کلمه جو
صفحه اصلی

dither


معنی : هیجان، لرزیدن، دودل بودن
معانی دیگر : این دست آن دست کردن، تمجمج کردن، عصبی و مردد بودن، تردید توام با دستپاچگی، عصبی و دودل بودن، (انگلیس - محلی) ترس و لرز، تب و لرز، درمحاوره دودل بودن

انگلیسی به فارسی

لرزیدن، (در محاوره) دودل بودن، هیجان


dither، هیجان، لرزیدن، دودل بودن


انگلیسی به انگلیسی

• state of confusion, extreme agitation or excitement; vacillation, hesitation
hesitate; tremble; be excited or agitated
if you are dithering, you are hesitating because you are unable to make a quick decision.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] لرزشی - ضربان نیرویی با دامنه و بسامد کنترل شده که به طور پیوسته به وسیله ای که تحت کنترل سروو موترو است وارد می شود تاهمواره آن را در حرکت کم - دامنه نگهدارد و از ثابت ماندن آن در وضعیت صفر جلوگیری کند. در برخی ثباتها برای آمادگی دائمی قلم از این روش استفاده می شود .

مترادف و متضاد

هیجان (اسم)
fit, fret, boil, excitation, agitation, excitement, thrill, frenzy, dither, titillation, fission, ignition, tornado, fever, tempest, lather, hysterics, unco, snit, stour

لرزیدن (فعل)
shake, thrill, dither, grudge, flutter, throb, palpitate, flicker, bog, tremble, shudder, shiver, vibrate, twitter, trill, quail, dodder, flinch, quake, quiver, wince

دودل بودن (فعل)
dither

جملات نمونه

1. dither about something
درباره ی چیزی دودل و هراسان بودن

2. throw into a dither
دستپاچه و هراسان کردن،دچار ترس و هیجان کردن

3. He accused the government of dithering over the deal.
[ترجمه مسعود شباهنگ] او دولت را به دست دست کردن در این معامله متهم کرد.
[ترجمه ترگمان]او دولت را به مردد ساختن این معامله متهم کرد
[ترجمه گوگل]او دولت را متهم کرد که در این معامله متوقف شده است

4. Stop dithering and choose which one you want!
[ترجمه مسعود شباهنگ] تردید را کنار بگذارید و چیزی را که می خواهید انتخاب کنید.
[ترجمه ترگمان]با لکنت زبان حرف بزنید و هر کدام را که می خواهید انتخاب کنید!
[ترجمه گوگل]توقف dithering و انتخاب کنید که یکی از شما می خواهید!

5. We're still dithering over whether to marry.
[ترجمه مسعود شباهنگ] در مورد ازدواجمان هنوز مرددیم.
[ترجمه ترگمان]ما هنوز با هم over که ازدواج کنیم یا نه
[ترجمه گوگل]ما هنوز هم در مورد اینکه آیا ازدواج

6. She was dithering and wouldn't make up her mind unless forced to.
[ترجمه مسعود شباهنگ] او هنوز مردد و عصبی بود و تا بهش فشار نیامده بود تصمیمش را نگرفته بود.
[ترجمه ترگمان]او با dithering بود و تا زمانی که مجبور نشده بود تصمیمش را نمی گرفت
[ترجمه گوگل]او متضاد بود و ذهن او را تشکیل نمی داد مگر اینکه مجبور شود

7. She's still dithering over whether to accept the job she's just been offered.
[ترجمه مسعود شباهنگ] هنوز در موردپذیرش شغلی که به او پیشنهاد داده اند این پا و آن پا می کند.
[ترجمه ترگمان]هنوز با لکنت می گوید که آیا این شغل را قبول کرده است یا نه
[ترجمه گوگل]او هنوز هم در مورد اینکه آیا کار او را فقط ارائه شده قبول می کند dpriround

8. The old man stood there and dithered.
[ترجمه ترگمان]پیرمرد در آنجا ایستاده بود و سرگردان بود
[ترجمه گوگل]مرد پیرمرد ایستاده بود و دراز کشید

9. Stop dithering and get on with it.
[ترجمه ترگمان] dithering رو متوقف کن و باه اش کنار بیا
[ترجمه گوگل]متوقف کردن دوام و ادامه دادن با آن

10. For God's sake stop dithering and make up your mind!
[ترجمه مسعود شباهنگ] محض رضا خدا، تردید رو بذار کن و تصمیمت رو بگیر!
[ترجمه ترگمان]به خاطر خدا، dithering را بگیر و تصمیمت را بگیر!
[ترجمه گوگل]به خاطر خدا متوقف شود و ذهن شما را تشکیل دهد!

11. She was dithering over what to wear.
[ترجمه ترگمان]او با زبانی که به تن داشت، با لکنت گفت:
[ترجمه گوگل]او بیش از آنچه می پوشید، تنزل پیدا کرد

12. Gideon is in a bit of a dither about what to wear for the interview.
[ترجمه ترگمان]Gideon کمی در مورد این که برای مصاحبه چه لباسی بپوشد، دودل است
[ترجمه گوگل]گیدئون در مورد اینکه چه چیزی برای مصاحبه استفاده می شود، کم است

13. Stop dithering about which film you want to see or you'll miss them both!
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید ببینید چه فیلمی را خواهید دید یا شما هر دو را از دست خواهید داد!
[ترجمه گوگل]متوقف کردن در مورد فیلم که می خواهید ببینید و یا شما آنها را از دست هر دو!

14. As I was dithering between neglected work and abandoned clearing up, she rang me.
[ترجمه ترگمان]همچنان که با لکنت زبان، بین کاره ای فراموش شده و رها شدن از زمین رها می شدم، به من زنگ زد
[ترجمه گوگل]همانطور که من بین کارهای نادیده گرفته شده و تمیز کردن رها شد، او مرا صدا زد

15. While governments dither, funds leave those countries with weak currencies and go to those countries with strong currencies.
[ترجمه ترگمان]در حالی که دولت ها تردید دارند، سرمایه ها آن کشورها را با ارز ضعیف ترک می کنند و با ارز قوی به آن کشورها می روند
[ترجمه گوگل]در حالیکه دولت ها درهم می زنند، صندوق های مالی کشورهای خود را با ارزهای ضعیف ترک می کند و به آن کشورها با ارزهای قوی می رود

Instead of deciding she merely dithers.

به جای تصمیم‌گیری او فقط عصبی و مردد می‌شود.


اصطلاحات

dither about something

درباره‌ی چیزی دو دل و هراسان بودن


throw into a dither

دستپاچه و هراسان کردن، دچار ترس و هیجان کردن


پیشنهاد کاربران

تعلل کردن


۱ - این پا و آن پا کردن
قادر به تصمیم گیری نبودن
مردد یا دودل بودن
تردید داشتن

- To fail to make up your mind in a critical moment
- to be indecisive
- waffle
- waver
- vacillate

۲ - لرزیدن ناشی از هیجان یا هنگام عصبی بودن
- shiver
- Tremble

• I stopped dithering and resolved to devote my life to the writing



کلمات دیگر: