کلمه جو
صفحه اصلی

raconteur


معنی : داستان سرا، قصه گوی زبردست
معانی دیگر : داستان گو، نقال

انگلیسی به فارسی

داستانسرا، قصه گوی زبردست


raconteur، داستان سرا، قصه گوی زبردست


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who is talented in storytelling.

- He was not only a comedian; he was a raconteur who could captivate his audience with a tale.
[ترجمه ترگمان] او نه تنها یک کمدین نبود بلکه raconteur بود که می توانست audience را با داستانی سرگرم کند
[ترجمه گوگل] او تنها کمدین نبود او یک raconteur بود که می تواند مخاطبانش را با یک داستان فریب دهد

• one who is skilled in the art of storytelling
a raconteur is someone who can tell stories in an interesting or amusing way.

مترادف و متضاد

داستان سرا (اسم)
storyteller, raconteur

قصه گوی زبردست (اسم)
raconteur

جملات نمونه

1. His grandfather was a fine raconteur.
[ترجمه ترگمان]پدربزرگ او a خوبی بود
[ترجمه گوگل]پدربزرگش یک raconteur خوب بود

2. He spoke eight languages and was a noted raconteur.
[ترجمه ترگمان]او هشت زبان صحبت کرد و یک raconteur برجسته بود
[ترجمه گوگل]او هشت زبان صحبت کرد و یک سخنگوی ذکر شده بود

3. The raconteur mentioned that the quotation was from the Bible.
[ترجمه ترگمان]The اشاره کرد که این نقل قول از کتاب مقدس است
[ترجمه گوگل]راکنتور اشاره کرد که نقل قول از کتاب مقدس بود

4. She's a brilliant raconteur.
[ترجمه ترگمان]اون یه raconteur brilliant
[ترجمه گوگل]او یک raconteur درخشان است

5. He was a brilliant raconteur, with a wicked wit and a razor tongue, and he had them all in stitches.
[ترجمه ترگمان]او یک raconteur درخشان و باهوش و با زبانی wicked بود و همه آن ها را بخیه زده بود
[ترجمه گوگل]او یک raconteur درخشان بود، با عجیب و غریب شریر و زبان تیغه، و او همه آنها را در بخیه

6. He was a brilliant raconteur.
[ترجمه ترگمان]اون یه raconteur درخشان بود
[ترجمه گوگل]او یک raconteur درخشان بود

7. A colourful raconteur, his adventures would make a feature film I would pay money to see.
[ترجمه ترگمان]A رنگارنگ، ماجراجویی او یک فیلم سینمایی بود که من برای دیدنش پول خواهم پرداخت
[ترجمه گوگل]یک raconteur رنگارنگ، ماجراهای خود را یک فیلم من می خواهم به پرداخت پول برای دیدن

8. Dave, garrulous, a bit tipsy, was a natural raconteur.
[ترجمه ترگمان]دیو، پرحرف، کمی مست، یک raconteur طبیعی بود
[ترجمه گوگل]دیو، جادوگر، کمی تند، یک raconteur طبیعی بود

9. Like many Pentecostal preachers he was an accomplished raconteur.
[ترجمه ترگمان]او هم مانند many دوران Pentecostal بود که در واقع یک raconteur بود
[ترجمه گوگل]مانند بسیاری از واعظان پنطیکاستی او یک محقق پیشرفته بود

10. Baseball raconteur Bill Rigney is holding court at a window table.
[ترجمه ترگمان]بیس بال (بیل Rigney)در یک میز کنار پنجره دادگاه را برگزار می کند
[ترجمه گوگل]راداری بیس بال بیل ریگان میز جلسه را در یک میز پنجره برگزار می کند

11. As a raconteur and conversationalist, scattering indiscretions and gossip with gay abandon, he was the acme of unconventionality.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک raconteur و اهل گفتگو، indiscretions و شایعه پراکنی در abandon و gossip در اوج of بود
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک محرک و گفتگوگرایانه، بی نظمی های پراکنده و شایعات بی روحانه با همجنس بازان، او از لحاظ غیرقابل انطباق بود

12. Charles Dickens was a raconteur par excellence.
[ترجمه ترگمان]چارلز دیکنز یک raconteur عالی بود
[ترجمه گوگل]چارلز دیکنز یک برتری متعالی بود

13. Being a raconteur is a rare - and dying - art.
[ترجمه ترگمان]a بودن یک هنر نادر و در حال مرگ است
[ترجمه گوگل]به عنوان یک راکنتور، هنر نادر و در حال مرگ است

14. He is a regal raconteur . He was born to chat.
[ترجمه ترگمان]او یک raconteur سلطنتی است او برای چت زاده شده بود
[ترجمه گوگل]او یک raconteur رقیب است او به چت متولد شد

پیشنهاد کاربران

نقال anecdotist


کلمات دیگر: