کلمه جو
صفحه اصلی

disruption


معنی : قطع، شکستن
معانی دیگر : قطع، شکستن

انگلیسی به فارسی

قطع، شکستن


انگلیسی به انگلیسی

• upset; interruption, disturbance; division
when there is disruption of an event, system, or process, it is prevented from proceeding or operating easily or peacefully.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] شکست

مترادف و متضاد

قطع (اسم)
cut, ablation, cutting, format, outage, disconnection, abscission, rupture, dissection, slack, dismemberment, positivism, concision, disruption, excision, resection, scissors, severance, tearing off

شکستن (اسم)
infraction, disruption

division


Synonyms: break, splitting, severance, separation, interruption


turmoil


Synonyms: disorder, disturbance, agitation, confusion


جملات نمونه

1. The city centre suffered some disruption due to a bomb scare.
[ترجمه ترگمان]مرکز شهر به دلیل ترس از انفجار بمب، دچار اختلال شده است
[ترجمه گوگل]مرکز شهر به علت ترساندن بمب به تعدادی اختلال مواجه شده است

2. Strikes are causing severe disruption to all train services.
[ترجمه ترگمان]حملات باعث اخلال در تمام خدمات آموزش و پرورش می شوند
[ترجمه گوگل]خطرات ناشی از اختلال شدید در همه خدمات قطار

3. The bombing campaign caused massive disruption to industry.
[ترجمه ترگمان]این کمپین بمب گذاری باعث اخلال در صنعت شده است
[ترجمه گوگل]مبارزه با بمب گذاری باعث اختلال در صنایع شد

4. The strike is expected to cause delays and disruption to flights from Britain.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که این اعتصاب موجب تاخیر و اخلال در پروازه ای انگلستان شود
[ترجمه گوگل]انتظار می رود این اعتصاب موجب تاخیر و اختلال در پرواز از بریتانیا شود

5. Complete disruption of lysosomes also occurs, but to a lesser extent resulting in less marked release of enzyme into the supernatant.
[ترجمه ترگمان]اختلال کامل of نیز رخ می دهد، اما به میزان کم تر منجر به انتشار کم تر آنزیم در مواد رویی می شود
[ترجمه گوگل]اختلال کامل لیزوزوم ها نیز رخ می دهد، اما به میزان کمتر باعث آزاد شدن آنزیم کمتر در سطح سوپرمنات می شود

6. The severe disruption to the samian industry in Central Gaul caused an immediate diminution in high grade pottery production.
[ترجمه ترگمان]اختلال شدید صنعت samian در منطقه آسیای مرکزی باعث کاهش ناگهانی در تولید سفال با درجه بالا شد
[ترجمه گوگل]اختلال شدید صنعت صنایع سمی در مرکز مرکزی باعث کاهش فوری در تولید سفالی شد

7. Passengers faced intolerable delays and disruption due to the bad weather conditions.
[ترجمه ترگمان]مسافران به دلیل شرایط بد آب و هوایی با تاخیر و تاخیر تحمل ناپذیری مواجه شده اند
[ترجمه گوگل]مسافران با توجه به شرایط آب و هوایی بد با تاخیر و تحمل غیر قابل تحمل مواجه شدند

8. The greatest burdens of the war - destruction, disruption of life and economic deprivation - have fallen on the rural population.
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین بار جنگ - نابودی، اخلال در زندگی و محرومیت اقتصادی - در جمعیت روستایی کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]بزرگترین بار جنگ - تخریب، اختلال در زندگی و محرومیت اقتصادی - به جمعیت روستایی افتاده است

9. These could easily lead to the disruption of overseas markets and sources of raw materials.
[ترجمه ترگمان]این امر به راحتی می تواند منجر به اختلال در بازارها و منابع مواد خام شود
[ترجمه گوگل]این به راحتی منجر به اختلال در بازارهای خارج از کشور و منابع مواد خام می شود

10. It merely registers the disruption of its outer membrane that such entry causes.
[ترجمه ترگمان]آن صرفا شکستن غشا بیرونی اش را ثبت می کند که چنین دلایل ورود را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]این فقط ضایعه غشای خارجی آن را ثبت می کند که باعث ایجاد چنین ورودی می شود

11. River organisms' ability to survive the disruption of floods was never evolved to withstand this kind of onslaught.
[ترجمه ترگمان]توانایی موجودات زنده در زنده ماندن در طول سیل هرگز برای مقاومت در برابر این نوع حمله رشد نکرده است
[ترجمه گوگل]توانایی ارگانیسم رودخانه برای زنده ماندن از اختلال در سیل هرگز برای مقاومت در برابر چنین نوع یورش تکامل نیافت

12. The winter's rail disruption, floods and snow added to retailers' woes as shoppers stayed at home.
[ترجمه ترگمان]شکستن راه آهن، سیل و برف به retailers که فروشندگان در خانه می ماندند اضافه کرد
[ترجمه گوگل]اختلال در راه آهن زمستان، سیل و برف به دلایل خرده فروشی ها به عنوان خریداران در خانه مانده است

13. Therefore, to have meaning, the disruption must share at least one dimension with both the structure and the observer.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، برای داشتن معنا، اختلال باید حداقل یک بعد با ساختار و هم ناظر داشته باشد
[ترجمه گوگل]بنابراین، به معنی، اختلال باید حداقل یک بعد را با هر دو ساختار و ناظر به اشتراک بگذارد

14. It was estimated that the disruption cost retailers around £5m in lost sales.
[ترجمه ترگمان]تخمین زده شد که اختلال در فروش خرده فروشان در حدود ۵ میلیون پوند از دست رفته را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]تخمین زده می شود که این خراب شدن خرده فروشان حدود 5 میلیون پوند در فروش های از دست رفته

15. Disruption was minimal with the backing plant up and running again in time for the factory re-opening.
[ترجمه ترگمان]قطع رابطه با پشتیبانی کارخانه در زمان بازگشایی مجدد کارخانه بسیار کم بود
[ترجمه گوگل]اختلال با تأخیر در کارخانه تا زمانی که مجددا کارخانه باز شود، با مشکل مواجه شد

پیشنهاد کاربران

تحول

کارشکنی

اختلال

اختلال - اغتشاش

تخریب

مزاحمت

توزیع

شکاف

یکی از مفاهیم رایج که معمولا در فضای بازاریابی دیجیتال مورد استفاده قرار می گیرد Disruption است. این مفهوم به تکنولوژی ای اشاره می کند که می تواند در این فضا تغییر موج ایجاد کند، با استفاده از آن برند ها بازار های جدید بدست می آورند.
مترادف برای این عبارت دراین حوزه: �ساختارشکنی�، �خرق عادت و نو آوری�

تخریب خلاقانه

پارگی در ارتوپدی

از هم گسیختگی، گسستگی

ازهم پاشیدگی، از هم پاشی

فروپاشی

آشوب، اغتشاش
شکاف

بی نظمی

اخلال - بی نظمی

ساختار شکنی

به نقل از هزاره:
ایجاد شکاف
شکاف
تجزیه
قطع، وقفه
برهم زدن
برهم خوردن
بی نظمی، اختلال
آشوب، اغتشاش، ناآرامی

توزیع ( در زبان تخصصی مهندسی عمران )

اختلال
مزاحمت
ممانعت

بدی هوا ، هوای تند/طوفانی


کلمات دیگر: