کلمه جو
صفحه اصلی

nark


معنی : مامور خفیه پلیس، ازردن، جاسوسی کردن
معانی دیگر : (انگلیس - خودمانی)، جاسوس، خبررسان (به پلیس)، خبرکشی کردن، لودادن، خشمگین شدن، آزرده شدن، (خودمانی) رجوع شود به: narc، انگلیس مامور خفیه پلیس

انگلیسی به فارسی

(انگلیس) مامور خفیه پلیس، جاسوسی کردن، ازردن


ناراحتی، مامور خفیه پلیس، جاسوسی کردن، ازردن


انگلیسی به انگلیسی

• narc, government officer who enforces restrictions on illegal drugs; informer, stool pigeon (british usage); bothersome person, annoying person (australian usage)

مترادف و متضاد

مامور خفیه پلیس (اسم)
nark

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

جاسوسی کردن (فعل)
spy, stag, espy, fink, nark, pickeer

جملات نمونه

1. nark it
(انگلیس - خودمانی) بس کردن،سکوت کردن،دم فروبستن

2. I was a bit narked by David's comment.
[ترجمه ترگمان] من یه کم تحت تاثیر نظر دیوید بودم
[ترجمه گوگل]من کمی از نظر داوید ناراحت شدم

3. He was narked to steal his neighbour's pet.
[ترجمه علی] او از دزدیدن حیوان خانگی همسایه اش خبر داشت
[ترجمه ترگمان]می خواست حیوان همسایه خود را بدزدد
[ترجمه گوگل]او به حیوان خانگی همسایه خود سرقت کرد

4. There's no need to get narked about it!
[ترجمه ترگمان]لازم نیست در موردش حرف بزنیم
[ترجمه گوگل]هیچ نیازی نیست که در مورد آن بجنگید

5. He's probably narked because he didn't see the ad himself.
[ترجمه ترگمان]احتمالا به خاطر این بود که خودش آگهی را ندیده بود
[ترجمه گوگل]او احتمالا دچار مشاجره شده است زیرا او خودش را نمی بیند

6. I narked at his not telling me the news about promotion.
[ترجمه ترگمان]به او گفتم که این خبر را در مورد ترفیع او به من نگفته است
[ترجمه گوگل]من از او خواسته بود که اخبار مربوط به ارتقاء را به من نگوید

7. I could see he was getting narked with me.
[ترجمه ترگمان]می توانستم ببینم که دارد با من حرف می زند
[ترجمه گوگل]من می توانستم ببینم که او با من مخالفت کرده است

8. It's no use always narking.
[ترجمه ترگمان]هیچ فایده ای ندا ره
[ترجمه گوگل]همیشه استفاده از آن همیشه سخت است

9. And Davis wondered why Allen was getting narked.
[ترجمه ترگمان]و دیویس در عجب بود که چرا الن دارد narked می شود
[ترجمه گوگل]و دیویس تعجب می کرد که چرا آلن مشغول خوردن بود

10. His remarks narked me.
[ترجمه ترگمان]سخنان او به من گوش می داد
[ترجمه گوگل]اظهارات او من را متزلزل کرد

11. Nursing quality is an important nark to measure hospital medical service quality. It ' s also an epitome ofthe level of whole hospital quality.
[ترجمه ترگمان]کیفیت پرستاری یک nark مهم برای اندازه گیری کیفیت خدمات پزشکی بیمارستان است همچنین خلاصه ای از سطح کیفیت بیمارستان است
[ترجمه گوگل]کیفیت پرستاری یک شاخص مهم برای اندازه گیری کیفیت خدمات درمانی بیمارستان است این نیز یک سطح از کیفیت کلی بیمارستان است

12. A nark cant keep something in dark.
[ترجمه ترگمان]A نمیتونه چیزی رو تو تاریکی نگه داره
[ترجمه گوگل]یک نفر نمی تواند چیزی را در تاریکی نگه دارد

13. It's just a little below the full nark. It'll take about a quart.
[ترجمه ترگمان]فقط کمی پایین تر از nark است در حدود یک لیتر جا دارد
[ترجمه گوگل]این فقط کمی کمتر از عفونت کامل است این حدود یک چهارم می شود

14. It's just a little below the full nark.
[ترجمه ترگمان]فقط کمی پایین تر از nark است
[ترجمه گوگل]این فقط کمی کمتر از عفونت کامل است

15. Fred is a nark. He squealed.
[ترجمه ترگمان]فرد nark است او جیغ کشید
[ترجمه گوگل]فرد یک داره او پیچید

اصطلاحات

nark it

(انگلیس - عامیانه) بس کردن، سکوت کردن، دم فروبستن



کلمات دیگر: