کلمه جو
صفحه اصلی

radial


معنی : محوری، شعاعی، پرتوی
معانی دیگر : تابه ای، رخشی، پرتاوی، رادیال، برون پخشگر (مانند نوری که از مرکز به اطراف پخش شود)، دور تاب، گرد تاب (مانند شعاع های دایره )، رخش سانه، (کالبد شناسی) وابسته به دست از آرنج تا مچ، زندی، ساعدی، دارای اجزا یا اندام پخش شونده به اطراف، مربوط به رادیو، تابشی

انگلیسی به فارسی

پرتوی، شعاعی، محوری، مربوط به رادیو، تابشی


شعاعی


شعاعی، محوری، پرتوی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or pertaining to a radius.

- the circle's radial length
[ترجمه ترگمان] طول شعاعی دایره
[ترجمه گوگل] طول شعاعی دایره است

(2) تعریف: positioned, occurring, or moving along a radius.

- radial air channels
[ترجمه ترگمان] کانال های هوایی شعاعی
[ترجمه گوگل] کانال های شعاعی هوا
- radial acceleration
[ترجمه ترگمان] شتاب شعاعی
[ترجمه گوگل] شتاب شعاعی

(3) تعریف: characterized by or having the parts leading out from a central point like rays or radii.
مشابه: radiate

- the radial arms of a starfish
[ترجمه ترگمان] بازوهای شعاعی یک ستاره دریایی
[ترجمه گوگل] سلاح های شعاعی یک ستاره دریایی

(4) تعریف: related to or transmitted as rays; radiant.

- radial heat
[ترجمه ترگمان] گرمای شعاعی
[ترجمه گوگل] گرما شعاعی
اسم ( noun )
مشتقات: radially (adv.)
(1) تعریف: a line passing from the center to the perimeter of a circle or from the center to the surface of a sphere; radius.

(2) تعریف: a body part following the course of a radius from a central point, such as an arm of a starfish.

(3) تعریف: a tire in which the ply cords lie at right angles to the tread lines; radial tire.

• arranged in rays, arranged as spokes radiating from a central point
radial is used to describe things that form the kind of pattern that you get when straight lines are drawn from the centre of a circle to a number of points round the edge.
a radial is a tyre which is strengthened on the inside by cords that point towards the centre of the wheel. radials look softer and are less likely to skid than other tyres.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] شعاعی
[عمران و معماری] شعاعی
[برق و الکترونیک] رادیال یکی از چند خطوط شعاعی موقعیت که با دستگاههای ناوبری رادیویی زاویه ای تعیین می شود و بر حسب زاویه و ( معمولاً مغناطیسی ) تمام نقاط روی آن خط از دستگاه مشخص می شود . - شعاعی، پرتویی
[مهندسی گاز] شعاعی
[زمین شناسی] شعاعی - در عکاسی، خط یا مسیری از مرکز (نقطه اصلی، هم مرکز، پایین ترین نقطه، یا مرکز جانشینی) تا هر نقطه روی یک عکس. - در گیاه شناسی، مرتبط با اشکال trilete-spore به صورت محدود همراه با بازوهای laesura. - در دیرینه شناسی، صفت: متعلق به یا در جهت شعاع یک خارپوست. ب- مترادف آمبولاسرال؛ به عنوان مثال اشاره به موقعیت خط امتدادیافته از دهانه جانشین شده به شکل مرکزی تا عضو دور از دهانی هر آمبولاسروم یک بلاستویید. ج- هدایت شده به سمت خارج از مرکز ناف یک آمونویید و با زاویه قائمه با محور پیچش و رشد؛ متقاطع. د- به ریزساختار پوسته های فرامینیفری شفاف آهکی مرکب از بلورهای کلسیت یا آراگونیت با محورهای c عمود بر سطح گفته می شود که بین نیکل های متقاطع یک مقطع سیاه با حلقه های متحدالمرکز تطابق رنگی یک شکل تداخلی منفی تک محوری نشان داده می شود. اسم: یک صفحه شعاعی با تمامی ساختارهای ایجادشده توسط آن. - در فسیل شناسی، الف- صفحه شعاعی یک لاله وش. ب- استخوان آغازین روی شعاع (شست) سمت مچ تتراپودهای اولیه.
[ریاضیات] شعاعی

مترادف و متضاد

محوری (صفت)
axial, pivotal, radial, stalky, rotate

شعاعی (صفت)
radiant, radial

پرتوی (صفت)
radial

جملات نمونه

1. radial artery
سرخرگ زبر زندی

2. the radial pattern of hammadan's main square
طرح شعاع مانند خیابان های میدان اصلی همدان

3. the radial spokes of a bicycles wheels
اسپوک های پرتاوی چرخ های دوچرخه

4. This car is fitted with radial tyres.
[ترجمه ترگمان]این خودرو با لاستیک های شعاعی نصب شده است
[ترجمه گوگل]این ماشین با لاستیک های شعاعی نصب شده است

5. Radial tires grip the road well.
[ترجمه ترگمان]تایرها جاده را به خوبی فشار می دهند
[ترجمه گوگل]لاستیکهای رادیال به خوبی جاده را دربر میگیرند

6. The white marble floors were inlaid in a radial pattern of brass.
[ترجمه ترگمان]کف مرمر سفید با یک الگوی شعاعی از برنج تزیین شده بود
[ترجمه گوگل]کفهای سنگ مرمر سفید در یک الگوی پرتوی برنجی قرار گرفتند

7. At apogee its radial velocity reaches zero, so it once again has a purely horizontal velocity.
[ترجمه ترگمان]در اوج سرعت شعاعی آن به صفر می رسد، بنابراین یک بار دیگر دارای یک سرعت کاملا افقی است
[ترجمه گوگل]در آن زمان سرعت شعاعی آن به صفر می رسد، به طوری که یک بار دیگر یک سرعت کاملا افقی دارد

8. The radial shields are also covered with rugose granules but it is possible to distinguish their position on the disk.
[ترجمه ترگمان]پوشش شعاعی نیز با دانه های rugose پوشانده شده است اما تشخیص موقعیت آن ها بر روی دیسک ممکن است
[ترجمه گوگل]سپر شعاعی نیز با گرانول rugose پوشیده شده است، اما می توان موقعیت خود را بر روی دیسک مشخص کرد

9. Often the whole length of the radial shields is visible and they may be bowed upwards in some specimens.
[ترجمه ترگمان]اغلب طول پوشش شعاعی مرئی است و ممکن است در برخی نمونه ها به بالا خم شوند
[ترجمه گوگل]اغلب طول کل سپر شعاعی قابل مشاهده است و ممکن است در بعضی از نمونه ها به سمت بالا قرار گیرد

10. Radial burns can also be used to circularize an elliptical orbit.
[ترجمه ترگمان]از این نوع burns می توان برای چرخش مداری بیضوی استفاده کرد
[ترجمه گوگل]سوختگی شعاعی نیز می تواند برای چرخاندن یک مدار بیضوی استفاده شود

11. The radial shields are short and bar-like and carry a single row or well developed spinelets along their length.
[ترجمه ترگمان]پوشش های شعاعی کوتاه و میله ای هستند و یک ردیف تکی و یا well در امتداد طول خود حمل می کنند
[ترجمه گوگل]سپر شعاعی کوتاه و نوار مانند است و حمل یک ردیف یا به خوبی توسعه یافته اسپینالله در طول طول آنها

12. Do not attempt to extend old radial circuits which are each fed by a separate fusebox.
[ترجمه ترگمان]سعی نکنید تا مدارهای شعاعی قدیمی را که هر کدام توسط یک fusebox جداگانه تغذیه می شوند، گسترش دهید
[ترجمه گوگل]سعی نکنید مدارهای رادیویی قدیمی را که هر یک از فیوزهای جداگانه تغذیه می کنند، گسترش دهید

13. Radial circuits are sometimes used for socket outlets, where installing a ring circuit would waste cable.
[ترجمه ترگمان]مدارهای Radial گاهی برای خروجی های سوکت استفاده می شوند که در آن نصب یک حلقه حلقه کابل را هدر می دهد
[ترجمه گوگل]مدارهای شعاعی گاهی برای سوکت استفاده می شوند، جایی که نصب یک حلقه حلقه کابل را از بین می برد

14. When a resultant is radial, the body can take off, like a rocket or a jet engine.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که یک نتیجه شعاعی است، بدن می تواند مانند راکت و یا موتور جت از بین برود
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک نتیجه رادیال است، بدن می تواند مانند یک موشک یا یک موتور جت خاموش شود

the radial spokes of a bicycles wheels

اسپوک‌های پرتاوی چرخ‌های دوچرخه


the radial pattern of Hammadan's main square

طرح شعاع‌مانند خیابان‌های میدان اصلی همدان


radial artery

سرخرگ زبر زندی


پیشنهاد کاربران

پرتو


رشته پرتوهایی که از مرکز به اطراف دایره وار می تابند
رشته ها و خطوطی که مانند ریشه درختان به اطراف دایره وار ختم می شوند


کلمات دیگر: