کلمه جو
صفحه اصلی

equip


معنی : اراستن، مسلح کردن، مجهز کردن، مجهز ساختن، سازوبرگ دادن
معانی دیگر : افزارمند کردن، داراکردن، تجهیز کردن، سلاح دار کردن، جنگ افزارمند کردن، بسیج کردن، (با آموزش یا تمرین) آماده کردن، آمادن، (برای کار بخصوصی) جامه پوشیدن، خود را ملبس کردن، مخفف: ابزارها، تجهیزات، سازمندکردن

انگلیسی به فارسی

آراستن، سازمند کردن، مجهز کردن، مسلح کردن، (نظامی) ساز و برگ دادن


تجهیز، مجهز کردن، مجهز ساختن، مسلح کردن، اراستن، سازوبرگ دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: equips, equipping, equipped
(1) تعریف: to furnish with necessary tools or means to accomplish a task.
مترادف: accouter, fit, outfit, rig
مشابه: arm, furnish, gird, prepare, provide, ready, supply

- The army equipped each soldier with a rifle.
[ترجمه A.vv.A] ارتش هریک از سربازان را با تفنگ مجهز کرد
[ترجمه ترگمان] ارتش هر سرباز را با تفنگ مجهز می کرد
[ترجمه گوگل] ارتش هر یک از سربازان را با یک تفنگ مجهز کرد
- Intensive training equipped him well for the challenges of the new job.
[ترجمه ترگمان] آموزش فشرده او را به خوبی برای چالش های کار جدید مجهز کرده است
[ترجمه گوگل] آموزش فشرده او را برای چالش های شغلی جدید مناسب می داند

(2) تعریف: to dress up.
مترادف: array, attire, clothe, deck out, dress, rig out
مشابه: bedeck, caparison, garb, outfit, trap out

- He came to the party equipped in his best clothes.
[ترجمه ترگمان] به the که در بهترین لباس های او مجهز بودند، رسید
[ترجمه گوگل] او به حزب مجهز شده در بهترین لباس هایش آمد

• provide with the required equipment, supply with necessary materials
if you equip yourself with something, or if someone equips you with it, you obtain it for a particular purpose.
if something is equipped with a particular feature, it has it.
if something equips you for a task or experience, it prepares you mentally for it.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] تجهیز کردن، ایجاد کردن

مترادف و متضاد

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

مسلح کردن (فعل)
rig, arm, equip, heel, panoply

مجهز کردن (فعل)
fit, gear, tool, provide, furnish, rig, arm, equip, prepare, imp

مجهز ساختن (فعل)
equip

سازوبرگ دادن (فعل)
equip

make ready with supplies


Synonyms: accouter, adorn, appoint, arm, array, attire, deck, deck out, decorate, dress, endow, feather nest, fit out, fix up, furnish, gear, gear up, heel, implement, line nest, man, outfit, prep, prepare, provide, qualify, ready, rig, set up, stake, stock, supply, turn out


جملات نمونه

1. he went back to school to equip himself for a career in teaching
به مدرسه بازگشت تا خود را برای کار معلمی آماده کند.

2. It's going to cost $4 million to equip the hospital.
[ترجمه مجتبی] این شرکت برای تجهیزات بیمارستان ۴ میلیون دولاری هزینه خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این شرکت برای تجهیز بیمارستان ۴ میلیون دلار هزینه خواهد داشت
[ترجمه گوگل]این مبلغ به مبلغ 4 میلیون دلار برای تجهیز بیمارستان هزینه خواهد شد

3. They become obsessed with trying to equip their vehicles with gadgets to deal with every possible contingency.
[ترجمه ترگمان]آن ها به تلاش برای تجهیز وسایل نقلیه خود با ابزار و ابزار برای مقابله با هر احتمالی ممکن تبدیل می شوند
[ترجمه گوگل]آنها با تلاش برای تجهیز وسیله نقلیه خود با ابزارها برای مقابله با هر احتمال احتمالی وسواس می شوند

4. We should equip our child with a good education.
[ترجمه ترگمان]ما باید فرزندانمان را با تحصیلات خوب مجهز کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید فرزندمان را با آموزش عالی آماده کنیم

5. They can't afford to equip their army.
[ترجمه ترگمان]آن ها نمی توانند ارتش خود را تجهیز کنند
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانند ارتش خود را تجهیز کنند

6. She got a bank loan to rent and equip a small workshop.
[ترجمه ترگمان]او یک وام بانکی برای اجاره و تجهیز یک کارگاه کوچک دریافت کرد
[ترجمه گوگل]او یک وام بانکی برای اجاره دادن و تجهیز یک کارگاه کوچک دریافت کرد

7. A basic two-hour first aid course would equip you to deal with any of these incidents.
[ترجمه ترگمان]یک دوره دو ساعته کمک های اولیه برای مقابله با هر یک از این حوادث به شما کمک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]یک دوره آموزشی اولیه دو ساعته، شما را قادر به مقابله با هر یک از این حوادث خواهد بود

8. Proper education will equip one for a job.
[ترجمه ترگمان]آموزش مناسب یک شغل را برای یک شغل مجهز می کند
[ترجمه گوگل]آموزش مناسب، یکی را برای کار فراهم می کند

9. Your education will equip you to earn a good living.
[ترجمه ترگمان]آموزش شما به شما کمک خواهد کرد تا زندگی خوبی داشته باشید
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش شما را تجهیز خواهد کرد تا زندگی خوبی داشته باشید

10. We equip students with the skills they will need once they leave college.
[ترجمه ترگمان]ما دانش آموزان را با مهارت هایی که زمانی کالج را ترک می کنند مجهز می کنیم
[ترجمه گوگل]ما دانش آموزان را با مهارت هایی که می خواهند پس از ترک کالج، فراهم کنیم

11. Owners of restaurants would have to equip them to admit disabled people.
[ترجمه ترگمان]صاحبان رستوران ها باید آن ها را مجهز کنند تا افراد معلول را پذیرش کنند
[ترجمه گوگل]صاحبان رستوران ها باید آنها را تجهیز کنند تا افراد معلول را اعتراف کنند

12. We must equip young teachers to deal with difficult children.
[ترجمه ترگمان]ما باید معلمان جوان را مجهز کنیم تا با کودکان مشکل برخورد کنند
[ترجمه گوگل]ما باید معلمان جوان را برای مقابله با کودکان دشوار آماده کنیم

13. A good education should equip you for life.
[ترجمه ترگمان]آموزش عالی باید شما را برای زندگی مجهز کند
[ترجمه گوگل]یک آموزش خوب باید شما را برای زندگی آماده کند

14. Please equip yourself with a sharp pencil and a rubber for the exam.
[ترجمه ترگمان]لطفا خودتان را با یک مداد و یک لاستیک برای امتحان مجهز کنید
[ترجمه گوگل]لطفا یک مداد تیز و یک لاستیک را برای امتحان آماده کنید

15. The course aims to equip people with the skills necessary for a job in this technological age.
[ترجمه ترگمان]هدف این دوره تجهیز افراد با مهارت های لازم برای شغلی در این عصر فن آوری است
[ترجمه گوگل]هدف این دوره، تجهیز افراد به مهارت های لازم برای کار در این سناریو است

a ship equipped with every modern means of navigation

کشتی دارای همه‌گونه وسایل ناوبری جدید


a park equipped with three swimming pools

پارکی دارای سه استخر شنا


troops equipped for battle

قشون‌های تجهیز‌شده برای نبرد


He went back to school to equip himself for a career in teaching.

به مدرسه بازگشت تا خود را برای کار معلمی آماده کند.


I was young and not equipped to handle love and marriage.

جوان بودم و آمادگی پرداختن به عشق و ازدواج را نداشتم.


equipped in the national dress of Scotland

آراسته به جامه‌ی ملی اسکاتلند


پیشنهاد کاربران

مجهز کردن

1 ) مجهز کردن
2 ) آماده کردن

اَفزارمنَدیدن.
افزارمنداندن.


کلمات دیگر: