کلمه جو
صفحه اصلی

coagulate


معنی : بستن، سفت شدن، لخته شدن، دلمه کردن، ماسیدن
معانی دیگر : (آبگونه ها) منعقد شدن، بسته شدن، انبست شدن، بشلیدن، دلمه شدن، لخته شدن خون

انگلیسی به فارسی

انعقاد، لخته شدن، بستن، دلمه کردن، ماسیدن، سفت شدن


بستن، دلمه کردن، لخته شدن (خون)


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: coagulates, coagulating, coagulated
• : تعریف: to cause (a liquid) to thicken into a semisolid mass.
مترادف: congeal, curd, curdle, thicken
مشابه: clot, concrete, gelatinize, jell, jellify, jelly, solidify

- Enzymes coagulate the milk in the cheese-making process.
[ترجمه ترگمان] Enzymes شیر را در فرآیند تولید پنیر کاهش می دهد
[ترجمه گوگل] آنزیم شیر را در فرآیند تولید پنیر سوزانده است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: coagulable (adj.), coagulatory (adj.), coagulability (n.), coagulation (n.)
• : تعریف: of a liquid, to become thicker; congeal.
مترادف: congeal, curd, curdle, thicken
مشابه: clot, concrete, gel, gelatinize, jell, jellify, jelly, set, solidify

- Blood coagulates as the body attempts to heal its wound.
[ترجمه ترگمان] همان طور که بدن سعی می کند زخمش را درمان کند، خون جاری می شود
[ترجمه گوگل] خون کبد به عنوان بدن تلاش برای زخم زخم

• cause to become clotted, cause to thicken; become clotted, thicken
when paint or blood coagulates, it becomes very thick.

مترادف و متضاد

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

سفت شدن (فعل)
set, be thickened, tighten, become stiff, harden, become rigid, toughen, become fast, become firm, become hard, become tough, become thick, become tight, congeal, coagulate

لخته شدن (فعل)
clog, clot, coagulate

دلمه کردن (فعل)
curdle, coagulate

ماسیدن (فعل)
harden, congeal, jell, coagulate

clot


Synonyms: clabber, coalesce, compact, concentrate, concrete, condense, congeal, consolidate, curdle, dry, gel, gelate, gelatinize, glop up, harden, inspissate, jell, jellify, jelly, lopper, set, solidify, thicken


Antonyms: dilute, dissolve, melt, open, thin, unclot


جملات نمونه

1. the cold causes milk to coagulate
سرما شیر را می بندد.

2. The blood coagulates to stop wounds bleeding.
[ترجمه ترگمان] خون ریزی که جلوی خونریزی رو بگیره
[ترجمه گوگل]خون متوقف می شود تا خونریزی ها را متوقف کند

3. The sauce coagulated as it cooled down.
[ترجمه ترگمان]سس در همان حال که سرد شده بود، لخته شد
[ترجمه گوگل]سس آن را خنک نگه می دارد

4. Blood had coagulated around the wound.
[ترجمه ترگمان]خون اطراف زخم شده بود
[ترجمه گوگل]خون در اطراف زخم تنگ شده بود

5. Blood coagulates in air.
[ترجمه ترگمان]خون در هوا شناور است
[ترجمه گوگل]خون در هوا انعکاس می یابد

6. The venom of this snake coagulates the blood.
[ترجمه ترگمان]زهر مار این مار را از خون بیرون می کشد
[ترجمه گوگل]سم از این مار خون خون را تجزیه می کند

7. The salt solution helps coagulate the soy milk into clumps.
[ترجمه ترگمان]محلول نمک به اضافه کردن شیر سویا به دسته دسته کمک می کند
[ترجمه گوگل]محلول نمک کمک می کند شیر سویا را به تکه های پنیر خنثی کند

8. In extreme polarity, dreams coagulate into thought - form that is resonant.
[ترجمه ترگمان]در قطبیت شدید، خواب ها به شکل تفکر - شکل - شکل - - - شکل - - - - - شکل - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]در قطب افراطی، رویاها به اندیشه فرو میروند که رزونانس است

9. The viscose in acid bath coagulate to viscose rayon.
[ترجمه ترگمان]The در حمام اسیدی به viscose rayon می رسد
[ترجمه گوگل]ویسکوز در حمام اسیدی، به ویسکوز ریگ، انعقاد می یابد

10. Papain and chymopapain can coagulate soybean protein isolate ( SPI ), both of them are cysteine proteinases.
[ترجمه ترگمان]papain و chymopapain می توانند جدا شدن پروتیین سویا (SPI)را coagulate، هر دو آن ها cysteine proteinases هستند
[ترجمه گوگل]پاپائین و کیموپاپایان می توانند ایزوله پروتئین سویا (SPI) را همگن کنند، هر دو آنها پروتئیناز های سیتیئن هستند

11. Coagulate the culture essence, shows the trustworthiness spreads.
[ترجمه ترگمان]در اصل فرهنگ، قابلیت اعتماد را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]انعطاف پذیری ذات فرهنگ، نشان دهنده گسترش قابل اعتماد است

12. As the blood ceases to coagulate creating disease, then accidents through transportation will also fade.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که خون از ایجاد بیماری جلوگیری می کند، پس از آن تصادفات از طریق حمل و نقل نیز محو خواهد شد
[ترجمه گوگل]همانطور که خون متلاشی شدن بیماری ایجاد می شود، حوادث از طریق حمل و نقل هم محو خواهند شد

13. As the egg whites cook, they coagulate and rise to the surface.
[ترجمه ترگمان]به عنوان آشپز سفیده تخم مرغ، آن ها به سطح آب می آیند و به سطح می رسند
[ترجمه گوگل]همانطور که سفید پوستان تخم مرغی پخته می شوند، آنها هم انباشته می شوند و به سطح می رسند

14. The Dratslingers and their troupe plucked these impulses from the ether, made them coagulate, gave them form.
[ترجمه ترگمان]The و گروه بازیگران آن ها این ایمپالس ها را از اتر بیرون کشیدند، آن ها را coagulate کردند، به آن ها دادند
[ترجمه گوگل]Dratslingers و گروه آنها این impulses از اتر را از بین برد، آنها را انعقاد داده، به آنها فرم داد

The cold causes milk to coagulate.

سرما شیر را می‌بندد.


Blood coagulates fast.

خون زود لخته می‌شود.


پیشنهاد کاربران

لخته شدن. دلمه بستن
blood had coagulated around the edges of the wound

بِشِلیدَن.
انبسیدن/انبستن؟ ( در موردِ ستاکِ کنونِ آن مطمعن نیستم )
دُلمِهیدَن.
لختن/لختیدن؟
کَلَچیدَن.


کلمات دیگر: