کلمه جو
صفحه اصلی

scream


معنی : جیغ، ضجه، فریادرسی، فریاد رس، فریاد، فریاد زدن، جیغ زدن، ناگهانی گفتن
معانی دیگر : جیغ کشیدن، قاه قاه خندیدن، روده بر شدن، (باد و غیره) زوزه کشیدن، صفیر کشیدن، جیغ زنان گفتن، جیغ جیغ کردن، شدیدا طالب بودن، سخت خواستن، (مجازی) برای چیزی فریاد زدن، جار زدن، با جیغ و داد اعلام کردن، سر و صدا راه انداختن، نعره، زوزه، صدای جیغ، موجب خنده، مضحک، قهقهه انگیز، (از خشم و غیره) فریاد برآوردن، داد زدن، نعره کشیدن

انگلیسی به فارسی

جیغ زدن، ناگهانی گفتن، جیغ


فریاد زدن، فریاد، جیغ، ضجه، فریادرسی، فریاد رس، جیغ زدن، ناگهانی گفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: screams, screaming, screamed
(1) تعریف: to make a shrill, piercing cry or sound.
مترادف: howl, screech, shriek, squall, squeal
مشابه: blast, cry, holler, shout, shrill, skirl, squawk, wail, yell, yelp, yowl

- The girl screamed in fear.
[ترجمه F] دختر جیغ کشید در ترس
[ترجمه ریحانه رحیمی] دختر از ترس جیغ زد
[ترجمه 하스티] دختر از ترس فریاد کشید.
[ترجمه ترگمان] دختر با وحشت جیغ کشید
[ترجمه گوگل] دختر در ترس افتاد
- sirens screaming in the night
[ترجمه xlll] اژیرهادرشب روشن شدند
[ترجمه ترگمان] صدای آژیر در شب فریاد می زد
[ترجمه گوگل] آژیرها در شب فریاد می زنند

(2) تعریف: to speak or shout in a shrill, threatening, or angry tone.
مترادف: shriek, yell
مشابه: holler, screech, shout, shrill

- He is always screaming at his employees.
[ترجمه A💜] او همیشه سر کارکنانش داد میزند
[ترجمه ترگمان] اون همیشه سر employees جیغ میزنه
[ترجمه گوگل] او همیشه در کارکنانش فریاد می زند

(3) تعریف: to laugh hysterically or uncontrollably.
مترادف: howl
مشابه: laugh, roar, screech, shriek, squeal
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to express or utter with a scream or screams.
مترادف: howl, shriek, squeal, yell
مشابه: call, cry, holler, shout, shrill, squawk
اسم ( noun )
(1) تعریف: a shrill, loud, piercing cry or sound.
مترادف: screech, shriek, squall, squeal, yell
مشابه: blast, shrill

(2) تعریف: (informal) someone or something that is extremely funny.
مترادف: howl, panic, riot

• shriek, screech; yell, shout; funny person or thing (slang)
yell, shout, cry; howl, laugh uncontrollably
when someone screams, they make a loud, high-pitched cry, usually because they are in pain or frightened. verb here but can also be used as a count noun. e.g. he was awakened by the sound of screams.
when something makes a loud, high-pitched noise, you can say that it screams.
if you scream something, you shout it in a loud, high-pitched voice.
if someone or something is a scream, they are very funny; an informal use.

مترادف و متضاد

Synonyms: card, character, comedian, comedienne, comic, entertainer, guffaw, hoot, howl, joker, laugh, panic, riot, sensation, sidesplitter, wit


Antonyms: seriousness


cry out


Synonyms: bawl, bellow, blare, caterwaul, holler, howl, jar, roar, screak, screech, shout, shriek, shrill, sing out, squeal, voice, wail, yell, yip, yowl


جیغ (اسم)
fret, catcall, shout, squawk, scream, squeal, shriek, screech, vociferation, skirl

ضجه (اسم)
cry, dole, scream, exclamation, howl, yell, squall, lament, wail, squeal, shriek, whoop, plaint, yawl, yammer

فریادرسی (اسم)
scream

فریاد رس (اسم)
scream

فریاد (اسم)
call, clamor, cry, shout, noise, squawk, hue, outcry, bawl, scream, exclamation, squall, squeal, shriek, whoop, vociferance, hollo, vociferation

فریاد زدن (فعل)
cry, shout, bawl, scream, howl, yell, squall

جیغ زدن (فعل)
shout, scream, yell, yelp, shriek, yawp

ناگهانی گفتن (فعل)
scream

outcry


Synonyms: cry, high-pitched shout, holler, howl, screech, shriek, wail, yell, yelp


person or thing that is very funny


Antonyms: be quiet


جملات نمونه

1. a scream escaped from her lips
شیونی از میان لبانش خارج شد.

2. her scream filled the house
جیغ او خانه را پر کرد.

3. the scream of jets overhead
صفیر هواپیماهای جت در بالای سر

4. she was fit to scream
او در شرف شیون زدن بود.

5. that show was a scream from start to finish
آن نمایش از اول تا آخر آدم را روده بر می کرد.

6. when she heard the news she went crazy with joy and let out a loud scream
آن خبر را که شنید از خوشی اختیار از کف داد و جیغ بلندی کشید.

7. A piercing scream split the air.
[ترجمه ترگمان]فریادی گوش خراش هوا را درهم شکست
[ترجمه گوگل]فریز ناگهانی هوا را می شکند

8. I felt an uncontrollable urge to scream.
[ترجمه ترگمان]میل شدیدی به جیغ کشیدن داشتم
[ترجمه گوگل]من احساس غرور می کردم که فریاد بزنم

9. The echoes of his scream sounded in the cave for several seconds.
[ترجمه ترگمان]انعکاس صدای جیغ او چند ثانیه در غار طنین انداخت
[ترجمه گوگل]پژواک فریاد او چندین ثانیه در غار صدا می زد

10. A terrifying scream in the blackness of the night made my blood run cold.
[ترجمه ترگمان]فریادی وحشتناک در تاریکی شب باعث شد که خون من سرد شود
[ترجمه گوگل]فریاد وحشتناکی در تاریکی شب باعث شد که خونم سرد شود

11. The man began to scream horribly.
[ترجمه ترگمان]مرد شروع به جیغ کشیدن کرد
[ترجمه گوگل]مرد شروع به فریاد وحشتناک کرد

12. I thought I heard a scream.
[ترجمه ترگمان] فکر کردم صدای جیغ شنیدم
[ترجمه گوگل]فکر کردم فریاد زده بودم

13. The scream sent a prickle down my spine.
[ترجمه ترگمان]صدای جیغ یک خراش از ستون فقراتم به گوش رسید
[ترجمه گوگل]فریاد زخم را به ستون فقرات من فرستاد

14. There was an unnatural silence and then a scream.
[ترجمه ترگمان]سکوتی غیر طبیعی برقرار شد و بعد جیغ کشید
[ترجمه گوگل]یک سکوت غیر طبیعی و سپس یک فریاد وجود داشت

15. Life is a roller coaster. You can scream every time you hit a bump, or you can throw your hands up and enjoy the ride.
[ترجمه ترگمان] زندگی یه ترن هوایی - ه هر دفعه که ضربه می زنی می تونی جیغ بکشی یا دستت رو بالا ببری و از سواری لذت ببری
[ترجمه گوگل]زندگی بالا و پایین دارد شما می توانید فورا هر زمانی که شما ضربه ضربه، یا شما می توانید دست خود را پرتاب و لذت بردن از سوار شدن

16. She let out a scream of pain.
[ترجمه ترگمان]فریادی از درد کشید
[ترجمه گوگل]او فریاد درد زد

17. The crowd continued to scream abuse at him.
[ترجمه ترگمان]جمعیت همچنان به او فحش می دادند
[ترجمه گوگل]جمعیت همچنان به فریاد زدن به سوء استفاده از او ادامه داد

18. If you lay one hand on me, I'll scream.
[ترجمه ترگمان]اگر یک دستت را روی من بگذاری، جیغ می کشم
[ترجمه گوگل]اگر شما یک دست را بر روی من قرار دهید، من فریاد می زنم

19. I was almost deafened by the high-pitched scream of the fire alarm.
[ترجمه ترگمان]در حالی که صدای جیغ بلند آژیر را کر می کردم، تقریبا کر شده بودم
[ترجمه گوگل]من تقریبا ناامید شدم از فریاد بلند زنگ هشدار آتش

20. He fell back with a scream of terror and pain.
[ترجمه ترگمان]با فریادی از وحشت و درد به عقب افتاد
[ترجمه گوگل]او با فریاد ترور و درد به عقب افتاد

Newspaper headlines screamed the news.

سرعنوان‌های روزنامه‌ها آن خبر را با هیاهو اعلام کردند.


the scream of jets overhead

صفیر هواپیماهای جت در بالای سر


the dying patient's painful screams

نعره‌های حاکی از درد بیمار مردنی


Her scream filled the house.

جیغ او خانه را پر کرد.


As soon as she saw the mouse, she screamed.

تا موش را دید جیغ زد.


She screamed for help.

جیغ زد و کمک خواست.


She screamed with laughter.

بلند زد زیر خنده.


The cold wind screamed through the trees.

باد سرد از بالای درختان سوت‌زنان رد می‌شد.


The speaker screamed himself hoarse.

ناطق آن‌قدر جیغ‌جیغ کرد که صدایش گرفت.


Our growing cities are screaming for water.

شهرهای درحال رشد ما برای آب فریاد می‌زنند.


Newspapers screamed for reforms.

روزنامه‌ها سخت خواستار اصلاحات بودند.


That show was a scream from start to finish.

آن نمایش از اول تا آخر آدم را روده بر می‌کرد.


پیشنهاد کاربران

scream=yell

Shriek

فریاد زدن

جیغ زدن، فریاد کشیدن

جیغ زدن


چیز خیلی خنده دار

Scream: ➡️جیغ کشیدن😱

برجسته و انگشت نما

جیغ کشیدن

داد و بیداد، فریاد کشیدن، فریاد ناگهانی

جیغ
زجه

جیغیدن = جیغ زدن

جیغاندن = باعث جیغیدن کسی شدن

اصطلاح ( !what a scream ) در آمریکا به معنی مضحک ، مسخره ، خنده دار
! Look at that outfit she is wearing. I would never wear that . WHAT A SCREAM


کلمات دیگر: