کلمه جو
صفحه اصلی

rabid


معنی : بد اخلاق، خشمگین، متعصب، هار، وابسته به هاری
معانی دیگر : دچار بیماری هاری، پر خشم و خشونت، دیوانه وار، پر تب و تاب، مفرط، افراطی، تندرو، تند و تیز

انگلیسی به فارسی

مضطرب، هار، متعصب، خشمگین، بد اخلاق، وابسته به هاری


بد اخلاق، متعصب، خشمگین، هار، وابسته به هاری


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: rabidly (adv.), rabidity (n.), rabidness (n.)
(1) تعریف: of or pertaining to rabies or to one infected with rabies.
مترادف: mad
مشابه: crazy, foaming, frothing, insane

- He was bitten by a rabid dog and was rushed to the hospital.
[ترجمه ترگمان] یه سگ هار گاز گرفته شد و به بیمارستان رفت
[ترجمه گوگل] او توسط یک سگ مبهم گاز گرفت و به بیمارستان عجله کرد

(2) تعریف: extreme in opinion or action; fanatical.
مترادف: extreme, fanatical, zealous
مشابه: ardent, drastic, fanatic, fervent, passionate, vehement

- Even his wife considered him a rabid conservative.
[ترجمه ترگمان] حتی همسرش هم او را یک محافظه کار متعصب می دانست
[ترجمه گوگل] حتی همسرش او را محافظهکار عجیب و غریب میداند

(3) تعریف: extremely violent; raging.
مترادف: berserk, frenzied, raging, raving, violent
مشابه: furious, maniacal, possessed, wild, wild-eyed

- rabid hunger
[ترجمه ترگمان] با گرسنگی،
[ترجمه گوگل] گرسنگی مضطرب

• infected with rabies; extreme, fanatical
you use rabid to describe someone who you think has very strong and unreasonable opinions.
a rabid animal is infected with rabies.

مترادف و متضاد

بد اخلاق (صفت)
bad, vile, acid, moody, impatient, reprobate, orgiastic, immoral, ill-humored, licentious, dissolute, rabid, pettish, ill-humoured, ill-natured, uncurbed

خشمگین (صفت)
angry, exasperate, furious, indignant, irate, fierce, wroth, wrathful, rabid, snappish, snuffy

متعصب (صفت)
furious, bigoted, fanatical, zealous, intolerant, rabid, dogmatic, hard-shell

هار (صفت)
rabid

وابسته به هاری (صفت)
rabid

very angry; maniacal


Synonyms: berserk, bigoted, bitten, corybantic, crazed, crazy, delirious, deranged, enthusiastic, extreme, extremist, fanatical, fervent, flipped, foaming at the mouth, frantic, freaked out, frenetic, frenzied, furious, hot, infuriated, insane, intemperate, intolerant, irrational, keen, mad, mad-dog, narrow-minded, nutty, obsessed, overboard, poisoned, radical, raging, revolutionary, sick, sizzling, smoking, steamed up, ultra, ultraist, violent, virulent, wild, zealous


Antonyms: delighted, happy, pleased


جملات نمونه

a rabid football fan

کسی که دیوانه‌ی فوتبال است


1. a rabid dog
سگ هار

2. a rabid football fan
کسی که دیوانه ی فوتبال است

3. he was rabid in his hatred of his rival
دیوانه وار از حریف خود متنفر بود.

4. The party has distanced itself from the more rabid nationalist groups in the country.
[ترجمه ترگمان]این حزب خود را از گروه های ملی گرای more در کشور دور کرده است
[ترجمه گوگل]حزب خود را از گروه های مخرب ناسیونالیست در کشور دور کرده است

5. Even the survey's most rabid critics acknowledge the utility of this kind of data.
[ترجمه ترگمان]حتی منتقدان rabid نظرسنجی از کاربرد این نوع داده ها قدردانی می کنند
[ترجمه گوگل]حتی منتقدان عجیب و غریب این نظرسنجی، ابزار سودمند این نوع داده ها را تایید می کنند

6. Stephenson drew huge, rabid crowds on his barnstorming tours of the Indiana countryside.
[ترجمه ترگمان]استیفنسون، جمعیت بزرگ و متعصب را در تورهای barnstorming در حومه شهر ایندیانا کشید
[ترجمه گوگل]استیفنس جمعیت زیادی عجیب و غریب را در حوالی حومه شهر ایندیانا گذراند

7. The more rabid federalists became impatient with procedural delays and wanted to effect a return to the federal system at once.
[ترجمه ترگمان]The more نسبت به تاخیره ای رویه ای impatient شد و خواستار بازگشت فوری به سیستم فدرال شد
[ترجمه گوگل]فدرالیست های عجیب و غریب تر از این با تاخیر رویه مواجه می شدند و می خواستند یک بار دیگر به سیستم فدرال بازگردند

8. Neither event was marked by screaming headlines or rabid editorials.
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از این رویدادها با تی تر روزنامه ها یا editorials تعصب نشان داده نشد
[ترجمه گوگل]هیچ یک از این رویدادها با سر و صدای جیغ و سرمقاله های خنده دار مشخص نشد

9. A rabid dog may froth at the mouth.
[ترجمه ترگمان]یک سگ هار هم ممکن است کف دهانش را پر کند
[ترجمه گوگل]یک سگ ممنوعه می تواند در دهان نفس بکشد

10. Only the heel-clicking and rabid younger officers wanted to continue, and even they were heartsick .
[ترجمه ترگمان]تنها the که روی پاشنه پا ایستاده بودند، می خواستند ادامه دهند و حتی آن ها heartsick هم بودند
[ترجمه گوگل]فقط افسران جوان پاشنه پا و پاشنه بلند می خواستند ادامه یابند، و حتی آنها نیز خشن بودند

11. A rabid dog may froth AT the mouth.
[ترجمه ترگمان]یک سگ هار پر ممکن است در دهان بماند
[ترجمه گوگل]یک سگ ممنوعه می تواند در دهان نفس بکشد

12. Only the heel and rabid younger officers wanted to continue, and even they were heartsick.
[ترجمه ترگمان]فقط دو افسر جوان و متعصب مایل بودند که ادامه دهند، و حتی آن ها heartsick هم بودند
[ترجمه گوگل]فقط پاشنه بلند و ماموران جوانتر می خواستند ادامه یابند، و حتی آنها هم دلسوز بودند

13. Note to rabid Simon and Garfunkel fans: There is an entire chapter on her relationship with Paul. And a pic or two.
[ترجمه ترگمان]به طرفداران rabid (سیمون)و fans (Garfunkel)توجه کنید: یک فصل کامل در رابطه با پاول وجود دارد یکی دو بار
[ترجمه گوگل]توجه به طرفداران سیمون و Garfunkel طرفداران فصل کامل در ارتباط او با پول وجود دارد و یک عکس یا دو

14. A rabid dog that Became the terror of the neighBorhood.
[ترجمه ترگمان] یه سگ هار بود که تبدیل به وحشت the شد
[ترجمه گوگل]یک سگ شگفت انگیز که ترسی از همسایگی هاست

15. The attack is believed to have been carried out by a group of rabid anti-semites.
[ترجمه ترگمان]معتقدند که این حمله توسط گروهی از semites anti صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این است که حمله توسط گروهی از ضد سامی های غم انگیز انجام شده است

a rabid dog

سگ هار


He was rabid in his hatred of his rival.

دیوانه‌وار از حریف خود متنفر بود.


پیشنهاد کاربران

هار
fierce

صفت:
having or proceeding from an extreme or fanatical support of or belief in something. داشتن یا ادامه دادن از حمایت شدید یا متعصبانه یا باور به چیزی.
"the show's small but rabid fan base"

( of an animal ) affected with rabies. ( یک حیوان ) مبتلا به هاری.
"her mother was bitten by a rabid dog""مادرش توسط یک سگ هار گاز گرفته شد"

irate
خشمگین


کلمات دیگر: