کلمه جو
صفحه اصلی

startling


تکان دهنده، موحش، شگفت انگیز

انگلیسی به فارسی

تکان دهنده،موحش،شگفت انگیز


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: causing one to move suddenly or involuntarily because loud, sudden, or unexpected.
مترادف: jarring, shocking
مشابه: explosive, frightening

- a startling scream
[ترجمه ترگمان] فریاد تکان دهنده و تکان دهنده،
[ترجمه گوگل] فریاد زد

(2) تعریف: alarming, surprising, or taking aback.
متضاد: subtle
مشابه: breathtaking

- There had been a startling change in his demeanor, from proud and confident to sullen and defeated.
[ترجمه ترگمان] تغییری ناگهانی در رفتارش وجود داشت، از غرور و اعتماد به نفس و defeated
[ترجمه گوگل] تغییری شگفت انگیز در رفتار او رخ داده است، از افتخار و اعتماد به نفس تا سقوط و شکست خورده است
- We saw birds of a startling beauty.
[ترجمه ترگمان] ما پرندگان یک زیبایی شگفت انگیز را دیدیم
[ترجمه گوگل] ما پرندگان را از زیبایی های شگفت آور دیدیم

• causing to move suddenly; surprising, alarming, frightening
something that is startling is so unexpected that people are surprised by it.

جملات نمونه

1. a startling news
خبر تکان دهنده

2. Paddy's words had a startling effect on the children.
[ترجمه ترگمان]کلمات پدی اثر تکان دهنده کودکان بر بچه ها حک مفرما بود
[ترجمه گوگل]کلمات Paddy به حال تاثیر گذار بر کودکان است

3. A startling cultural transformation occurred in post - war Britain.
[ترجمه ترگمان]تحول فرهنگی شگفت انگیز در بریتانیا پس از جنگ رخ داد
[ترجمه گوگل]یک تحول فرهنگی شگفت آور در بریتانیا پس از جنگ اتفاق افتاد

4. These myths have a startling likeness to one another.
[ترجمه ترگمان]این افسانه ها یک شباهت حیرت انگیز به یکدیگر دارند
[ترجمه گوگل]این اسطوره ها به یک دیگر شگفت انگیز است

5. The two visitors provided a startling contrast in appearance.
[ترجمه ترگمان]این دو مهمان به طور عجیبی ظاهر خود را به نمایش گذاشتند
[ترجمه گوگل]دو نفر از بازدیدکنندگان به نظر ظاهری متزلزل شدند

6. It is startling to read that his father never visited him in hospital.
[ترجمه ترگمان]خواندن این که پدرش هرگز او را در بیمارستان ندیده است یکه خورد
[ترجمه گوگل]شگفت آور است که پدرش هرگز از او در بیمارستان دیدن نکرده است

7. He made some startling admissions about his past.
[ترجمه ترگمان]اون در مورد گذشته ش یه مقدار پذیرش اشتباه رو ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]او برخی از پذیرش های شگفت انگیز در مورد گذشته خود را ساخته شده است

8. He was capable of writing things of startling originality.
[ترجمه ترگمان]می توانست چیزهای عجیب و غریب بنویسد
[ترجمه گوگل]او قادر به نوشتن چیزهایی از اصالت وحشتناک بود

9. The design is pretty startling and very boldly coloured.
[ترجمه ترگمان]طرح بسیار شگفت انگیز و بسیار گستاخانه است
[ترجمه گوگل]طراحی بسیار شگفت انگیز و بسیار جسورانه رنگی است

10. The report has turned the spotlight on the startling rise in street crime.
[ترجمه ترگمان]این گزارش متوجه افزایش تکان دهنده جرائم خیابانی شده است
[ترجمه گوگل]این گزارش به افزایش چشمگیر جرایم خیابانی تبدیل شده است

11. She uses animal sounds to create startling effect in her music.
[ترجمه ترگمان]او از صداهای حیوانات برای ایجاد اثر شگفت انگیزی در موسیقی خود استفاده می کند
[ترجمه گوگل]او از صداهای حیوانات برای ایجاد اثر شگفت انگیز در موسیقی او استفاده می کند

12. Her skin was a startling white.
[ترجمه ترگمان]پوستش از سفیدی خیره کننده بود
[ترجمه گوگل]پوست او شگفت آور سفید بود

13. As she set down her cup, startling the sparrows, she thought she might even pack his belongings.
[ترجمه ترگمان]وقتی فنجانش را پایین گذاشت، گنجشک را از جا پراند، فکر کرد شاید حتی وسایلش را هم جمع کند
[ترجمه گوگل]وقتی او فنجان خود را تنظیم کرد، گنجشک ها را پرت کرد، فکر کرد که حتی ممکن است وسایلش را هم بسته کند

14. Her beauty was so startling that it mysteriously approached the comic.
[ترجمه ترگمان]زیبایی اش چنان تکان دهنده بود که به طرز مرموزی به کمدی نزدیک شد
[ترجمه گوگل]زیبایی او چنان شگفت انگیز بود که به طرز مرموزی به کمیک نزدیک شد

پیشنهاد کاربران

ترسناک

شگفت انگیز

تکان دهنده

e. g. It's startling

شگفت آور، حیرت انگیز، عالی، چشمگیر، استثنایی، بی مانند


کلمات دیگر: