کلمه جو
صفحه اصلی

minuscule


معنی : کوچک، حرف کوچک، خرد
معانی دیگر : بسیار کوچک، ریزه، ذره، ریزه میزه، (در نسخه های خطی قرون وسطی) حروف کوچک، نگارش با حروف کوچک، حروف مینوسکول، حرف ریز (در برابر حرف درشت majuscule)، ریزوات (در برابر حرف بزرگ capital letter) (امروزه بیشتر می گویند: small letter)، وابسته به حروف ریز، کوچک، خرد، مصغر، ریز، جزئی، حرف کوچک

انگلیسی به فارسی

کوچک، خرد ،حرف کوچک


منحصر به فرد، کوچک، حرف کوچک، خرد


انگلیسی به انگلیسی

• lower case letter; small handwriting
tiny, very small
something that is minuscule is very small indeed.

مترادف و متضاد

tiny, very small


کوچک (اسم)
half-pint, thumbnail, minuscule

حرف کوچک (اسم)
minuscule

خرد (صفت)
small, little, minim, tiny, pimping, minor, diminutive, petty, exiguous, inconsiderable, minuscule, minikin, pint-size, pint-sized

Synonyms: diminutive, dwarf, infinitesimal, itsy-bitsy, Lilliputian, little, meager, microscopic, mini, miniature, minute, pint-sized, puny, short, slight, small-scale, stunted, teensy, teeny, trivial, undersized, wee


جملات نمونه

1. the minuscule wages of school janitors
دستمزد بسیار ناچیز پیشخدمت های مدرسه

2. The film was shot in 17 days, a minuscule amount of time.
[ترجمه فرزاد] این فیلم در 17 روز فیلم برداری شد. زمان بسیار کمی است
[ترجمه Edy] این فیلم در ۱۷ روز ثبت شد، در یک زمان خیلی کم.
[ترجمه Mo] این فیلم در زمانی ناچیز، 17 روز، فیلمبرداری شد.
[ترجمه ترگمان]این فیلم در ۱۷ روز و زمانی بسیار کوچک به ضرب گلوله کشته شد
[ترجمه گوگل]این فیلم در 17 روز شلیک شد، زمان کم و زیاد

3. All she gave him to eat was two minuscule pieces of toast.
[ترجمه علی] همه چیزی که به او داد تا بخورد، دو تکه کوچک نان تست بود.
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که به او می داد خوردن دو تکه نان برشته بود
[ترجمه گوگل]همه او به او غذا خوردند، دو تکه منحصر به فرد از نان است

4. The newsroom was minuscule, not much more than a cubbyhole, next door to Monty's cluttered little office.
[ترجمه ترگمان]اتاق خبر کوچک بود، نه خیلی بیشتر از یک cubbyhole، در بعدی به دفتر کوچک cluttered نتی
[ترجمه گوگل]اتاق خبر مازلو بود، نه خیلی بیشتر از یک کابین، که در کنار درب دفتر کم مونتی قرار داشت

5. The chances of getting the disease are minuscule.
[ترجمه ترگمان]احتمال ابتلا به این بیماری ناچیز است
[ترجمه گوگل]شانس گرفتن این بیماری منفی است

6. In the office, he went directly to the minuscule bathroom and washed his face and hands.
[ترجمه ترگمان]در دفتر، مستقیما به حمام کوچک رفت و صورت و دست هایش را شست
[ترجمه گوگل]در دفتر، او به طور مستقیم به حمام منحصر به فرد رفت و شستشو صورت و دست خود را

7. Stanford experienced only a minuscule profit last year as well.
[ترجمه ترگمان]استنفورد در سال گذشته تنها یک سود ناچیز داشت
[ترجمه گوگل]استنفورد در سال گذشته تنها یک سود منفی را تجربه کرد

8. Thus can a minuscule particle tip the scales one way or another.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه یک ذره کوچک می تواند مقیاس ها را به یک طرف و یا به یک دیگر تبدیل کند
[ترجمه گوگل]بنابراین یک ذره کوچک می تواند مقیاس ها را به یک یا چندین نقطه برساند

9. In fact, so bizarre are these minuscule penile structures that boffins will often rely on them to tell various insects apart.
[ترجمه ترگمان]در واقع، این تعداد بسیار عجیب و غریب هستند که boffins اغلب به آن ها تکیه می کنند تا به حشرات مختلف از هم بگویند
[ترجمه گوگل]در واقع، چنان عجیب و غریب این ساختارهای آلت تناسلی منحصر به فرد است که بوفین اغلب به آنها متکی است تا حشرات مختلف را از هم جدا کنند

10. Or, on that minuscule patch of the planet covered by artificial turf.
[ترجمه ترگمان]یا، روی آن تکه کوچک روی زمین که پوشیده از چمن مصنوعی است
[ترجمه گوگل]یا، در آن قسمت کوچک از سیاره تحت پوشش چمن مصنوعی

11. The pool was surrounded by bronzed girls wearing minuscule bikinis.
[ترجمه ترگمان]استخر با لباس های کوتاه و بیکینی پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]استخر توسط دختران برنزه پوشیدنی bikinis منجمد احاطه شده است

12. The education ministry's minuscule maintenance budget never seemed to find its way up to tiny Varosh.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که بودجه نگهداری کوچک وزارت آموزش و پرورش هرگز راه خود را به Varosh کوچک پیدا نکرده است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که بودجه تعمیر و نگهداری منحصر به فرد وزارت آموزش و پرورش به اندازه واروش کوچک است

13. She said the chances of siblings marrying are minuscule if the number of sperm donations are kept low.
[ترجمه ترگمان]او گفت که اگر تعداد of اسپرم پایین نگه داشته شود احتمال ازدواج فامیل بسیار کم است
[ترجمه گوگل]او گفت که اگر تعداد اهدای اسپرم کم باشد، شانس خواهران و برادران ازدواج کوتاه است

14. Various kinds of minuscule came into use, such as the humanistic and the Carolingian.
[ترجمه ترگمان]انواع مختلفی از نقاط کوچک مانند the و the مورد استفاده قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]انواع مختلفی از منحصر به فرد به کار گرفته شد، مانند انسان و کارولینگ

15. In a minuscule black and white bikini, the girl was extraordinarily beautiful.
[ترجمه ترگمان]ان دختر با مایو سیاه و سفید رنگ، فوق العاده زیبا بود
[ترجمه گوگل]در یک بیکینی مینا سیاه و سفید، دختر فوق العاده زیبا بود

the minuscule wages of school janitors

دستمزد بسیار ناچیز پیشخدمت‌های مدرسه


پیشنهاد کاربران

خیلی کوچک - ناچیز

بسیار ناچیز
خیلی جزئی
خیلی کم/کوچک

خرد کوچک بسیار ریز


کلمات دیگر: