1. smell this meat and tell me if it has gone bad or not
این گوشت را بو کن و بگو آیا خراب شده است یا نه.
2. smell a rat
مشکوک شدن،(به حیله یا توطئه و غیره) پی بردن
3. smell a rat
(عامیانه) به عیب یا اشکال یا نابسامانی پی بردن،مشکوک شدن
4. smell something (or somebody) out
(با بو کردن) پی بردن،کشف کردن
5. smell up
بدبو کردن،به گند انداختن،گنداندن
6. a smell of failure
بوی الرحمان،نشانه ای از ناکامی
7. bad smell drove away the customers
بوی بد مشتریان را فرار داد.
8. fish smell repelled her
بوی ماهی او را بیزار می کرد.
9. the smell of cooking indicated that dinner was also in the offing
بوی آشپزی نشان می داد که شام هم در کار بود.
10. the smell of decaying meat
بوی گوشت در حال فساد
11. the smell of decomposing bodies
بوی اجساد در حال پوسیدن
12. the smell of flowers
بوی گل
13. the smell of food brought the water to his mouth
بوی خوراک آب به دهانش آورد.
14. the smell of food can be a trigger for salivation
بوی خوراک می تواند موجب ترشح آب دهان بشود.
15. the smell of food nauseated the pregnant woman
بوی غذا زن آبستن را دچار تهوع کرد.
16. the smell of food perked the children up
بوی خوراک بچه ها را به اشتیاق آورد.
17. the smell of her cooking traveled downwind to where we were working
بوی آشپزی او در مسیر باد تا محلی که ما کار می کردیم،می رسید.
18. the smell of kebbab arose and filled the house
بوی کباب متصاعد شد و خانه را فراگرفت.
19. the smell of onions
بوی پیاز
20. the smell of rotten corpses
بوی گند اجساد پوسیده
21. the smell of success
بوی موفقیت
22. a bad smell
بوی زننده
23. a bad smell exhaling from the kitchen
بوی بدی که از آشپزخانه برمی خاست
24. a bad smell overpowered him
بوی بد او را کلافه کرد.
25. a cold smell
بوی کهنه
26. a foul smell
بوی گند
27. a noisome smell
بوی متعفن
28. a pungent smell
بوی تند
29. a putrid smell
بوی گندیدگی،تعفن
30. a sharp smell
بوی تند
31. a strong smell
بوی تند
32. an agreeable smell
بوی خوشایند
33. an evil smell
بوی متعفن
34. an offensive smell
بوی زننده
35. an unpleasant smell
بوی زننده
36. i could smell that something fishy was going on
شستم خبر دار شد که کلکی در کار است.
37. i could smell that you have been smoking
با بو کردن فهمیدم که سیگار کشیده ای.
38. i could smell the whisky on his breath
از دهانش بوی ویسکی می آمد،بوی ویسکی را از نفسش احساس می کردم.
39. the delicious smell of spring flowers
بوی خوش گل های بهاری
40. the penetrating smell of fried onions
بوی تند پیاز سرخ کرده
41. the perceptible smell of coffee
رایحه ی محسوس قهوه
42. the strong smell that pervades most public bathrooms
بوی تندی که اکثر مستراح های عمومی را فراگرفته است
43. the sweet smell of this soap
بوی مطبوع این صابون
44. the telltale smell of cigarette smoke showed that somebody had recently been in the room
بوی گویای دود سیگار نشان می داد که اخیرا کسی در اتاق بوده است.
45. the unmistakable smell of alcohol is on his breath
بوی اشتباه نشدنی الکل در نفسش وجود دارد.
46. you could smell the booze on him from a mile away
از یک فرسخی بوی مشروب از او به مشام می رسید.
47. a loud fish smell
بوی تند ماهی
48. a stale earthy smell
بوی مانده و خاکسان
49. add only a smell of garlic to the fish
فقط یک ذره سیر به ماهی بزن.
50. i abhor the smell of garlic
من از بوی سیر بیزارم.
51. i detest the smell of cigars
از بوی سیگار برگ بیزارم.
52. the sense of smell
حس بویایی
53. a delicate sense of smell
حس بویایی حساس
54. an acute sense of smell
شامه ی حساس
55. specially trained dogs can smell out opium
سگ هایی که به روش ویژه تربیت شده اند می توانند با بو کشیدن به وجود تریاک پی ببرند.
56. the strength of a smell
تندی یک بو
57. he could not tolerate the smell of garlic without a feeling of disgust
بدون احساس بیزاری نمی توانست بوی سیر را تحمل کند.
58. the kitchen has a fishy smell
آشپزخانه بوی ماهی می دهد.
59. this food has a disagreeable smell and taste
این خوراک بو و طعم ناخوشایندی دارد.
60. this food has a disgusting smell
این خوراک بوی مشمئز کننده ای دارد.
61. this meat is beginning to smell
این گوشت دارد بو می گیرد.
62. we tried to avoid any smell of partiality
ما کوشیدیم کمترین اثری از جانبداری از خود نشان بدهیم.
63. rotten meat gives off a bad smell
گوشت فاسد بوی بدی می دهد.
64. she has a quick sense of smell
حس بویایی او قوی است.