کلمه جو
صفحه اصلی

tabulate


معنی : هموار، تخت و مسطح، جدول بندی کردن، تخت کردن، مسطح کردن
معانی دیگر : ستون بندی کردن، به صورت جدول یا ستون درآوردن

انگلیسی به فارسی

جدول بندی کردن


جدول بندی کردن، فهرست کردن، مسطح کردن، تخت کردن،تخت ومسطح، هموار


tabulate، جدول بندی کردن، مسطح کردن، تخت کردن، تخت و مسطح، هموار


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tabulates, tabulating, tabulated
• : تعریف: to arrange or organize systematically, esp. in the form of a table.
مشابه: bill, chart, table

- We've collected all the information and we're ready to tabulate it.
[ترجمه ترگمان] همه اطلاعات رو جمع آوری کردیم و آماده to
[ترجمه گوگل] ما تمام اطلاعات را جمع آوری کرده ایم و آماده هستیم تا آن را به جدول اضافه کنیم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to set or use the tabulator on a typewriter or word processor.
صفت ( adjective )
مشتقات: tabulable (adj.), tabulation (n.)
(1) تعریف: having a flat surface.

(2) تعریف: composed of or having thin, horizontal plates, as some corals.

• arrange information into rows and columns, arrange in the form of a chart
if you tabulate information, you arrange it in columns on a page.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] در جدول ارایه دادن
[ریاضیات] در جدول، جدول بندی کردن، فهرست کردن

مترادف و متضاد

هموار (صفت)
plain, even, level, plane, flat, smooth, tabulate

تخت و مسطح (صفت)
tabulate

جدول بندی کردن (فعل)
tabulate

تخت کردن (فعل)
tabulate

مسطح کردن (فعل)
even, level, flatten, tabulate

figure, classify


Synonyms: alphabetize, arrange, catalogue, categorize, chart, codify, digest, enumerate, formulate, grade, index, list, methodize, order, range, register, systematize, tabularize


Antonyms: estimate, guess


جملات نمونه

1. The survey results are tabulated in section 9 of Appendix
[ترجمه ترگمان]نتایج این تحقیق در بخش ۹ فهرست آمده است
[ترجمه گوگل]نتایج بررسی در بخش 9 پیوست جدول بندی شده اند

2. Let me tabulate the results as follows.
[ترجمه ترگمان]بگذارید نتایج را بصورت زیر جدول بندی کنم
[ترجمه گوگل]اجازه بدهید نتایج را به شرح زیر تقسیم کنم

3. It took me ten hours to tabulate the results.
[ترجمه ترگمان]ده ساعت طول کشید تا نتایج رو آماده کنم
[ترجمه گوگل]من ده ساعت برای نتایج جدول بندی کردم

4. Results for the test program haven't been tabulated.
[ترجمه ترگمان]نتایج برنامه تست جدول بندی نشده اند
[ترجمه گوگل]نتایج برای برنامه آزمایشی جدول نشده است

5. The results tabulated here show that, for low packing densities, the most effective technique is generally chained overflow.
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان داده شده در اینجا نشان می دهد که برای چگالی های پایین بسته بندی، موثرترین روش به طور کلی سرریز شده است
[ترجمه گوگل]نتایج جدول بندی شده در اینجا نشان می دهد که برای چگالی های بسته بندی کم، مؤثر ترین تکنیک به طور کلی سرریز چاه است

6. To sort and tabulate data, the devices employed delicate metal parts that required constant replacement.
[ترجمه ترگمان]برای مرتب سازی و tabulate، دستگاه ها قطعات فلزی ظریفی را بکار گرفتند که به جایگزینی دایمی نیاز داشتند
[ترجمه گوگل]برای مرتب سازی و تطبیق داده ها، دستگاه ها از قطعات فلزی ظریف استفاده می کردند که نیاز به جایگزینی ثابت داشتند

7. The league tabulated votes on 12 key environmental issues in the House and 14 in the Senate.
[ترجمه ترگمان]این لیگ در ۱۲ مورد مسائل زیست محیطی کلیدی در مجلس سنا و ۱۴ رای در مجلس سنا فهرست کرده است
[ترجمه گوگل]لیگ با 12 عنوان کلیدی در زمینه مسائل زیست محیطی در مجلس و 14 مورد در مجلس سنا گفتوگو کرده است

8. By Saturday night, the ballots are tabulated, the discussions complete.
[ترجمه ترگمان]در شب شنبه، برگه های رای جدول بندی شده اند و مذاکرات به پایان رسیده است
[ترجمه گوگل]تا شنبه شب، رای گیری ها با جدول صورت می گیرد، بحث ها کامل می شوند

9. The values tabulated here give us a measure of comparison for Kaimann's experimental results.
[ترجمه ترگمان]مقادیری که در اینجا جدول بندی شده اند معیاری برای مقایسه نتایج تجربی Kaimann ارایه می کنند
[ترجمه گوگل]مقادیر جدول بندی شده در اینجا ما مقایسهای را برای نتایج آزمایشگاهی کیمن ارائه میدهیم

10. The results, tabulated by computer, were predictable.
[ترجمه ترگمان]نتایج، جدول بندی شده توسط کامپیوتر، قابل پیش بینی بودند
[ترجمه گوگل]نتایج، جدول بندی شده توسط کامپیوتر، قابل پیش بینی بود

11. Advertising -- Tabulate response - card mechanisms from ads, web site ads, and other forms of advertising.
[ترجمه ترگمان]تبلیغات پاسخ - - مکانیسم های کارت - کارت از تبلیغات، تبلیغات وب سایت و دیگر انواع تبلیغات
[ترجمه گوگل]تبلیغات - تابلو پاسخ - سازوکار کارت از تبلیغات، تبلیغات وب سایت، و دیگر انواع تبلیغات

12. Please tabulate the numbers in order.
[ترجمه ترگمان]لطفا شماره را مرتب کنید
[ترجمه گوگل]لطفا اعداد را به ترتیب جدول بندی کنید

13. Using the sketch, it is now possible to tabulate the coordinates of all the nodes.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از این اسکیس، این امکان وجود دارد که مختصات تمام گره ها را جدول بندی کنیم
[ترجمه گوگل]با استفاده از طرح، اکنون می توان مختصات تمام گره ها را جدول بندی کرد

14. Do you like to use a chart to tabulate the data?
[ترجمه ترگمان]آیا می خواهید از یک نمودار برای tabulate داده ها استفاده کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا دوست دارید از یک جدول برای تابلو سازی داده استفاده کنید؟

پیشنهاد کاربران

به جدول آوردن


کلمات دیگر: