کلمه جو
صفحه اصلی

oath


معنی : پیمان، سوگندنامه، عهد، سوگند، یمین، میثاق، عهد کردن، قسم خوردن، سوگند خوردن
معانی دیگر : قسم، (به کار بردن نام خدا و مقدسان با خشم یا برای تاکید و غیره) توهین به مقدسات، ذکر نام خدا به طریق نا شایسته، ناسزا، فحش، دشنام

انگلیسی به فارسی

سوگند، قسم


(به کار بردن نام خدا و مقدسان با خشم یا برای تاکید و غیره) توهین به مقدسات، ذکر نام خدا به طریق نا شایسته


ناسزا، فحش، دشنام


سوگند، پیمان، عهد، سوگندنامه، میثاق، یمین، سوگند خوردن، قسم خوردن، عهد کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: under oath, take an oath
(1) تعریف: a solemn pledge to do something, esp. a promise to tell the truth, as in a court of law.
مترادف: pledge, word, word of honor
مشابه: guarantee, promise, vow

- He made an oath that he would never treat his own children the way he had been treated as a child.
[ترجمه بابک م] سوگندخورد آنطوری که در کودکی با خودش تا کرده اند با فرزندانش رفتار نکند
[ترجمه Ayda] او قسم خورد که هرگز با فرزندان خودش همانطوری که در کودکی با او رفتار شد، رفتار نکند.
[ترجمه ترگمان] او سوگند یاد کرد که هرگز با بچه های خود رفتاری که مانند کودکی با او رفتار شده بود رفتار نخواهد کرد
[ترجمه گوگل] او سوگند یاد کرد که او هرگز با فرزندان خود رفتار نمی کند، همان گونه که او به عنوان یک کودک رفتار کرده است

(2) تعریف: such a pledge in prescribed words, used to declare allegiance or to declare that one will serve one's office honorably.
مترادف: declaration
مشابه: affirmation, avowal, pledge, statement, vow

- He becomes president after taking the oath of office.
[ترجمه بابک م] او پس از ادای سوگند رسمی به ریاست جمهوری رسید .
[ترجمه ترگمان] او پس از ادای سوگند به ریاست جمهوری، رئیس جمهور می شود
[ترجمه گوگل] او پس از گرفتن سوگند به رئیس جمهور می شود
- The new physicians took the Hippocratic Oath.
[ترجمه ترگمان] پزشکان جدید عهد Hippocratic را گرفتند
[ترجمه گوگل] پزشکان جدید سوگند گپ فورکرات را گرفتند

(3) تعریف: an irreverent use of the name of a deity, or a similar blasphemous utterance.
مترادف: blasphemy, curse, profanity
مشابه: irreverence, obscenity, sacrilege, swearword

- My grandmother punished us if we uttered oaths like "for God's sake!" or "Gosh darn it!"
[ترجمه بابک م] هر وقت به مقدسات قسم می خوردیم یا می گفتیم"بخدا قسم" و یا "محض رضای خدا"، مادربزگ ما را تنبیه می کرد.
[ترجمه ترگمان] مادربزرگ من اگر به خاطر خدا سوگند یاد کرد ما را تنبیه کرد! \" یا \"خدای من!\"
[ترجمه گوگل] پدربزرگ من ما را مجازات کرد اگر سوگندهای را مانند �برای خداوند� بخوانیم! یا 'Gosh darn آن!'

(4) تعریف: a curse word; profanity.
مترادف: curse, curse word, profanity, swearword
مشابه: dirty word, expletive, four-letter word, obscenity

- The drivers got out of their cars and hurled oaths at each other.
[ترجمه سارا کاووسی] رانندگان از ماشین شان پیادهشدند و با شدت به یکدیگر دشنام و ناسزا می گفتند.
[ترجمه ترگمان] رانندگان از اتومبیل ها پیاده شدند و به همدیگر فحش دادند
[ترجمه گوگل] راننده ها از ماشین های خود بیرون آمدند و سوگند خوردند

• solemn vow; words of a solemn promise; curse
an oath is a formal promise.
an oath is also a swear-word; an old-fashioned use.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] سوگند، قسم

مترادف و متضاد

promise


پیمان (اسم)
hand, accord, agreement, covenant, contract, treaty, pact, promise, concord, compact, oath, vow, faith, troth, league

سوگندنامه (اسم)
affidavit, oath

عهد (اسم)
swear, agreement, covenant, treaty, pact, promise, word, oath, vow, age, era, time, epoch

سوگند (اسم)
swear, oath, vow, davy, dick

یمین (اسم)
oath

میثاق (اسم)
promise, oath, vow

عهد کردن (فعل)
swear, promise, oath, vow, engage, guarantee, pledge, give one's word

قسم خوردن (فعل)
oath, avow

سوگند خوردن (فعل)
swear, adjure, oath, vow

Synonyms: adjuration, affidavit, affirmation, avowal, bond, contract, deposition, pledge, profession, sworn declaration, sworn statement, testimony, vow, word, word of honor


Antonyms: break


curse


Synonyms: blasphemy, cuss, cuss word, dirty name, dirty word, expletive, four-letter word, imprecation, malediction, no-no, profanity, strong language, swearword


Antonyms: kindness, pleasantry


جملات نمونه

1. The President will take the oath of office tomorrow.
فردا رئیس جمهور سوگند اداری می خورد

2. In court, the witness took an oath that he would tell the whole truth.
شاهد در دادگاه سوگند یاد کرد که حقیقت محض را بگوید

3. When Terry discovered that he had been abandoned, he let out an angry oath.
وقتی تری فهمید که او را ترک کرده اند از روی عصبانیت دشنام داد

4. an oath of friendship
سوگند دوستی

5. this oath binds you to secrecy
این سوگند شما را مقید به رازداری می کند.

6. under oath
قسم خورده،(در دادگاه) با قید سوگند

7. take an oath
رسما عهد کردن،سوگند خوردن،قسم خوردن

8. they took the oath of allegiance to the flag
آنان سوگند وفاداری به پرچم را ادا کردند.

9. to take an oath
قسم خوردن

10. to testify under oath
گواهی دادن با قید سوگند

11. he took a solemn oath on the bible
از صمیم قلب به انجیل قسم خورد.

12. the administration of an oath
اجرای (مراسم) سوگند

13. the chaplain adiministered the oath to the cadets
قاضی عسکر مراسم سوگند دانشجویان دانشکده ی افسری را انجام داد.

14. the old man frowned and spat out an oath
پیرمرد اخم کرد و فحش داد.

15. All members had to swear a solemn oath never to reveal the secrets of the organization.
[ترجمه ترگمان]تمام اعضای انجمن سوگند خوردند که سوگند یاد کنند که اسرار سازمان را فاش نکنند
[ترجمه گوگل]همه اعضا مجبور به قعرنشین شدن هرگز نبوده اند تا اسرار سازمان را افشا کنند

16. I have sworn an oath of loyalty to the monarchy.
[ترجمه ترگمان]من سوگند وفاداری به سلطنت سوگند یاد کرده ام
[ترجمه گوگل]من سوگند به وفاداری به سلطنت دادم

17. You are bound by oath to tell the truth.
[ترجمه ترگمان]شما سوگند یاد می کنید که حقیقت را بگویید
[ترجمه گوگل]شما حقیقتا به سوگند متهم می شوید

18. There is a standard form of oath used in lawcourts.
[ترجمه ترگمان]یک نوع استاندارد از سوگندی که در lawcourts استفاده می شود وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک فرم استاندارد سوگند مورد استفاده در پرونده های قانونی وجود دارد

19. Time will abandon those funny oath, until we also agree.
[ترجمه ترگمان]زمان آن سوگندی خنده دار را رها می کند، تا زمانی که ما هم توافق کنیم
[ترجمه گوگل]زمان این سوگند خنده دار را رها می کنیم، تا زمانی که ما نیز موافق باشیم

20. They swore an oath of loyalty to the country.
[ترجمه ترگمان]آن ها سوگند وفاداری به کشور سوگند خوردند
[ترجمه گوگل]آنها سوگند به وفاداری به کشور سوگند یاد کردند

21. He often rips out an oath when he gets angry.
[ترجمه ترگمان]او اغلب وقتی عصبانی می شود سوگند یاد می کند
[ترجمه گوگل]او اغلب هنگامی که عصبانی می شود سوگند یاد می کند

22. She testified under oath that the defendant was innocent.
[ترجمه ترگمان]او شهادت داده بود که متهم بی گناه است
[ترجمه گوگل]او تحت سوگند می گوید متهم بیگناه است

an oath of friendship

سوگند دوستی


اصطلاحات

take an oath

رسماً عهد کردن، سوگند خوردن، قسم خوردن


under oath

قسم‌خورده، (در دادگاه) با قید سوگند


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Office of Administrative Trials and Hearings
موضوع: سازمانی
دفتر محاکمات اداری و دادرسی (در نیویورک)

پیشنهاد کاربران

a promise that some think is true

قسم، سوگند، . . . . . . معنی دوم ( secend name ) دشنام، فحش

I hardly ever took an oath to someone in
at all my life but my father takes an oath
every day to tell the truth.
من در کل زندگی ام کم تر به کسی قسم خوردم اما پدرم همیشه هر روز قسم می خورد که حقیقت را می گوید.

سوگند /قسم/دشنام
با استفاده از take برای مثال
Doctors take oath to started their work.
پزشک ها برای آغاز کار خود ادای سوگند میکنند .

قسم/دشنام
Take an oathقسم خوردن

در بعضی موارد: قسم، سوگند
در بعضی موارد:دشنام، ناسزا

قسم. سوگند. ناسزا. فحش

a curse

a formal promice


کلمات دیگر: