کلمه جو
صفحه اصلی

mad


معنی : خل، مجنون، شیفته، دیوانه، از جا در رفته، عصبانی
معانی دیگر : شوریده، کالفته، پریشان حال، هیجان زده، بی عقل، نابخرد، احمق، احمقانه، مرده ی چیزی، سخت خواهان، از خنده روده بر کننده، بسیار خنده دار، (دام پزشکی) هار، دچار هاری، (معمولا با: at) خشمگین، برآشفته، آتشی، (قدیمی) دیوانه کردن (امروزه: madden)، خشم، غیظ، اعراض، (مخفف) نابودی حتمی متقابل (این باور: سلاح های اتمی چون موجب نابودی هر دو طرف می شوند ابرقدرت ها را ناگزیر به احتراز از جنگ می کنند)، عصبانی کردن، دیوانه کردن

انگلیسی به فارسی

دیوانه، عصبانی، از جا در رفته، شیفته، عصبانی کردن، دیوانه کردن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: madder, maddest
مشتقات: maddish (adj.)
عبارات: like mad, mad as a hatter
(1) تعریف: not of sound mind; temporarily deranged; insane, irrational, or maddened.
مترادف: crazy, demented, deranged, insane, irrational, lunatic, maddened, non compos mentis
متضاد: sane
مشابه: around the bend, batty, berserk, buggy, cracked, crazed, cuckoo, distraught, dotty, loco, loony, maniacal, mental, screwy, touched, unbalanced, unhinged, wacky

(2) تعریف: angry; irate.
مترادف: angry, enraged, fuming, furious, incensed, infuriated, irate, riled
متضاد: unruffled
مشابه: beside oneself, galled, indignant, maddened, miffed, raging, sore, wrathful, wroth

(3) تعریف: suffering from rabies.
مترادف: rabid

- a mad dog
[ترجمه ترگمان] یک سگ هار پر
[ترجمه گوگل] یک سگ دیوانه

(4) تعریف: turbulent, confused, or frantic.
مترادف: disorderly, frantic, madcap, unruly, wild
مشابه: confused, harum-scarum, impulsive, reckless, turbulent, undisciplined

- a mad rush for the goal line
[ترجمه ترگمان] برای رسیدن به هدف هجوم جنون آمیزی به راه انداختند
[ترجمه گوگل] عجله دیوانه برای خط دروازه

(5) تعریف: passionately fond of.
مترادف: crazy, fanatical, nutty, passionate, wild
مشابه: ardent, avid, devoted, enthusiastic, fervent, fond, zealous

- mad about opera
[ترجمه ترگمان] از اپرا عصبانی بود،
[ترجمه گوگل] دیوانه در مورد اپرا

(6) تعریف: imprudent or unrealistic; foolish.
مترادف: crazy, daft, foolish, half-baked, ill-considered, imprudent, inept, injudicious, insane, unrealistic, unwise, witless
متضاد: sensible
مشابه: crackpot, dotty, foolhardy, ill-advised, ill-conceived, impractical, rash, senseless, unsound, wild

- a mad scheme for making money
[ترجمه ترگمان] یک نقشه جنون آمیز برای پول درآوردن
[ترجمه گوگل] یک طرح دیوانه برای ساخت پول

• constant threat present between the usa and the soviet union which helped prevent nuclear war (both countries had the ability to completely annihilate the other)
crazy, insane; furious, angry
someone who is mad has a mental illness which makes them have strange ideas and sometimes behave oddly.
you describe someone as mad when they do or say things that you think are very foolish.
you also use mad to describe wild, uncontrolled behaviour.
you can say that someone is mad when they are very angry; an informal use.
if you are mad about something or someone, you like them very much indeed; an informal use.
if you say that someone is driving you mad or that they will drive you mad, you mean that they are annoying you very much.
if you do something like mad, you do it very energetically or enthusiastically; an informal expression.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] magnetic anomaly detector-آشکار ساز مغناطیسی آشکال غیر عادی مغناطیس سنج راهنمایی که وجود زیر دریاییهای زیر آب را آشکار می کند . جریان مستقیمی از یک سیم پیچ پیچیده بر روی هسته ای با گذاردهی مغناطیسی بالا می گذارد و اثر میدان مغناطیسی زمین را بر روی هسته متعادل می ند . جریان متناوبی، هسته را به مقدار برابری در هر دو نوسان مثبت و منفی اشباع می کند . میدان مغناطیسی زیر دریایی نوسانهای نابرابر ایجاد می کند و در نتیجه سیگنالی در خروجی تولید می شود . در هواپیماهای گشت ضد زیر دریایی ( navy orion p3 ) حسگرهای مغناطیسی در یک محفظه ی میله ای شکل قرار دارند که از عقب هواپیما بیرون آمده است .

مترادف و متضاد

خل (صفت)
light, abnormal, crackpot, mad, nuts, dotty, flighty, strange, queer, half-baked, light-minded, off-beat, off-color, off-colour, queerish, screwy

مجنون (صفت)
mad, nuts, amok, insane, demented, lunatic, loco, crazy, maniac

شیفته (صفت)
mad, captive, preoccupied, amorous, fond, gaga

دیوانه (صفت)
mad, nuts, moony, insane, demented, lunatic, crazy, gaga, natural, batty, nut, frenetic, phrenetic, fanatic, fanatical, cuckoo, fey, hare-brained, loony, luny, mad-brained, manic, mooney, moonstruck, nutty

از جا در رفته (صفت)
mad, berserk, frenzied, short-tempered

عصبانی (صفت)
mad, feisty, furious, choleric, nervy, frenzied, short-tempered, frenetic, wrathful, nervous, pelting, huffy, maniac, frantic, high-strung, horn-mad, horn-red, red-hot, huffish, wreakful

crazy, insane


Synonyms: aberrant, absurd, bananas, batty, crazed, cuckoo, daft, delirious, demented, deranged, distracted, fantastic, foolhardy, foolish, frantic, frenetic, frenzied, illogical, imprudent, invalid, irrational, kooky, loony, ludicrous, lunatic, mental, non compos mentis, nonsensical, nutty, off one’s rocker, of unsound mind, out of one’s mind, preposterous, psychotic, rabid, raving, senseless, unbalanced, unhinged, unreasonable, unsafe, unsound, unstable, wacky


Antonyms: balanced, ok, rational, reasonable, sane, sound


angry


Synonyms: abandoned, agitated, berserk, distracted, distraught, enraged, exasperated, excited, frantic, frenetic, fuming, furious, incensed, infuriated, irritated, livid, provoked, raging, resentful, seeing red, uncontrolled, very upset, wild, wrathful


Antonyms: calm, cheered, collected, happy


enthusiastic; in love


Synonyms: ardent, avid, crazy, daft, devoted, enamoured, enthused, fanatical, fond, hooked, impassioned, infatuated, keen, nuts, wild, zealous


Antonyms: disenchanted, unenthusiastic


جملات نمونه

1. mad as a hatter
خل،خل وضع

2. mad as a hatter (or march hare)
کاملا دیوانه

3. a mad comedy
شادمایش (کمدی) خنده دار

4. a mad dog
سگ هار

5. a mad person throws a rock in a well which a hundred sane people can't take out
یک دیوانه سنگی را در چاه می اندازد که صد عاقل نمی توانند در بیاورند.

6. a mad scheme
نقشه ی احمقانه

7. raving mad
دیوانه ی زنجیری (هذیان گوی)

8. stark mad
کاملا دیوانه

9. the mad man fired at the crowd at random
مرد دیوانه بی هدف به طرف جمعیت تیراندازی کرد.

10. like mad
(عامیانه) شدید،شدیدا،باشوق و علاقه

11. are you mad at me?
از من دلخوری ؟ از من عصبانی هستی ؟

12. he went mad and had to be restrained around the clock
دچار جنون گردید و لازم شد که بیست و چهار ساعته او را تحت قید و بند قرار بدهند.

13. i was mad with fear
از ترس دیوانه شدم.

14. men were mad for her
مردها مرده ی او بودند.

15. she is mad about clothes
او دیوانه ی لباس است.

16. she is mad to waste money like that
پول حرام کردن بدین نحو بی عقلی او را می رساند.

17. to act mad
دیوانگی کردن،مثل دیوانه ها عمل کردن

18. to go mad
دیوانه شدن

19. have a mad on
(عامیانه) خشمگین شدن یا بودن،غیظ کردن

20. iago drove him mad with jealousy
آیاگو او را از شدت حسادت به ورطه ی دیوانگی کشاند.

21. love drove him mad
عشق او را دیوانه کرد.

22. her words sent me mad
حرف های او مرا (از خشم) دیوانه کرد.

23. she made me so mad that i slammed the door and got out
آن قدر مرا آتشی کرد که در را محکم به هم کوفتم و خارج شدم.

24. the death of his son drove him mad
مرگ پسرش او را دیوانه کرد.

25. she looked at me as if i were mad
به من آنچنان نگاه کرد که گویی دیوانه ام.

26. she's got the mopes because the teacher is mad at her
او ناراحت است چون معلم از دستش عصبانی شده.

27. whom the gods want to destroy they first make mad
خدایان آنهایی را که می خواهند نابود کنند ابتدا دیوانه می کنند،عقل که نیست جان در عذاب است،بی عقل سبب تباهی است

28. The enemy mad bombardment caused unprecedented death and destruction in the country.
[ترجمه ترگمان]بمباران جنون آمیز دشمن باعث مرگ بی سابقه و نابودی کشور شد
[ترجمه گوگل]بمباران دشمن دشمن باعث مرگ و تخریب بی سابقه در کشور شد

29. What a mad thing to do!
[ترجمه ترگمان]چه کار احمقانه ای است!
[ترجمه گوگل]چه چیز دیوانه ای برای انجام دادن!

30. The chase was mad, mad now retire.
[ترجمه ترگمان]شکار دیوانه و دیوانه شده بود
[ترجمه گوگل]تعقیب دیوانه بود، دیوانه اکنون بازنشسته شده است

are you mad at me?

از من دلخوری؟ از من عصبانی هستی؟


to go mad

دیوانه شدن


to act mad

دیوانگی کردن، مثل دیوانه‌ها عمل کردن


Love drove him mad.

عشق او را دیوانه کرد.


A mad person throws a rock in a well which a hundred sane people can't take out.

یک دیوانه سنگی را در چاه می‌اندازد که صد عاقل نمی‌توانند در بیاورند.


I was mad with fear.

از ترس دیوانه شدم.


Iago drove him mad with jealousy.

آیاگو او را از شدت حسادت به ورطه‌ی دیوانگی کشاند.


a mad scheme

نقشه‌ی احمقانه


She is mad to waste money like that.

پول حرام کردن بدین نحو بی‌عقلی او را می‌رساند.


She is mad about clothes.

او دیوانه‌ی لباس است.


Men were mad for her.

مردها مرده‌ی او بودند.


a mad comedy

شادمایش (کمدی) خنده‌دار


a mad dog

سگ هار


She made me so mad that I slammed the door and got out.

آنقدر مرا آتشی کرد که در را محکم به هم کوفتم و خارج شدم.


اصطلاحات

like mad

(عامیانه) شدید، به‌شدت، باشوق و علاقه


have a mad on

(عامیانه) خشمگین شدن یا بودن، غیظ کردن


mad as a hatter (or March hare)

کاملاً دیوانه


پیشنهاد کاربران

مترادف crazy به معنی دیوانه

اگر داشتیم

. She was mat at me
او از من عصبانی شد.

مترادف این جمله میشه:

. She got angry me
او از من عصبانی شد.

crazy

عصبانی، خشمگین

دیوونه ی هیپ هاپ

آشفته

در مورد حیوان :سگ
مانند :mad dog

احمق

سرخوش

بد ، اهریمن، احمق، دیوانه

عصبانی

توی آمریکا مترادف angry ( عصبانی ) است.
در انگلیس به معنای دیوانه

مهمترین ویژگی mad موقتی بودن آن است. یعنی حرفی می شنویم، کسی عملی انجام میدهد که انسان بیش از حد عصبانی می شود. این حالت را mad می گویند که بعد از مدتی رفع می شود و انسان به حالت عادی خود برمی گردد.

البته دو معنی مهم از این واژه یا بهتر بگویم عبارت, مغفول مانده البته اگر به دید سرواژه یا Acronym به این واژه نگریسته شود:
1. MAD: magnetic anamally detector
که به معنای: ردیاب مغناطیس زیردریایی است : نوعی اشکار ساز شدت یا جهت میدان مغناطیسی که در هواپیما جهت کشف زیردریایی ها بکار میرود.
2. MAD:Mutual Assured Destruction
که به معنای :نابودی قطعی متقابل ( در جنگ اتمی ) است.

کرخت ، حسود ، عصبانی

مست

Im mad at you : Im angry with you😤
Im mad about you : I love you😍

Angry

خب دوستان ببینید
باید بگم که کتاب های اکسفورد برای این موضوع 3 گزینه اوردن
crazy دیوانه
mad دیوانه


stupid دیوانه

دوتا گزینه باا رو میشه در معانی مثبت هم به کار برد
اما اخری فقط معنی منفی دارع یا بهتر بگم ی جور توهین هست

پس madمیتونه ؟ سرخوش و دیوانه مثبت هم معنی بدع
تمام


دیوانه
در عشق توام نصیحت و پند چه سود؟
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود؟
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دلست پای در بند چه سود؟
جناب مولوی

واژه دیوانه در مکان ها و موارد متفاوت است:
دیوانه عشقی:مجنون بودن مثل:لیلی و مجنون
دیوانه:خل بودن
دیوانه یه چیزی:مست بودن:معنی درحال خود نبودن

دیوانه وار عصبانی

crazy
e. g : I mad at you
یعنی از دستت عصبی هستم.
at you یعنی چیزی که طرف مقابل باعث و بانیش بوده که در جمله بالا طرف مقابل باعث crazy شدن من شده یعنی باعث عصبی شدن من شده و من از دستش عصبی هستم.

چل، دیوانه، خل، احمق، شیفته

I'm mad at you
Community Verified icon Verified
من از دست تو ناراحتم


کلمات دیگر: