1. In business, the pragmatic approach to problems is often more successful than an idealistic one.
[ترجمه ترگمان]در کسب وکار، رویکرد عملگرایانه به مشکلات اغلب در مقایسه با یک رویکرد آرمانی موفق تر است
[ترجمه گوگل]در کسب و کار، رویکرد عملگرا به مشکلات اغلب موفقتر از یک آرمانگرایانه است
2. She was a dreamer - not pragmatic.
[ترجمه ترگمان]او اهل رویا پرداز بود و واقع بین نبود
[ترجمه گوگل]او یک رویا بود - عملی نیست
3. We need to adopt a more pragmatic approach.
[ترجمه ترگمان]ما باید یک رویکرد pragmatic را اتخاذ کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید رویکرد عملگرایانهتری را اتخاذ کنیم
4. Our approach is essentially pragmatic.
[ترجمه ترگمان]رویکرد ما اساسا عملگرا است
[ترجمه گوگل]رویکرد ما اساسا عملگرا است
5. They're pragmatic about the spending cuts.
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد کاهش هزینه عمل گرا هستند
[ترجمه گوگل]آنها در مورد کاهش هزینه ها عمل می کنند
6. Williams took a more pragmatic approach to management problems.
[ترجمه ترگمان]ویلیامز یک رویکرد pragmatic برای حل مشکلات مدیریتی به دست آورد
[ترجمه گوگل]ویلیامز رویکرد عملیتری را در مورد مشکلات مدیریت به دست آورد
7. He or she is a pragmatic dreamer, a person with an original but attainable vision.
[ترجمه ترگمان]او یا او یک رویا پرداز است، فردی که دیدگاه اصلی اما دست یافتنی است
[ترجمه گوگل]او یک رویاپردازی عملی است، فردی با چشم انداز اصلی اما قابل دستیابی
8. It rejects pragmatic gradualism in favour of grand design: its ideas are described as a Vision of 200
[ترجمه ترگمان]این روش gradualism واقع گرایانه را به نفع طراحی بزرگ رد می کند: ایده های آن به عنوان چشم انداز ۲۰۰ توصیف می شوند
[ترجمه گوگل]این تدریج عملگرایانه را به نفع طراحی بزرگ رد می کند و ایده هایش به عنوان یک چشم انداز از 200 توصیف می شود
9. Corporate and commercial law seemed a pragmatic choice, an important place to start.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که قانون صنفی و تجاری یک انتخاب عمل گرایانه است که یک نقطه مهم برای شروع است
[ترجمه گوگل]قانون شرکت و تجاری به نظر می رسید انتخاب عملگرا، یک مکان مهم برای شروع است
10. Its outlook will remain uniquely short-term, pragmatic, suspicious of grandiose institutional change.
[ترجمه ترگمان]چشم انداز آن به طور منحصر بفرد کوتاه مدت، عملگرا، مشکوک به تغییر سازمانی grandiose باقی خواهد ماند
[ترجمه گوگل]چشم انداز آن منحصر به فرد کوتاه مدت، عملی و باقی مانده، مشکوک به تغییرات نهادی غربی می شود
11. To achieve electoral success, pragmatic parties might shift their position or expand the range of viewpoints they encompass.
[ترجمه ترگمان]برای رسیدن به موفقیت انتخابات، احزاب عملگرا ممکن است موقعیت خود را تغییر داده یا دامنه نظراتی را که در بر می گیرند را گسترش دهند
[ترجمه گوگل]برای دستیابی به موفقیت انتخابات، احزاب عملگرا ممکن است موضع خود را تغییر دهند یا طیف وسیعی از دیدگاه های مورد نظر خود را گسترش دهند
12. Such an idea also had pragmatic appeal: saving herself from damnation.
[ترجمه ترگمان]این ایده همچنین یک درخواست عمل گرایانه داشت: نجات خود از عذاب وجدان
[ترجمه گوگل]چنین ایده ای نیز تجدید نظر عملی داشت که خود را از لعنت نجات می داد
13. However, it seems reasonable to assume that pragmatic factors in comprehension will also be present in production.
[ترجمه ترگمان]با این حال، منطقی به نظر می رسد که فرض کنیم عوامل واقع گرایانه در درک مطلب نیز در تولید وجود دارند
[ترجمه گوگل]با این حال، به نظر منطقی فرض می شود که عوامل عملی در درک نیز در تولید وجود داشته باشد
14. Pragmatic considerations led the government to abandon pure Marxist policies.
[ترجمه ترگمان]ملاحظات واقع گرایانه باعث شد که دولت سیاست های مارکسیستی و مارکسیستی را رها کند
[ترجمه گوگل]ملاحظات عملگرا موجب شده است که دولت سیاست های خالص مارکسیستی را رها کند
15. There are generally two pragmatic reasons for knowing the strength of a material.
[ترجمه ترگمان]به طور کلی دو دلیل عملی برای دانستن قدرت یک ماده وجود دارد
[ترجمه گوگل]به طور کلی دو دلیل عملی برای دانستن قدرت مواد وجود دارد