their personal space in an uncrowded elevator.
[ترجمه ترگمان]تو باید به بقیه فضای خصوصی اونا رو تو آسانسور uncrowded بدی
[ترجمه گوگل]شما باید دیگران را فضای شخصی خود را در یک آسانسور بی نظیر قرار دهید

14. The Swedish academy says the theory also explains why there is often no good market solution to providing some goods, like uncrowded roads.
[ترجمه ترگمان]آکادمی علوم سوئد می گوید که این تئوری توضیح می دهد که چرا اغلب هیچ راه حل بازار خوبی برای ارائه برخی از کالاها مانند uncrowded وجود ندارد
[ترجمه گوگل]آکادمی سوئد می گوید که این نظریه همچنین توضیح می دهد که چرا اغلب بازار راه حل خوبی برای ارائه برخی کالاها مانند جاده های کم جمعیت وجود ندارد

پیشنهاد کاربران

خلوت

خلوت . ساکت

خلوت. بی صدا. ساکت

کلمه متضاد باcrowded ک ب معنی خلوت و crowded یعنی کلمه متضادش میشه شلوغ

خلــوت، سآکـــت

مکان ساکت.


مکانی خلوت ، برای مناطق کم جمفیت هم اسفاده میشود :uncrowded place

uncrowded:خلوت، ارام؛، بی سر و صدا


کلمات دیگر: