کلمه جو
صفحه اصلی

consonant


معنی : حرف بی صدا، حرف صامت، موافق، هم اهنگ، همخوان
معانی دیگر : همساز، هم آوا، هم صدا، متوافق، (عروض) دارای قافیه ی ناقص (رجوع شود به: consonance)

انگلیسی به فارسی

هم‌آهنگ، حرف صامت، حرف بی‌صدا، همخوان


همخوان، حرف بی صدا، حرف صامت، هم اهنگ، موافق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sound in a language made by constricting or diverting the flow of air through the mouth using the tongue, teeth, lips, or other speech organs. The sounds represented by the letters "d," "k," "b," "s," and "m" are examples of consonants in English.

(2) تعریف: any letter of an alphabet that is used to represent the sound of a consonant.
صفت ( adjective )
مشتقات: consonantly (adv.)
(1) تعریف: in a language, having or representing the quality of a consonant.

- The sounds /m/ and /f/ are consonant sounds.
[ترجمه ترگمان] صداها \/ m \/ و \/ f \/ صداها صداها هستند
[ترجمه گوگل] برای تلفن های موبایل / m / و / f / صداهای هم خوان است
- The letters "c" and "p" are consonant letters in English.
[ترجمه ترگمان] حروف \"c\" و \"p\" حروف صدادار انگلیسی هستند
[ترجمه گوگل] حروف 'c' و 'p' حروف همسان به زبان انگلیسی هستند

(2) تعریف: in agreement, correspondence, or accord (usu. fol. by "with" or "to").
متضاد: dissonant, inconsonant
مشابه: compatible, consistent

- Our policies are consonant with the law.
[ترجمه ترگمان] سیاست های ما با قانون هماهنگ هستند
[ترجمه گوگل] سیاست های ما با قانون همخوان است
- Such a move is not consonant to the rules of the game.
[ترجمه ترگمان] چنین حرکتی با قوانین بازی هماهنگ نیست
[ترجمه گوگل] چنین حرکتی با قوانین بازی سازگار نیست

(3) تعریف: having corresponding sounds.

(4) تعریف: harmonious in effect.
متضاد: dissonant

• letter (in the alphabet) that is not a vowel
a consonant is a sound such as `p', `f', `n', or `t' which you pronounce by stopping the air flowing freely through your mouth.

مترادف و متضاد

حرف بی صدا (اسم)
consonant

حرف صامت (اسم)
consonant

موافق (صفت)
accordant, according, agreeing, compliant, congruent, compatible, concordant, concurrent, consonant, consentaneous, consenting

هم اهنگ (صفت)
concordant, homophonic, unisonant, unisonous, harmonic, symphonic, symphonious, consonant, coordinated

همخوان (صفت)
consonant

agreeing, consistent


Synonyms: accordant, according, agnate, akin, alike, analogous, blending, coincident, comparable, compatible, concordant, conformable, congenial, congruous, correspondent, corresponding, harmonious, in agreement, in rapport, like, parallel, similar, suitable, sympathetic, uniform


Antonyms: disagreeing, dissonant, incompatible, incongruent, incongruous, inconsistent, inconsonant


جملات نمونه

1. apical consonant
همخوان نوک زبانی

2. a double consonant
آواک دو گانه (حرف بی صدای مضاعف)

3. a lip consonant
بی واکه ی لبی

4. a single consonant
بیواکه ی مفرد

5. they possess physical strength consonant with their great bodies
آنان دارای نیروی بدنی متناسب با اندام درشت خود هستند.

6. The word ends in a consonant.
[ترجمه ترگمان]کلمه به یک صامت ختم می شود
[ترجمه گوگل]کلمه به یک همخوان به پایان می رسد

7. " N " is a syllabic consonant in " button " .
[ترجمه ترگمان]\"N\" یک آهنگ صامت در \"دکمه\" است
[ترجمه گوگل]'N' یک پیمانه ای پیچیده در دکمه است

8. English has 24 consonant phonemes.
[ترجمه ترگمان]زبان انگلیسی ۲۴ واج دارد
[ترجمه گوگل]انگلیسی دارای 24 آواز صامت است

9. The quality of this suit isn't quite consonant with its price.
[ترجمه ترگمان]کیفیت این لباس کاملا با قیمت آن هماهنگ نیست
[ترجمه گوگل]کیفیت این کت و شلوار کاملا با قیمت آن هماهنگ نیست

10. This policy is scarcely consonant with the government's declared aims.
[ترجمه ترگمان]این سیاست به ندرت با اهداف اعلام شده توسط دولت هماهنگ است
[ترجمه گوگل]این سیاست تقریبا با اهداف اعلام شده دولت همخوان است

11. It occurs after another consonant, and the way it is produced depends to some extent on the nature of that consonant.
[ترجمه ترگمان]آن پس از یک صامت دیگر رخ می دهد، و روشی که تولید می شود به حدی بستگی دارد که ماهیت آن صامت باشد
[ترجمه گوگل]پس از یک همخوان دیگر اتفاق می افتد، و شیوه تولید آن به نوعی بستگی دارد به ماهیت آن همخوان

12. Some phonologists maintain that a syllabic consonant is really a case of a vowel and a consonant that have become combined.
[ترجمه ترگمان]برخی از phonologists حفظ می کنند که یک صامت syllabic واقعا یک مورد از مصوت و صامت است که با هم ترکیب شده اند
[ترجمه گوگل]برخی از متخصصان فنون ادعا می کنند که یک همخوان سلیقی حقیقتا یک حروف صدادار و صامت است که ترکیب شده اند

13. You will remember that consonant sounds are made by creating a brief barrier to the flow of breath.
[ترجمه ترگمان]شما به یاد خواهید داشت که صداهای صامت از طریق ایجاد یک مانع کوتاه برای جریان نفس ایجاد می شوند
[ترجمه گوگل]شما یادآوری می کنید که صداهای همخوان با ایجاد یک مانع کوتاه برای جریان نفس ایجاد می شود

14. Even if she only knows a handful of consonant sounds, we can help her to live like an author.
[ترجمه ترگمان]حتی اگر او فقط یک مشت صداهای صامت را بداند، ما می توانیم به او کمک کنیم مانند یک نویسنده زندگی کند
[ترجمه گوگل]حتی اگر او فقط تعداد کمی از صداهای مخلوق را می داند، می توانیم به او کمک کنیم که مانند یک نویسنده زندگی کنیم

15. The views of the black leadership are consonant with those of black Americans.
[ترجمه ترگمان]دیدگاه رهبری سیاه پوست با آن آمریکایی های سیاه پوست هماهنگ است
[ترجمه گوگل]دیدگاه رهبری سیاه با آنهایی که از آمریکایی های سیاه پوست همخوانی دارند

16. On the face of it, this approach is consonant with the requirements of the Act.
[ترجمه ترگمان]در مواجهه با آن، این رویکرد با الزامات قانون هماهنگ است
[ترجمه گوگل]در مقابل این، این رویکرد با الزامات قانون همخوان است

17. In some consonant clusters, sounds are apt to be elided, ie omitted, in rapid speech.
[ترجمه ترگمان]در برخی از خوشه ها، به نظر می رسد که اصوات در گفتار سریع حذف می شوند
[ترجمه گوگل]در برخی از خوشه های مخلوط، صداها در سخنرانی سریع، به راحتی می توانند، به جای گذاشته شوند

18. Background noise may entirely obliterate the consonant sounds.
[ترجمه ترگمان]سر و صدا ممکن است به طور کامل صداهای صامت را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]سر و صدای پس زمینه ممکن است کاملا صداهای مخلوط را از بین ببرد

They possess physical strength consonant with their great bodies.

آنان دارای نیروی بدنی متناسب با اندام درشت خود هستند.


پیشنهاد کاربران

حرف بیصدا

هم آوا ، موافق سازگار

ویروس

در موسیقی به ویژگی ای بین دو نت موسیقیایی گفته می شود که با هم هم آوا هستند. یعنی صدای دو نت با هم تطبیق دارد. مثلا نت ر و لا با هم هم آوا هستند یا نت سی و می

صدا دار

در زیر نویس فیلم "بتمن آغاز میکند" این کلمه رو اغضای شهرداری ترجمه کرده که من حسابی تعجب کردم لطفا نظرتون رو بنویسید ممنون

بیصدا

consonant ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: همخوان 3
تعریف: آوایی که در تولید آن نوعی مانع در مسیر جریان هوا ایجاد شود|||متـ . صامت


کلمات دیگر: