1. 'Morning, Albert,' she called gaily.
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی گفت: صبح به خیر آلبر
[ترجمه گوگل]'صبح، آلبرت،' او به آرامی گفت
2. I could hear her gaily singing in her bedroom.
[ترجمه ترگمان]می توانستم صدای شاد او را در اتاق خواب او بشنوم
[ترجمه گوگل]من می توانستم آواز خوشی اش را در اتاق خوابش بشنوم
3. She waved gaily to the little crowd.
[ترجمه ترگمان]او شادمانه برای جمعیت دست تکان داد
[ترجمه گوگل]او به آرامی به جمعیت کوچکی حرکت کرد
4. The gaily striped awnings of the little shops and market stalls made an attractive scene.
[ترجمه ترگمان]The رنگارنگ مغازه ها و مغازه های بازار، صحنه جذابی ایجاد می کردند
[ترجمه گوگل]سایبان های خیره کننده ای از فروشگاه های کوچک و اصطبل های بازار، یک صحنه جذاب ساخته اند
5. They gaily went on talking after the film had started.
[ترجمه ترگمان]بعد از شروع فیلم با خوشحالی شروع به صحبت کردن کردند
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه فیلم شروع به صحبت کرد، آنها با صدای بلند صحبت کردند
6. He put on a gaily coloured shirt.
[ترجمه ترگمان]پیراهن سفیدی به تن کرد
[ترجمه گوگل]او بر روی یک پیراهن رنگارنگ رنگی قرار داده است
7. The children sing gaily.
[ترجمه ترگمان]بچه ها شادمانه آواز می خوانند
[ترجمه گوگل]بچه ها به آرامی خوابیده
8. The tree lights twinkled gaily across the lake.
[ترجمه ترگمان]نوره ای درخت شادمانه در میان دریاچه می درخشید
[ترجمه گوگل]چراغ های درختی به آرامی در سرتاسر دریاچه گشودند
9. Off we set, with Pam chattering gaily all the way.
[ترجمه ترگمان] بعد از شام، پم و \"پم\" با نشاط و شادی حرف می زدند
[ترجمه گوگل]خاموش ما مجموعه، با پام chattering آرام تمام راه
10. She gaily announced that she was leaving the next day.
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی اعلام کرد که روز بعد می رود
[ترجمه گوگل]او خوش تیپ اعلام کرد که او روز بعد را ترک می کند
11. He dived gaily at my legs, like a football player.
[ترجمه ترگمان]او با خوشحالی روی پاهایم شیرجه زد، مثل یک بازیکن فوتبال
[ترجمه گوگل]او مانند یک بازیکن فوتبال به آرامی در پاهایم غرق شد
12. Gaily dared not bend to retrieve it.
[ترجمه ترگمان]Gaily جرات نداشت خم شود و آن را بردارد
[ترجمه گوگل]جیلی جرأت نمیکند تا آن را بازیابی کند
13. Ada Gaily complained, had always complained, loud and long and bitterly, against the tenor of her life.
[ترجمه ترگمان]آدا گله می کرد، همیشه شکوه می کرد، همیشه شکوه می کرد، بلند بلند، بلند و تلخ، بر خلاف روال زندگی او
[ترجمه گوگل]آدا جلیلی شکایت کرد، همیشه شکایت کرد، بلند و بلند و تلخی، در برابر تنور زندگی اش
14. Master Benjamin joined me, gaily prophesying that the mist would soon lift and it would be another splendid day.
[ترجمه ترگمان]آقای بنجامین به من ملحق شد و شادمانه گفت که مه به زودی بلند خواهد شد و روز خوبی خواهد بود
[ترجمه گوگل]استاد بنجامین به من ملحق شد، پیشگویی خوبی کرد که غبار به زودی بلند می شود و روز دیگری پر زرق و برق خواهد بود