کلمه جو
صفحه اصلی

cabin


معنی : خوابگاه، کابین، کلبه، اطاق کوچک
معانی دیگر : (خانه ی کوچک و یک طبقه که معمولا از چوب ساخته می شود) آلانک، کومه، آلونک، (کشتی) اتاق، اتاقک، جایگاه یا سالن مسافران، (هواپیما) هریک از اتاقک های مجزای هواپیما، خوابگاه کشتی

انگلیسی به فارسی

اتاقک، اتاق کوچک، خوابگاه (کشتی)، کلبه، کابین


کابین، کلبه، خوابگاه، اطاق کوچک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small dwelling, usu. rough and simple in style and construction.
مترادف: bungalow, chalet, cottage, lodge
مشابه: blockhouse, cot, home, hut, hutch, shack, shanty

(2) تعریف: a small room or compartment in a ship or airplane.
مترادف: compartment, room, stateroom
مشابه: booth, cell, chamber, close quarters, cuddy, house, nook, saloon, stall
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: cabins, cabining, cabined
• : تعریف: to dwell in a cabin or small space.
مشابه: dwell, live, lodge, reside, stay

- They cabin in the north.
[ترجمه ترگمان] آن ها در شمال بودند
[ترجمه گوگل] آنها کابین در شمال هستند
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to enclose or confine.
مترادف: confine, enclose, shut in
مشابه: contain, imprison, limit, restrict

• cottage, lodge; compartment, cubicle
a cabin is a small room in a boat or plane.
a cabin is also a small wooden house.

مترادف و متضاد

خوابگاه (اسم)
chamber, bed, doss, dormitory, dorm, bedroom, bedchamber, cubicle, bunk, cabin

کابین (اسم)
dowry, cabana, cabin

کلبه (اسم)
lodge, hull, shack, hutch, cabana, hut, cabin, cottage, shanty, hovel, cote, kraal

اطاق کوچک (اسم)
cabin, camarilla

tiny house; lodging


Synonyms: berth, box, caboose, camp, chalet, compartment, cot, cottage, crib, deckhouse, home, hovel, hut, lodge, log house, quarters, room, shack, shanty, shed, shelter


جملات نمونه

1. a cabin on the edge of a forest
کلبه ای در کنار جنگل

2. a cabin tucked in the hills
کلبه ای غنوده در میان تپه ها

3. pilots' cabin
اتاقک خلبانان

4. a forlorn cabin by the sea
کلبه ی متروکه ای در کنار دریا

5. a lone cabin in the middle of a forest
کلبه ی متروکه ای در وسط یک جنگل

6. a retired cabin by a spring
یک کلبه ی دنج در کنار چشمه

7. a rough-and-ready cabin
اتاقک موقت

8. a ruined cabin containing a cache of food and water
کلبه ای مخروبه حاوی آبشتگهی از خوراک و آب

9. a staunch cabin
یک کلبه ی مستحکم

10. the foremost cabin of the ship
جلوترین کابین کشتی

11. an airplane's cargo cabin
بارخانه ی هواپیما،کابین بار در هواپیما

12. first class (passengers') cabin
جایگاه مسافران درجه یک

13. to chink a log cabin
کلبه ی چوبی را زاموسقه کاری و درزبندی کردن

14. the soldiers rigged up a temporary cabin
سربازان یک آلونک موقتی سرهم بندی کردند.

15. twenty meters aft of the captain's cabin
بیست متر در سمت عقب کابین ناخدا

16. the tree had stretched its branches over the cabin
درخت شاخه های خود را برفراز کلبه گسترده بود.

17. for two years he holed up in his father's farm cabin
او دو سال در کلبه ی روستایی پدرش منزوی شد.

18. The young pioneers lived in a little log cabin in the mountains during the summer camping.
[ترجمه ترگمان]The جوان در کلبه ای کوچک در کوهستان زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]پیشگامان جوان در اردوگاه تابستانی در کوهستان در کوهستان زندگی می کردند

19. Tom lives in a log cabin.
[ترجمه ترگمان]تام توی یه کلبه چوبی زندگی میکنه
[ترجمه گوگل]تام در یک کابین ورودی زندگی می کند

20. The cabin was built of logs.
[ترجمه ترگمان]کلبه چوبی ساخته شده بو
[ترجمه گوگل]کابین ساخته شده از سیاهههای مربوط بود

21. A member of the cabin crew demonstrated the safety procedures.
[ترجمه ترگمان]یکی از خدمه کابین دستورالعمل های ایمنی را نشان داد
[ترجمه گوگل]یک عضو از خدمه کابین روش های ایمنی را نشان داد

22. Looking through the cabin window I saw the flicker of flames.
[ترجمه ترگمان]از پنجره کلبه به بیرون نگاه کردم و شعله های آتش را دیدم
[ترجمه گوگل]نگاهی به پنجره ی کابین من فلیکر آتش را دیدم

23. The main cabin is situated forward of the mast.
[ترجمه ترگمان]کابین اصلی در جلو دکل قرار دارد
[ترجمه گوگل]کابین اصلی به جلو از مشت می باشد

24. His cabin is uninhabitable in summer, let alone in winter.
[ترجمه ترگمان]کلبه او سراسر تابستان غیرقابل سکونت شده بود و در زمستان تنها می ماند
[ترجمه گوگل]کابین او در تابستان غیرقابل دسترس است، اجازه دهید در فصل زمستان تنها باقی بماند

25. We rented the cabin to a young couple.
[ترجمه ترگمان] کلبه رو به یه زوج جوان اجاره کردیم
[ترجمه گوگل]ما کابین را به یک زوج جوان اجاره کردیم

a cabin on the edge of a forest

کلبه‌ای در کنار جنگل


tourist cabins along the Ramsar road

آلانک‌های توریستی در کنار جاده‌ی رامسر


The passenger ship had 500 cabins each having four bunk beds.

کشتی مسافربری دارای پانصد کابین بود که هر یک چهار تختخواب تاشو داشت.


pilots' cabin

اتاقک خلبانان


first class (passengers') cabin

جایگاه مسافران درجه یک


an airplane's cargo cabin

بارخانه‌ی هواپیما، کابین بار در هواپیما


پیشنهاد کاربران

فشارمطلق

A small room on a ship where you sleep

آلاچیق

کلبه
( کلبه عمو تم uncle toms cabin )

محصور کردن - در کادر قرار دادن - در چهار دیواری ( محصور ) محدود کردن - منحصر کردن به

Cabins are small, simple houses, usually built with
natural materials, and located in rural areas such as in forests or on the beach. There
are no cabins in the city

خانه چوبی کوچک

cabin ( عمومی )
واژه مصوب: اتاقک
تعریف: 1. اتاقکی که از مصالح سبک ساخته شده باشد|||2. هریک از اتاق های داخل کشتی و جایگاه مخصوص خلبان در هواپیما


کلمات دیگر: