کلمه جو
صفحه اصلی

supplant


معنی : تعویض کردن، جابجا کردن، جابجا شدن، از ریشه کندن، جای چیزی را گرفتن
معانی دیگر : (بامکر یا خیانت و غیره) جای کسی را گرفتن، غصب کردن، جانشین کردن یا شدن، جایگزین کردن یاشدن، (مهجور) ریشه کن کردن، برانداختن، تعوی­ کردن

انگلیسی به فارسی

از ریشه کندن، جای چیزی را گرفتن، جابجا شدن، جابجاکردن، تعویض کردن


جایگزین کردن، از ریشه کندن، جای چیزی را گرفتن، جابجا شدن، جابجا کردن، تعویض کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: supplants, supplanting, supplanted
مشتقات: supplantation (n.), supplanter (n.)
• : تعریف: to replace (someone or something) esp. by dishonest or forceful means.
مترادف: displace, replace, supersede
مشابه: depose, oust, relieve, succeed, unseat, unthrone

- The treacherous informer supplanted the king's honest advisors.
[ترجمه ترگمان] خبر رسان treacherous در مورد advisors صادق پادشاه بحث کرد
[ترجمه گوگل] خبرنگار خائنانه مشاوران صادق پادشاه را جایگزین کرد

• take the place of in an underhanded or scheming manner, overthrow, usurp; replace one thing with another
to supplant something or someone means to take their place; a formal word.

مترادف و متضاد

تعویض کردن (فعل)
put, substitute, change, shift, replace, supplant

جابجا کردن (فعل)
displace, substitute, heave, replace, winkle, supplant, dislocate, translocate, reposit, unhorse

جابجا شدن (فعل)
supplant

از ریشه کندن (فعل)
supplant, uproot

جای چیزی را گرفتن (فعل)
supplant

displace, replace


Synonyms: back up, bounce, cast out, crowd, cut out, eject, expel, fill in, force, force out, front for, oust, outplace, overthrow, remove, ring, ring in, sit in, stand in, substitute, succeed, supersede, swap places with, take out, take over, take the place of, transfer, undermine, unseat, usurp


جملات نمونه

1. you must supplant sentimentality with wisdom
شما باید عقل را جانشین احساسات کنید.

2. his plan was to supplant his older brother and become king
نقشه اش این بود که جای برادر بزرگش را غصب کرده و پادشاه بشود.

3. this office will supplement rather than supplant private agencies
این اداره مکمل آژانس های خصوصی خواهد بود نه جانشین آنها.

4. He was hanged for plotting to supplant the king.
[ترجمه ترگمان]او را دار زده بودند که نقشه جایگزین کردن شاه را بکشد
[ترجمه گوگل]او برای تسخیر شدن پادشاه جایگزین شد

5. Similarly, the participant culture does not supplant the subject and parochial patterns of orientation.
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، فرهنگ شرکت کننده، از لحاظ ساختار و الگوهای محدود جهت گیری، از هم جدا نمی کند
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، فرهنگ مشارکت کننده موضوع و الگوهای تمثیلی جهت گیری را جایگزین نمی کند

6. He might supplant Jones before the year is out.
[ترجمه ترگمان]او ممکن است قبل از پایان سال جونز را جانشین کند
[ترجمه گوگل]او ممکن است قبل از سال جون جونز را جایگزین کند

7. Jackson will supplant Charlie Ward as the starting point guard, giving the team a better ball distributor.
[ترجمه ترگمان]جکسون از تیم چارلی وارد بعنوان نگهبان نقطه شروع استفاده می کند و به این تیم یک توزیع کننده بهتر توپ می دهد
[ترجمه گوگل]جکسون چارلی دره را به عنوان مربی شروع می کند و تیم را به عنوان یک توزیعکننده توپ بهتر معرفی می کند

8. Leaden Like a bullet To supplant Life from its centre.
[ترجمه ترگمان]Leaden مانند گلوله ای که از مرکز خود زندگی کند
[ترجمه گوگل]Leaden مثل یک گلوله برای جایگزینی زندگی از مرکز آن

9. No man could supplant him.
[ترجمه ترگمان]هیچ مردی نمی توانست او را جایگزین کند
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی تواند او را جایگزین کند

10. The notion that mainland Asia is about to supplant the US, EU and Japan in the near future is risible.
[ترجمه ترگمان]این تصور که سرزمین اصلی آسیا می خواهد از آمریکا، اتحادیه اروپا و ژاپن در آینده نزدیک دور کند، risible است
[ترجمه گوگل]مفهوم اینکه سرزمین اصلی آسیا در آینده نزدیک ایالات متحده، اتحادیه اروپا و ژاپن را جایگزین خواهد کرد، فریب خورده است

11. The steam engine began to supplant the muscular power of men and animals. (James Harvey Robinson).
[ترجمه ترگمان]موتور بخار شروع به دور کردن قدرت عضلانی انسان ها و حیوانات کرد (جیمز هاروی رابینسون)
[ترجمه گوگل]موتور بخار شروع به تغییر قدرت عضلانی مردان و حیوانات کرد (جیمز هاروی رابینسون)

12. A still speculative method may supplant that approach, however.
[ترجمه ترگمان]با این حال، یک روش نظری هنوز می تواند این رویکرد را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]با این وجود یک روش هنوز هم سودآوری ممکن است این رویکرد را عوض کند

13. Even the attempts to supplant it pay IQ the tribute of accepting its frame of reference.
[ترجمه ترگمان]حتی تلاش هایی که برای supplant کردن آن انجام می شود، به معنی احترام به پذیرش چارچوب مرجع آن است
[ترجمه گوگل]حتی تلاش برای جایگزینی آن، IQ به ادای احترام به پذیرش مرجع آن پرداخت

14. Supplant it with a constructive thought.
[ترجمه ترگمان]با یک فکر سازنده آن را تقویت کرد
[ترجمه گوگل]آن را با یک فکر سازنده عرضه کنید

15. TV and computers shouldn't supplant time with others and cyber chats don't develop social . . .
[ترجمه ترگمان]تلویزیون و کامپیوترها نباید وقت خود را با دیگران و چت های سایبری که اجتماعی را توسعه نمی دهند، کنند
[ترجمه گوگل]تلویزیون و رایانه ها نباید زمان را با دیگران عوض کنند و چت های سایبری اجتماعی را توسعه نمی دهند

The young wife found herself supplanted by the maid.

همسر جوان دریافت که کلفت جای او را گرفته است.


His plan was to supplant his older brother and become king.

نقش‌هاش این بود که جای برادر بزرگش را غصب کرده و پادشاه بشود.


Oil has supplanted carpets as our main export.

نفت به‌عنوان صادرات عمده‌ی ما جانشین فرش شده است.


You must supplant sentimentality with wisdom.

شما باید عقل را جانشین احساسات کنید.


This office will supplement rather than supplant private agencies.

این اداره مکمل آژانس‌های خصوصی خواهد بود نه جانشین آن‌ها.


پیشنهاد کاربران

جای کسی/چیزی را گرفتن
جای چیزی با دیگری عوض شدن
To take the place of

• Last year, Britain supplanted China as the second - largest market for art sales, after the United States
• It's not easy supplanting an icon, and it takes a long time to become one.






جانشین کسی یا چیزی شدن


کلمات دیگر: